صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آموزش داستان نویسی | چشم‌های دکمه‌ای من ( بخش ششم)

  • کد خبر: ۳۶۵۴۳۴
  • ۲۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۲
آلبر کامو در کتاب بی‌نظیر «افسانه سیزیف» به بسیاری از فلاسفه خرده می‌گیرد که در استدلال‌های فلسفی‌شان در پاسخ به پوچی -که آن را به شکافی تشبیه می‌کند- از روی آن می‌جهند و شکاف را نادیده می‌گیرند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ رسیده بودیم به خطر‌ها و حذر‌ها و احتیاط‌ها در زاویه‌دید اول‌شخص که شاید بتوان گفت در میان دیدگاه‌های مختلف در جهان داستان، سخت‌ترین و پیچیده‌ترین زاویه‌دید است. آنچه احتمالا تمام این پیچیدگی‌ها را رقم زده است این است که وقتی راوی اول‌شخص در داستان حرف می‌زند و ما صدای او را در ذهنمان تصور می‌کنیم در چنان وضعیتی قرار می‌گیریم که در هم‌ذات‌پنداری با راوی حالتی شبیه آن به ما دست می‌دهد که در واقعیت در ذهن خودمان حرف می‌زنیم و جهان و پدیده‌هایش را درک می‌کنیم و تجربه‌هایمان را به یاد می‌آوریم و درباره چیز‌ها فکر می‌کنیم.

سؤال‌ها و شک‌ها و تردید‌ها دقیقا از همین‌جا شروع می‌شوند: آیا یک راوی که ادعا دارد انسانی عادی است -و حتی در بسیاری موقعیت‌ها ممکن است بی‌سواد یا خنگ باشد- می‌تواند با چنین مهارتی محیط اطرافش را توصیف کند؟ این راوی آیا می‌تواند با تبحر یک نویسنده تجربه‌هایش را از پس ذهنش فراخواند و آنها را با ترتیبی حیله‌گرانه و پرکشش نقل کند؟ این احتمالا اولین تنگنا و تناقضی باشد که نمی‌شود به‌راحتی از آن گذشت. 

آلبر کامو در کتاب بی‌نظیر «افسانه سیزیف» به بسیاری از فلاسفه خرده می‌گیرد که در استدلال‌های فلسفی‌شان در پاسخ به پوچی -که آن را به شکافی تشبیه می‌کند- از روی آن می‌جهند و شکاف را نادیده می‌گیرند. در اینجا و درباره روایت اول‌شخص هم بسیاری از نویسنده‌ها با پرشی چشم‌بسته غائله را خاتمه می‌دهند؛ چیزی برای مخاطب سرهم می‌کنند و خواننده بی‌خبر از همه‌جا امکان تشخیص این شکاف و آن جهش را ندارد. شاید برای همین است که جان بارت در کتاب «اپرای شناور» راوی اول‌شخصی را برمی‌گزیند که همان ابتدا اعتراف می‌کند:

برای کسی مثل من که فعالیت‌های ادبی‌اش از سال ۱۹۲۰ بیشتر به خلاصه‌نویسی پرونده‌های حقوقی و استفسارنویسی محدود بوده، دشوارترین بخش کار پیش رو -یعنی شرح یکی از روز‌های سال ۱۹۷۳ که در خلال آن نظرم عوض شد- شروع آن است. پیش از این هرگز چنین کاری نکرده‌ام، اما خودم را می‌شناسم و می‌دانم وقتی سر صحبت باز شود صفحات کتاب نیز راحت و روان پر خواهند شد. من ذاتا آدم تودار و کم‌حرفی نیستم؛ فقط باید به داستان بچسبم و پس از پایان آن دهانم را ببندم. [۱]

فصل اول کتاب، با نام کنایه‌آمیز «کوک‌کردن پیانویم» توضیح‌های راوی دراین‌باره است که بلد نیست یک قصه را درست‌وحسابی تعریف کند و جان بارت، برای واقع‌نمایی بیشتر، اجازه می‌دهد متن کتاب در جا‌هایی شلخته یا بی‌تعلیق یا ناشیانه پیش برود. بدین ترتیب، ما کاملا باور کنیم این آدمی که مشغول تعریف‌کردن ماجرا‌های خود است در این کار تبحر چندانی ندارد.

مثلا، همین حالا این کتاب را آغاز کرده‌ام و بااینکه احتمالا هنوز تا شروع داستان اصلی کلی فاصله داریم دست‌کم در همان مسیر حرکت می‌کنیم و من یاد گرفته‌ام به همین راضی باشم .... خدای من! چطور می‌شود رمان نوشت؟! منظورم این است که اگر آدم درباره اهمیت مسائل خیلی حساس باشد، چطور می‌تواند به بدنه اصلی داستانش بچسبد. من یکی که پیشاپیش اعتراف می‌کنم داستان‌گویی راست کار من نیست. [۲]

با احترام عمیق به سیزیفوس، حتی اگر واقعی نباشد.


[۱]«اپرای شناور»، نوشته جان بارت، ترجمه سهیل سمی، نشر ققنوس.

[۲]همان.

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.