محل و زمان تدفین پیکر سرداران و دانشمندان شهید اعلام شد آیین اذن عزای محرم در حرم مطهر رضوی برگزار شد+ فیلم (۵ تیر ۱۴۰۴) دیدار رئیس شورای عالی استان‌ها با خانواده شهیدان نظری در مشهد جزئیات برگزاری آیین شیرخوارگان حسینی در حرم امام‌رضا(ع) (۶ تیر ۱۴۰۴) آغاز بازگشت هوایی زائران حج به کشور | نخستین پرواز در فرودگاه مشهد به زمین نشست (۵ تیرماه ۱۴۰۴) ۲ هزار و ۲۰۰ بقعه متبرکه در سراسر کشور میزبان برگزاری نمایش‌های آیینی در محرم ۱۴۰۴ بیش از ۶۰ هیئت در مشهد میزبان مراسم شیرخوارگان حسینی در محرم ۱۴۰۴ پیکر شهید «امیرحسین مزینی» در فریمان تشییع می‌شود بزرگ‌ترین اجتماع شیرخوارگان حسینی، در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود پایگاه‌های بسیج مشهد و خراسان رضوی از علاقه‌مندان ثبت‌نام می‌کنند ۳ شهید از یک خانه؛ صبر بانوی مشهدی دربرابر جنایت صهیونیست‌ها + فیلم برافراشته‌شدن پرچم‌های سیاه عزای امام‌حسین(ع) بر فراز گلدسته‌ها و ایوان‌های حرم امام‌رضا(ع) نماز و اعمال دهه اول ماه محرم محرم ۱۴۰۴ جلوه‌ای از مقاومت فرهنگی ملت ایران دربرابر حمله متجاوزانه اسرائیل به ایران است حسینیه‌ای به وسعت مشهد | برنامه هیئت‌های مذهبی مشهد در محرم ۱۴۰۴ سومین گردهمایی ملی کودکان عاشورایی برگزار می‌شود میدان شهدا مشهد میزبان برنامه «روضه خانگی به وسعت یک میدان» در دهه اول محرم ۱۴۰۴ محرم حماسی در مشهد | آوای بصیرت و مقاومت، محور نوحه‌های امسال خواهد بود پیکر شهید «سردار حاج‌محمد کاظمی» همراه با پیکر ۹ شهید دیگر برای تشییع به مشهد می‌آیند ویژه برنامه‌های سازمان تبلیغات اسلامی خراسان رضوی در محرم ۱۴۰۴ | از گفتمان‌سازی تا پشتیبانی هیئات مذهبی
سرخط خبرها

حکایت وضویِ آقای غواص

  • کد خبر: ۳۰۵۴۷۷
  • ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۱
حکایت وضویِ آقای غواص
من نماز محمود را دوست داشتم. دعایش را دوست داشتم، اما وضویش مرا دچار می‌کرد.

با آب حرف می‌زد محمود. با آب حال می‌کرد. حتی می‌توانم بگویم با آب، عشق می‌کرد. به وضو که می‌پرداخت، انگار بخشی از نمازش را "ادا" می‌کرد.

جوری آب می‌ریخت و ذکر می‌گفت که حس می‌کردی قطرات آب و ذرات وجود و لحظات زمان، دم به دمِ هم می‌دادند تا "دست نماز" ش کامل شود. به نماز که می‌ایستاد، می‌شد شهادت را قائم بر آسمان و زمین دید.

از اذان به اقامه می‌رسید و تکبیر الاحرامی که حرمت می‌افزود؛ الله اکبر. بسم الله الرحمن الرحیم. من نماز محمود را دوست داشتم. دعایش را دوست داشتم، اما وضویش مرا دچار می‌کرد. انگار من هم می‌توانستم بفهمم او را با آب، حکایتی است که جز به شهادت شکوفا نمی‌شود. غواص بود آخر. خویشاوند نزدیکِ آب. آب هم معنایش معلوم است؛ زندگی.

همین بود که محمود را به ماموریتِ نکشتن مبعوث کرده بود. وقتی در تاریک روشنِ حوالی صبح ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ از اروند بیرون آمد، سینه به سینه شد با سرباز عراقی که اسلحه در دست آب را می‌کاوید. محمود کارد سنگری اش را بیرون کشید. سرباز عراقی، انگار قالب تهی کرد. افتاد! ترس کاری کرد که نیاز به کارد نباشد. اگر بود هم محمود تا می‌توانست، از آن استفاده نمی‌کرد. یاد گرفته بود بی کشتن هم راه خود را باز کند. در آن تاریک- روشنی، اما هیبت اش در لباس غواصی کار را آسان کرده بود. دست‌های سرباز را بست تا وقتی به هوش آمد هوس چیزی نکند و رفت تا باز هم راه را باز کند برای رزمندگانی که باید  معجزه وار، خود را به فاو می‌رساندند.

در عملیات‌های بعد هم غواص بود. مرد شط و هور و آب. تا می‌توانست دست به اسلحه نمی‌شد. چه نیازی بود به تیر و حتی تیغ وقتی می‌شود به شکلی دیگر، جنگجوی دشمن را از راه به در کرد؟ ما که مثل دشمن نبودیم که در قتل هم اسراف می‌کرد. مثل آن‌ها نبودیم که از کشتن لذت می‌بردند. محمود حرمت آب و زندگی را می‌دانست. حتی در برابر دشمنی که هیچ کدام را حرمت نمی‌نهاد و در کربلای ۴، "دیگِ آبگوشت" بار گذاشته بود. دیگی که اروند بود! بعد هم دیدیم که چقدر در کشتن حریص‌اند حتی از میان غواص‌هایی که تا می‌شد نمی‌زدند.

مردانی که در استفاده از قبضه سرنیزه هم با احتیاط استفاده می‌کردند. محمود زخم بر داشت، اما ماند. در کربلای ۵، بود، اما نه در لباس غواصی. رزمجامه اش خاکی بود، اما سهم زخمش باز هم رسید. انگار در هر عملیاتی که آغاز می‌شد او یک جوری باید به میدان می‌رسید. باید یک جوری هم مجروح می‌شد. اگر تیر و ترکش به جسمش راه نمی‌یافت، بمب‌های شیمیایی جایش را پر می‌کرد.

زخم تیر و ترکش و تاول‌های شیمیایی، اما هرگز نمی‌توانستند احترام محمود به آب را تحت تاثیر قرار دهند. کسی به خاطر ندارد در اوج درد هم او، آب ببیند و چشم هایش برق نزند. آب ببیند و لب هایش به سلام بر حسین شهید متبرک نشود. این حکایت همیشه اش بود. حتی سال‌های بعد از جنگ. هرچند جنگ برای او هرگز تمام نشد. ترکش‌ها آرام گرفته بودند، اما شیمیایی، هر روز به گوشه‌ای از جسمش حمله می‌کرد.

آخرین بار به حجره اش تاخت و آن را از کار انداخت. حرف هایش را باید از چشمانش می‌خواندی و لبخندش که مثل قابی بی غبار، عضو اصلی چهره اش شده بود. هنوز هم با آب حرف می‌زد. آخرین مغازله اش با آب به گاه وضو در سحرگاه یک روز رمضانی بود در خرداد ۱۳۹۸. آفتاب که سفره اش را پهن کرد، بانگ بر شهر خورد که محمود به غواص‌های شهید پیوست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->