همراه با خاطرات قدیمیهای محله وکیلآباد مشهد درآستانه سالگرد حاج حسین ملک، بزرگترین واقف معاصر
حسین برادران فرد| شهرآرانیوز؛ محله وکیلآباد یکی از محلات قدیمی منطقه ۱۲ است، این محله که دستکم قدمتی ۲۰۰ ساله دارد، با نام حاج حسین ملک عجین شده است و پیوندی ناگسستنی با این واقف بزرگ اهل فرهنگ و مجتهدزاده سرزمینمان دارد.
حسین ملک معروف به «حاج حسین آقا ملک» در ۱۰ خرداد ۱۲۵۰ در تهران متولد شد. وی فرزند «حاج محمدکاظم ملکالتجار» و نوه «آقامحمد مهدی تبریزی» است که در جنگهای ایران و روس به قشون دولتی پیوست و تا درجه سرهنگی پیش رفت. وی پس از جنگ، به تجارت روی آورد و بهواسطه دوستی با میرزا تقیخان امیرنظام (امیرکبیر آینده) مال و ثروت هنگفتی به دست آورد. این ثروت فراوان بعدها به محمدکاظم ملکالتجار و بعد از آن نیز به حاج حسین ملک رسید.
حاج حسین برای وقفهایی که کرده شهره همگان است. گستردگی موقوفات مرحوم ملک تا حدی است که آستان قدس رضوی ادارهای بهنام اداره موقوفات ملک دارد. کتابخانه و موزهای عظیم نیز از وی باقیمانده که در شهر تهران واقع است. از دیگر کارهای خیریه او اختصاص ۲ میلیون مترمربع زمین برای ساخت خانه فرهنگیان و واگذاری چند ۱۰ هزار متر زمین برای پارک عمومی در مشهد است.
حاج حسین در حدود ۱۲۰ سال پیش املاک وکیلآباد را که از سهراهی طرقبه و شاندیز امروز تا میدان آزادی (فلکه پارک) امتداد داشت، خرید و قلعه وکیلآباد را برای رعایا، کشاورزان و باغبانان خود به یادگار گذاشت. به گفته اهالی قدیمی محله وکیلآباد، حاج حسین ملک به پاس خدمات رعایا، از طریق پیشکارش، املاک محله وکیلآباد را بهنام کشاورزان و رعایای خود سند زد.
سالهای سال از فوت حاج حسین ملک گذشته است. رعایا و دهقانانی که بر روی زمینهای او کار میکردند نیز فوت شدهاند یا بهعلت کهولت سن، دچار فراموشی و نقصان خاطرات هستند، اما فرزندان این دهقانان که در آن سالها، کودک و نوجوان بودند و همراه با پدران خود بر روی زمینهای حاج حسین ملک مشغولبهکار بودند، هنوز هم خاطرات این محله را که زمانی قلعهای روستایی بود، در ذهن دارند.
به مناسبت فرارسیدن سالروز درگذشت حاج حسین ملک یعنی ۴ مردادماه با ۲ نوجوان آن سالها و میانسال این روزها خاطرات روزهای دور «قلعه وکیلآباد» و راهورسم کشاورزی را مرور خواهیم کرد، همچنین از سخاوت و بخشندگی بزرگمردی خواهیم گفت که بزرگترین واقف تاریخ معاصر ایران نام گرفته است.
نظام هماهنگ در کشاورزی
مرتضی گلستانینژاد سال ۱۳۳۵ در محله وکیلآباد به دنیا میآید. او که شاهد عینی نظام هماهنگ کشاورزی و سلسله مراتب ارباب و رعیتی در آن سالها بوده است، میگوید: در سالهای نوجوانی ما اساس زندگی و اقتصاد قلعه وکیلآباد برمبنای کشاورزی و دامداری بود و نظام سنتی کشاورزی یا همان نظام ارباب و رعیتی هماهنگکننده همه کارها و ساماندهنده امور مربوط به کشاورزی بود. در رأس این نظام هماهنگ، ارباب قلعه وکیلآباد که «حاج حسین آقا ملک» بود قرار داشت، اما در آن سالها حاج حسین ملک سنوسالی داشت و کمتر به املاکش سرکشی میکرد، به همین دلیل تمام امور کشاورزی در دست فردی بهنام «داروغه» قرار داشت.
داروغه درواقع نماینده ارباب در امور کشاورزی بود، حرفش حرف ارباب بود و همه رعایا و زیردستان باید به دستورات او عمل میکردند. «حسین خردو»، «محمدخان» و «توکلی» از معروفترین داروغههای قلعه وکیلآباد بودند. این داروغهها دارای جذبه و ابهت خاصی بودند، در بین این داروغهها «محمدخان» بیش از همه معروف بود. در اجرای مر قانون، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر، کوتاه نمیآمد و اگر کسی قوانین را به هر علتی زیرپا میگذاشت، بهشدت با او برخورد میکرد.
اتفاقا من خاطره جالبی با همین «محمدخان داروغه» دارم، یک روز که درحال چراندن گوسفندها در کنار جوی آب بودم، به سمت یکی از درختان رفتم و شاخهای را شکستم تا بهوسیله آن بتوانم گوسفندانم را راحتتر هدایت کنم. محمدخان که شاهد این عمل من بود، به طرفم آمد و از اسب پیاده شد و با صدای بم و البته خشنی که داشت، به من گفت: تو پسر کی هستی؟ گفتم: فلانی. گفت: وقتی این شاخه را بریدی سروصدایی نشنیدی؟ گفتم: نه. بعد به طرف من آمد، چاقویش را درآورد و بر روی انگشتم گذاشت و گفت: حالا اگر با این چاقو انگشتت را ببرم، گریه و فریاد نخواهیکرد؟ من که از ترس به خود میلرزیدم و چشمانم پر از اشک شده بود، گفتم: چرا سروصدا میکنم. بعد از آن محمدخان گفت: پس از این به بعد حواست جمع باشد شاخه هیچ درختی را نشکنی، چون درخت ناله و فریاد میکند، اما صدایش به گوش ما نمیرسد. من هم با ابراز پشیمانی گفتم: چشم، دیگر این کار را نخواهم کرد.
مرتضی گلستانینژاد در ادامه میگوید: داروغه درواقع مثل کلانتر و نیروی پلیس محله بود، او علاوه بر رسیدگی به امورکشاورزی که وظیفه اصلیاش بود، نظم و امنیت قلعه و زمینهای وسیع حاج حسین ملک را که از سد گلستان شروع میشد و تا فلکه پارک امروز میرسید، برعهده داشت. این نظارت بهصورت محسوس یا نامحسوس در تمام ساعات شبانهروز انجام میشد.
وی در ادامه به معرفی سرسالاران اشاره میکند و میگوید: بعد از داروغه، سرسالار قرار داشت. سرسالار درواقع حلقه واسط بین داروغه و دهقانان بود. سرسالاران امور مربوط به کشاورزی، شخم زمین، آبدهی و کودپاشی را به دهقانان اطلاع میدادند و نظارت بر اجرای صحیح تولید محصولات کشاورزی را برعهده داشتند. سرسالارها از بین خود ساکنان قلعه و روستاییان انتخاب میشدند تا بهتر بتوانند با کشاورزان و رعایا ارتباط برقرار کنند. سرسالارها معمولا نسبت خونی یا سببی با اهالی قلعه داشتند. در قسمت آخر و پایین سلسلهمراتب نظام روستا، رعایا یا همان دهقانها قرار داشتند که وظیفه سنگین کشتوزرع زمینها را برعهده داشتند.
مرزبندی با سکونت در قلعههای سهگانه
کشاورز قدیمی محله وکیلآباد با اشاره به اینکه قلعه وکیلآباد دارای ۳ قلعه جداگانه و مجزا از یکدیگر بود که هر کدام از این قلعهها ساکنان ویژه خود را داشت، میگوید: محله یا قلعه وکیلآباد درواقع در ۳ بخش مجزا ساخته شده بود. قلعه اربابی که بهصورت مجزا و در ورودی محله وکیلآباد قرار داشت، دارای چند ساختمان ۲ طبقه بود، ساختمانی که سقف آن با چوب پوشیده شده بود و دارای رنگکاری و گچبری های بسیار شکیلی بود، در داخل این قلعه محلی برای نگهداری اسب و احشام نیز وجود داشت. این قلعه محل سکونت موقت ارباب (حاج حسین ملک) و داروغهاش بود. همانطور که میدانید محل دائمی و سکونتگاه حاج حسین ملک در محل باغ ملی (خانه ملک) بود و گاهی اوقات که حاج حسین ملک برای رسیدگی به امور املاک و کشاورزان به قلعه وکیلآباد میآمد، در این قلعه اربابی ساکن میشد.
در زمانهای دیگر داروغه و خانوادهاش در قلعه اربابی ساکن بودند. علاوه بر این ساختمانهای ۲ طبقه متعلق به ارباب و داروغه و حمام محله نیز در قلعه اربابی قرار داشت که مسئولیت آن برعهده یکی از اهالی قلعه بود. حمام در ۲ نوبت اداره میشد، روزها برای زنها و شبها در اختیار مردان محله بود. دلیل قرارگرفتن حمام در قلعه اربابی این بود که هر زمان خانواده ارباب یا دوستان و اقوامشان بهصورت موقت به قلعه میآمدند و قصد استحمام داشتند، حمام قرق بشود و آنها با خیال راحت بتوانند به حمام بروند.
گلستانینژاد به بخش دوم قلعه وکیلآباد اشاره میکند و میافزاید: دومین قلعه، قلعهای بهنام «رباط» بود. این قلعه محل سکونت افراد بدون زمین و در اصطلاح خوشنشینها بود، افرادی مانند آرایشگران، خیاطان، بقالان و قصابان در این قلعه ساکن بودند و در واقع امورات خدماتی مربوط به قلعه برعهده آنان بود. افراد دیگر مثل کولیها یا بهقول مشهدیها غربتها، گداها، معتادان و بیخانمانها نیز در این قلعه ساکن بودند.
وی در ادامه خاطرنشان میکند: قلعه سوم که بزرگترین قلعه بود، به رعایا و دهقانان تعلق داشت. خانههای واقع در این قلعه بیشتر یک طبقه، بهصورت خانههای خشت و گلی و گنبدمانند بود. بخش بزرگی از قلعه دهقانان به نگهداری احشام، گاو وگوسفند اختصاص داشت. دامها علاوه بر تأمین مواد غذایی (گوشت، ماست، کره و پنیر و...) تأمینکننده سوخت خانهها نیز بودند و دهقانان با استفاده از فضولات خشک شده آنها (تاپاله) اجاق و تنور را روشن میکردند.
گلستانینژاد در ادامه میگوید: البته آنطوری که از قدیمیترها شنیدهایم، قلعه وکیلآباد بخش چهارمی نیز داشته است که کاربری آن نظامی و برای مقابله با سارقان و دزدان بود. بهظاهر این قلعه تا زمان جنگ جهانی دوم سرپا بود و بعد آن با توسعه قلعههای سهگانه دیگر اثری از این قلعه باقی نمانده است.
کشت زمین بر اساس جفت گاو
حسن صابری از دیگر رعایایی است که در سال ۱۳۳۶ در محله وکیلآباد به دنیا آمده و از همان نوجوانی همراه با پدر به کشاورزی مشغول بوده است.
وی میگوید:، چون در گذشته کشاورزی با لوازم سنتی و قدیمی انجام میشد، زمینی که در اختیار کشاورز قرار میگرفت، بر اساس همین توان و قدرت کارگری بود. آن سالها چندین هکتار زمین در اختیار سرسالارها قرار داشت که در اصطلاح به آن «صحرا» میگفتند.
سرسالارها که شغل اصلی خودشان نیز کشاورزی بود و هرسال در بخشی از زمینهای صحرای در اختیار خود محصول میکاشتند، بقیه زمین را در اختیار دیگر دهقانان محله قرار میدادند. این واگذاری بر اساس شرایط و توان کاری هر خانواده بود. توان خانواده هم بر اساس جفت گاو بود. درگذشته که تراکتوری برای شخمزدن وجود نداشت، بیشتر کارها با گاو انجام میشد، به این شکل که یک جفت گاو نر را به خیش میبستند و با آن زمین را شخم میزدند یا بهوسیله همین یک جفت گاو، خرمن را میکوبیدند و محصولات را به انبار میبردند.
صابری ادامه میدهد: در اختیار قراردادن زمین بر اساس تعداد این گاوها بود، بهعنوان مثال خانوادهای که ۴ رأس گاو یا ۲ جفت گاو نر داشت، زمین بیشتری در اختیارش قرار میگرفت و خانوادهای که ۲ رأس گاو داشت، زمین کمتری را کشت میکرد. البته همهچیز تعداد جفت گاوهای نر و نیروی جوان بیشتر نبود، میزان محصول نیز درباره تعیین مقدار زمین تأثیرگذار بود و سرسالارها در پایان فصل کشاورزی (پاییز) با در نظرگرفتن مرغوبیت و میزان محصول به دست آمده دهقانان، زمین بیشتر یا کمتری را در اختیار آنها برای فصول بعدی کشت قرار میدادند.
در کنار این زمین چند هکتاری برای کشاورزی، زمین کوچکی حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ متر نیز در اختیار دهقانان قرار میگرفت تا هرچیزی که دوست دارند از قبیل سبزی و میوه در آن بکارند. تمام محصول این زمین کوچک به دهقان تعلق داشت و ارباب سهمی دریافت نمیکرد، البته این بستگی به انصاف ارباب داشت و حتی برخی اربابها سهم خود را از همین زمین کوچک نیز میخواستند.
کشاورز قدیمی محله وکیلآباد با بیان اینکه در دوره نوجوانی ما بیش از ۳۰ خانوار بهعنوان رعایای حاج حسین ملک بر روی زمینهای او کشتوکار میکردند، میافزاید: از آنجایی که مقدار زمینهای حاج حسین ملک خیلی زیاد بود، بخشی از این زمینها در اختیار دیگر روستاییان که رعیت حاج حسین ملک نبودند، قرار میگرفت. این افراد در اصطلاح به «بلهکار» معروف بودند، بلهکاران بیشتر روستاییان خوشنشینی بودند که در کنار شغل اصلی خود (آرایشگری و بقالی) به کشاورزی میپرداختند.
وی خاطرنشان کرد: در دهه ۵۰ فرزند یکی از دهقانان (پسر حاج اکبر حاجیپور) یک تراکتور رومانی همراه با گاوآهن و بارکش خرید. با استفاده از تراکتور کارها آسانتر شد و کمکم تراکتور و وسایل مکانیزه جای گاو را گرفت، حالا دیگر به گاو و مردان بیشتر در خانواده احتیاج نبود و میتوانستند با تراکتور چندین هکتار زمین را شخم بزنند و آماده کشتوکار کنند.
مساعده ارباب در سالهای افت محصول
ساکن سالهای دور قلعه وکیلآباد که تمام ۶۴ سالی را که از خدا عمر گرفته، در قلعه و محله امروز وکیلآباد سپری کرده است، با اشاره به اینکه درآمد کشاورزان به محصولی بستگی داشت که هرسال تولید میکردند، میگوید: با وجود آب فراوان، هوای خوب، استفادهنکردن از سموم و آفتکشهای شیمیایی، در ۵۰ سال قبل محصولات کشاورزی بازدهی خوبی داشتند و گاهی اوقات جو و گندم بهقدری زیاد بود که چندین سال در انبارها میماند. با وجود این برخی سالها تغییرات ناگهانی هوا (سردی و گرمی زیاد) بخشی یا همه محصول کشاورزی را از بین میبرد و در پایان فصل برداشت، کشاورزان محصولی نداشتند که به انبار تحویل دهند.
در چنین شرایطی ارباب (حاج حسین ملک) نهتنها سهم خود را دریافت نمیکرد، بلکه مقدار جو و گندمی را که خانواده دهقانان برای استفاده شخصی نیاز داشتند نیز در اختیار آنان قرار میداد. کشاورزان هم این گندم و جو را در داخل کندو (کوزههای بزرگ گلی) میریختند و در زمستان سرد از این غلات استفاده میکردند. این کمک ارباب به کشاورز در سالهایی که محصولات کشاورزی بازدهی مناسبی نداشت، حکم همان مساعدهای را داشت که کارگران و کارمندان این دوره و زمانه از کارفرما دریافت میکنند. دهقان با شروع سال جدید کشاورزی در اول بهار زمینها را زیر کشت میبرد و هرسال بخشی از سهم عقبمانده و مساعده خود را به سیلوی اربابی تحویل میداد. این کار ادامه داشت تا زمانی که میزان مساعده به پایان میرسید و حساب دهقان و ارباب بهاصطلاح یربهیر میشد.
حسن صابری ادامه میدهد: در دوران نوجوانی ما، یک سال بر اثر سرمای شدید تمام محصولات کشاورزان از بینرفت و هیچ کشاورزی حتی یک کیلو گندم برای خوردن خود و خانوادهاش نداشت. چند نفر از کشاورزان همراه با پدرم (اسدا... صابری) به خانه حاج حسین ملک در باغ ملی رفتند. حاج حسین ملک که در جریان آمدن کشاورزان بود، قبل از حرف و درخواست کشاورزان به داروغهاش دستور داد که به هر خانواده، هر چقدر گندم و جو احتیاج دارند تحویل بدهند. او همچنین سهم اربابی را نیز در آن سال بخشید تا کشاورزان نگران پرداخت سهم ارباب نباشند. برخی کشاورزان از جمله پدر خود بنده، در کنار کشاورزی منابع درآمدی دیگری نیز داشتند، یکی از این منابع درآمدی، نگهداری و پرورش گوسفند و گاو بود. کشاورزانی که مال و احشام داشتند، در سالهای سخت بی محصولی خیالشان راحت بود و با فروش تعدادی گوسفند و گاو نیازهای خانواده خود را تأمین میکردند.
قنات پرآب وکیلآباد
منبع اصلی تأمین آب زمینهای کشاورزی محله وکیلآباد در گذشته قنات بود. به گفته اهالی قنات وکیلآباد یکی از پرآبترین قناتهای مشهد بود.
فرزند اسدا... صابری که یکی از دهقانان معروف حاج حسین آقا ملک بود، دراینباره میگوید: قناتی که امروز در باغ وکیلآباد قرار دارد، همان قناتی است که در گذشته بهوسیله آن زمینهای کشاورزی زیادی را آبیاری میکردند. آب امروز این قنات با ۵۰ سال قبل مقایسهپذیر نیست. دلیل پرآبی قنات در آن زمان نیز لایروبی بموقع و کامل آن بود. جاری و زندهبودن قنات به لایروبی کامل و بموقع آن بستگی دارد. اگر این لایروبی در زمان مناسب و بموقع انجام نشود، مسیرهای آب فروریخته و چشمههای آن بسته خواهد شد.
آن زمان داروغه سرکشیهای مستمری از قنات داشت و چند مقنی حرفهای و کارکشته با بازرسیهای مکرر از مسیر قنات، سلامت و درستی عملکرد قنات را به داروغه اطلاع میدادند. در زمان خرابی قنات و احتیاج آن به لایروبی، داروغه به چند کشاورز دستور میداد که همراه با مقنی برای لایروبی قنات بروند. کشاورزان نیز تا لایروبی کامل قنات درخدمت مقنی بودند و وقتی که کار لایروبی قنات بهصورت کامل تمام میشد، دوباره به سرکار کشاورزی برمیگشتند. به دلیل همین رسیدگی و لایروبی بموقع، قنات وکیلآباد یکی از پرآبترین قناتهای مشهد بود. این قنات صدها هکتار زمین محدوده وکیلآباد را مشروب میکرد. پرآبی این قنات به اندازهای بود که یکی از نگهبانان باغ وکیلآباد که اصالتی شمالی داشت، در قطعه زمینی چند هزار متری، شالیکاری و برنج کشت میکرد.
وی تصریح میکند: در داخل باغ، آسیاب آبی بزرگی وجود داشت که بهوسیله آب فراوان قنات میچرخید و گندم و جو کشاورزان را آرد میکرد. حتی بخشی از آب قنات وکیلآباد بهوسیله جوی آب به قلعهخیابان و قلعهساختمان منتقل شده بود تا بخشی از زمینهای آستان قدس را با آب این قنات آبیاری کنند. تا زمانی که این قنات در اختیار کشاورزان و حاج حسین ملک بود، آب فراوانی داشت، اما از زمانی که در اختیار شهرداری قرار گرفت، بهدلیل لایروبینکردن بموقع و کامل، آب آن کاهش یافت و امروز حتی قادر به تأمین آب درختان باغ نیست و برای آبیاری درختان از آب بند گلستان استفاده میکنند. من معتقد هستم اگر امروز هم همان نظم و لایروبی بموقع باشد، آب قنات چند برابر خواهد شد.
اصلاحات ارضی و ایجاد ناامنی
همزمان با اجرای طرح اصلاحات ارضی، سیستم منظم کشاورزی سنتی از بین رفت و زندگی ساکنان قلعه وکیلآباد نیز دگرگون شد.
گلستانینژاد در توضیح بیشتر میگوید: با شروع اصلاحات ارضی، دولت دستور داد که ملاکان بخشی از زمینهای خود را بهعنوان حق ریشه به دهقانان واگذار کنند. زمانی که ۲ مأمور دولت این دستور دولت و اصلاحات ارضی را برای حاج حسین ملک بردند و خواندند، حاج حسین ملک بهدلیل کهولت سنی که داشت به داروغهاش دستور داد که پیگیر ماجرا باشد، اما داروغه بدون توجه به دستور حاج حسین ملک و با سوءاستفاده از موقعیتی که داشت، با کمک چند نفر دیگر به مقابله با دهقانان حاج حسین ملک پرداخت.
آنها در ابتدا از در دوستی و رفاقت وارد شدند و از دهقانان خواستند که زمینها را تحویل بدهند و رضایتنامه را امضا کنند. حتی به چند نفر از دهقانان چندهزار تومانی پول دادند، اما بیشتر دهقانان با این کار مخالف بودند و درخواست دیدن حاج حسین ملک را داشتند. داروغه اجازه این کار را به آنها نداد. حتی بعد اینکه نتوانست با تطمیع و دوستی رضایت دهقانان را بگیرد، چند نفر از اراذلواوباش آن زمان را اجیر کرد که با زور و چاقو از دهقانان معترض رضایت بگیرند. یکی از این مخالفان سرسخت، پدرم (محمد گلستانینژاد) بود، اراذل جیرهخوار، چون نتوانستند پدرم را بهدلیل نفوذی که داشت، همراهی کنند، از طریق ساختوپاختی که با کلانتری منطقه داشتند، او را دستگیر کردند و به کلانتری بردند و یک شب او را در کلانتری نگه داشتند. بعدها پدرم که یکی از ۳ سرسالار حاج حسین ملک بود، به دیدن حبیب بهار، مشاور حقوقی حاج حسین ملک، رفت و موضوع تقسیمات اراضی، سرنوشت کشاورزی و کشاورزان را مطرح کرد.
حبیب بهار نیز در همان جا به پدرم گفته بود که حاج حسین ملک زمینها و حتی بخشهایی از قلعه را به فرد دیگری فروخته است. بعد آن هم کاغذی به پدرم داده بود با این عبارات که «حیاط و خانههایی که دهقانان قلعه وکیلآباد در آن ساکن هستند، به خودشان تعلق دارد و هیچ کسی حق دخالت و گرفتن خانه و کاشانه آنها را ندارد».
او خاطرنشان میکند: پدرم و برخی دیگر از دهقانان با استناد به این نامه موفق به سندزدن برای حیاط و زمین خود شدند. با فوت حاج حسین ملک نظم و سامانه کشاورزی سنتی از بین رفت و کشاورزان به شهرنشینانی با شغلهای جدید تبدیل شدند.
اهدای ۲ میلیون مترمربع زمین به فرهنگیان
یکی از صفات بارز حاج حسین ملک بخشندهبودنش است، او با رعایای خود نیز چنین رفتاری را داشته است.
گلستانینژاد با تأیید این مطلب میگوید: حاج حسین ملک، با وجود داشتن مال و ثروت فراوان، همیشه با افراد زیر دستش بهویژه رعایایش خوشرفتار و منصف بود. همانطور که گفتم، چون پدرم سرسالار حاج حسین ملک بود، ملاقات و مشکلات رعایا را برای او مطرح میکرد. من هم که کودک دهدوازدهسالهای بودم، گاهی وقتها همراه با پدرم میرفتم.
یک روز که همراه او برای ملاقات حاج حسین ملک به باغ وکیلآباد رفته بودیم، من و چند نفر دیگر از بچهها در استخر آبی که در جلو عمارت بود آببازی و سروصدا میکردیم. پدرم که از این موضوع ناراحت شده بود، از ما خواست که مزاحم نشویم و در جای دیگری بازی کنیم. حاج حسین ملک که متوجه حرکت پدرم شده بود، از این حرکت ناراحت شد و از ما خواست به بازی خودمان ادامه بدهیم. یک مرتبه دیگر نیز که همراه با پدرم به دیدن حاج حسین ملک رفته بودیم، به پدرم گفت: امسال چند هکتار از زمینهایی را که هر سال میکاشتیم به آموزشوپرورش اهدا کردم تا برای معلمان بدون خانه و ناتوان سرپناهی دستوپا کند. پدرم برای این بخشندگی خیلی خوشحال شد و از حاج حسین ملک تشکر کرد. حاج حسین ملک مکرر به پدرم میگفت: داشتن مال و ثروت خوب و لذتبخش است، اما بخشیدنش لذت بیشتری دارد.