صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آموزش داستان نویسی | چشم های دکمه ای من (بخش دوم)

  • کد خبر: ۳۶۱۷۰۴
  • ۰۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۸
نویسنده باید بخشی از انرژی و تمرکز خودش را روی ساخت جهان درونی، لحن و شیوه حرف زدن، الگو‌های رفتاری و فکری، و درنهایت دایره واژگان راوی اول شخص بگذارد تا بتواند در میان انبوه متن‌های بی اصالت و شبیه به هم سر بلند کند.

به گزارش شهرآرانیوز، صحبت از ظرفیت‌های زاویه دید اول شخص و مهارت‌های به کارگیری آن بود. قاعدتا، بعضی از این مهارت‌ها را دارید و بعضی دیگر را باید تقویت کنید. اما صحبت اصلی درباره این است که این زاویه دید بسیار پیچیده‌تر از آنی است که بعضی از حرفه‌ای‌ها و بسیاری از مبتدی‌ها تصور می‌کنند.

 «روی ساخت راوی‌های منحصر‌به‌فرد تمرکز کنید.» این یک اصل ساده است، اینکه هر کسی جهان درونی ویژه خودش را دارد و ما آدم ها، علی رغم شباهت‌های زیادمان، گاهی تفاوت‌های دهشتناکی با یکدیگر داریم. همین تفاوت هاست که وقتی در جهان داستانی اول شخص نمود پیدا کند مخاطب‌ها عمق و اصالت آن متن را با گوشت و استخوانشان حس خواهند کرد.

 بر همین مبنا، نویسنده باید بخشی از انرژی و تمرکز خودش را روی ساخت جهان درونی، لحن و شیوه حرف زدن، الگو‌های رفتاری و فکری، و درنهایت دایره واژگان راوی اول شخص بگذارد تا بتواند در میان انبوه متن‌های بی اصالت و شبیه به هم سر بلند کند و نشان بدهد که در میان صدا‌ها او صدای خاص خودش را دارد. در ادبیات داستانی کشور خودمان، «شب یک شب دو» از بهمن فرسی، «بوف کور» از صادق هدایت، «هم نوایی شبانه ارکستر چوب ها» از رضا قاسمی، و نمونه‌های کم نظیر و پر شمار دیگر را می‌توان نام برد.

در «شب یک شب دو»، بهمن فرسی از علائم نگارشی به شکلی متفاوت استفاده می‌کند. او این علائم را به خدمت می‌گیرد تا ساحت‌های ذهنی راوی را برای مخاطب نشانه گذاری کند. مخاطب باهوش، اگر به درستی این علامت‌ها را ردزنی کند، می‌تواند بفهمد که در این لحظه راوی در کدام ساحت ذهنی خودش غوطه ور است.

بیست و یک / یک / شصت و هفت.

این نامه مانند چشمه‌ای به من رسید. چشمه‌ای عزیز، و سرد، و نوشین. برای منی دورمانده که در خروش بی تویی می‌سوخت،

«تو، تنها، در خیابان پاییز. در نزدیکی اتاق تنگ و داغ شاهین.

که بیشتر بعدازظهر‌های دو فصل داغ را در آن، نگذاشتیم آسان و خالی بگذرند،

«یک هواپیما از آسمان پاییز می‌گذرد. تو خیال می‌کنی که من در آن هستم. رهسپار آمریکا. حالا تو در تهران هستی. برعکس همیشه: که تو می‌رفتی و من می‌ماندم. تو نبودی و من بودم. حالا من نیستم و تو هستی.

این عکس زیباست. زیبا در لحظه خودش. عکس یک وهم. من این بستگی در جدایی را می‌شناسم. من در آن هواپیما نیستم. در آن لحظه من در لندن هستم ...

در اینجا، بهمن فرسی علائم نگارشی را در راستای آدرس دادن به مخاطب به کار گرفته است. اینجا راوی دارد نشخوار ذهنی می‌کند و آنجا دارد متن یک نامه را می‌خواند، متنی که کلماتش عینا در صفحات رمان نمی‌آید و من مخاطب انعکاس آن را در ذهن راوی می‌توانم ببینم.

«راوی اول شخص، با جهان ذهنی خود، جلوه دیگری به جهان عینی می‌دهد.» در یادداشت قبلی هم عنوانی مشابه به همین داشتیم، اما این یکی متفاوت است. در آنجا، چیزی در افکار راوی اول شخص می‌گذشت که با آنچه در جهان فیزیکی رخ می‌داد تفاوت داشت و چه بسا در تضاد بود، اما در اینجا صحبت از یک راوی تحلیلگر است. این راوی شبیه به همانی است که در رمان بزرگ میلان کوندرا، یعنی «بار هستی» یا همان «سبکی تحمل ناپذیر هستی»، هست.

در رمان بزرگ «اپرای شناور» از جان بارت هم مشابه به آن را داریم. در این آثار، جهان فیزیکیْ روند طبیعی خودش را دارد و رخداد‌های روزمره به همان منوالی جریان دارد که برای همه ما آشناست؛ چیزی که باعث می‌شود همه چیز جلوه‌ای وارونه و دگرگون پیدا کند تحلیل‌های راوی اول شخص است. چشم‌های او مثل دوربین، همه چیز را ثبت و ضبط می‌کند، اما ذهنش به آینه‌ای می‌ماند که انعکاسی دیگرگونه از اشیا و پدیده‌ها ارائه می‌دهد. این ویژگی به خصوص در «بار هستی» به شدت بارز است.

با احترام عمیق و همیشگی به خورخه لوئیس بورخس بزرگ، مردی که از سیاره‌ای دیگر آمده بود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.