صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

واژه‌هایش شکر بود | یادی از محمدعلی جمالزاده، پدر داستان کوتاه ایران

  • کد خبر: ۳۶۹۷۳۱
  • ۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۴
جمالزاده در سال‌های جنگ جهانی اول، میان برلین و بغداد رفت‌وآمد داشت؛ روزنامه «رستاخیز» را برای کمیته ایرانی در بغداد راه انداخت و شاهد سرکوب‌های خونین عثمانی علیه ارمنیان شد.

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛  وقتی نخستین تیراژ «یکی بود، یکی نبود» در برلین منتشر می‌شود، شش داستان کوتاه، زبان روزمره را روی صفحه می‌نشانند. این شش داستان به‌جای خطابه، «راوی نزدیک» دارند. مخاطب ایرانی هنوز به نثر مطنطن، نثر پرطمطراق و فاخر، پر از واژه‌های سنگین، ترکیبات تزیینی و جمله‌های بلند پیچ‌دار خو دارد که او با طنز و ایهام، کوچه و کافه و اداره را وارد ادبیات می‌کند. در کتاب «فارسی شکر است» خواننده با مزه‌مزه‌کردن واژه‌ها، وزن یک زبان زنده را حس می‌کند.

 در «بیله‌دیگ، بیله‌چغندر» آدمی از ایران در حمامی اروپایی به شوخی تلخی می‌رسد که مرز شرق و غرب را به هم می‌ریزد. آنچه تازه است فقط انتخاب موضوعات از سوی او نیست بلکه نوع نگاه او به داستان است. آدم‌های معمولی با صدا‌های متنوع و نثری که میان کتاب و خیابان پل می‌زند، نخستین‌بار توسط او وارد دنیای قصه شدند. یک‌سال بعد که «یکی بود، یکی نبود» به ایران می‌رسد، واکنش‌ها دو قطبی است.

روشن‌فکران از هوای تازه حرف می‌زنند و گروهی، نسخه‌ها را در میدان‌ها می‌سوزانند، اما کار از کار گذشته است؛ داستان کوتاه به مثابه مدیومی مدرن، از این لحظه جای خود را در ادبیات ایران باز می‌کند. جمال‌زاده، بحق «پدر داستان کوتاه فارسی» خوانده می‌شود، لقبی که امروز هم در دانشنامه‌ها و تاریخ‌های ادبی تأیید می‌شود. با کمدی اجتماعی و نثری صمیمی، به متن کوتاه ضرباهنگ امروز می‌دهد و با مقدمه‌ای موجز، نقطه تمرکز روشن و پایان‌های کنایه‌دار، خواننده را شریک قضاوت می‌کند.

 این دستاورد، صرفا ادبی نیست، اجتماعی است. ادبیات را از برج عاج پایین می‌آورد و به میدان تجربه شهروندان می‌برد. از این منظر «سید محمدعلی موسوی جمال‌زاده اصفهانی» در بروز و معیارگذاری داستان کوتاه، نه فقط در انتخاب فرم که در انتخاب چشم‌انداز نقش دارد. او ایستادن کنار مردم و نوشتن با واژگان آشنای آنها را انتخاب می‌کند.

نامزد نوبل

در کلاس حقوق دیژون فرانسه می‌نشیند. هم‌زمان یادداشت‌های فارسی‌اش را برای مقاله‌ای تازه در مجله «کاوه» ردیف می‌کند. مهاجرت تحصیلی جمال‌زاده پس از نوجوانی پرتلاطم، او را به بیروت و مدرسه کاتولیک و بعد به لوزان و دیژون می‌برد. حقوق می‌خواند، فرانسه می‌نویسد و چشمش به نظم اروپایی ادبیات عادت می‌کند. جنگ که درمی‌گیرد، به برلین می‌رود. کنار تقی‌زاده و هم‌فکران، در «کمیته ایرانیان» و مجله کاوه قلم می‌زند. ادبیات را با پرسش‌های زمانه گره می‌زند.

این تجربه مطبوعاتی، هم طنز او را صیقل می‌دهد و هم نگاهش را به ساخت نثر روشن و دقیق می‌کند. مدتی بعد قرار بزرگ زندگی‌اش در ژنو رقم می‌خورد و همکاری بلندمدت او با سازمان بین‌المللی کار فراهم می‌شود و آن‌جا سروکار بیشتری با زبان فارسی پیدا می‌کند. او نویسنده «صحرای محشر»، «تلخ و شیرین»، «کهنه و نو»، «کباب غاز»، «قصه‌های کوتاه برای بچه‌های ریش‌دار»، «غیر از خدا هیچ‌کس نبود»، «آسمان و ریسمان» و ده‌ها اثر دیگر است. هر کدام از این آثار، شاخه‌ای از جهان رئالیسم انتقادی جمال‌زاده‌اند. 

او هم شاهد است و هم داور. حضور پیوسته‌اش در ژنو، با معاشرت‌های فرهنگی و سخنرانی‌ها و همکاری‌های علمی «جمال‌زاده» را از نویسنده‌ای مهاجر به مرجع زنده نثر فارسی بدل می‌کند تا آنجا که نام او، به‌عنوان نامزد رسمی نوبل اعلام می‌شود، هرچند که نوبل را شخص دیگری به خانه می‌برد.

زندگی طولانی و داستان‌های کوتاه

محمدعلی جمال‌زاده در دی‌ماه ۱۲۷۰ و در اصفهان به دنیا آمد. پدرش، سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی، خطیب مشروطه‌خواهی بود که در ۱۹۰۸ به دستور محمدعلی‌شاه کشته شد. این فقدان، نوجوانی جمال‌زاده را به کوچ و دگرگونی سپرد؛ از اصفهان و تهران تا بیروت و سپس سوئیس و فرانسه.

زبان‌های اروپایی را چنان جدی گرفت که بعد‌ها در ترجمه و طرح‌های پژوهشی ژنو به کارش آمد. در سال‌های جنگ جهانی اول، میان برلین و بغداد رفت‌وآمد داشت؛ روزنامه «رستاخیز» را برای کمیته ایرانی در بغداد راه انداخت و شاهد سرکوب‌های خونین عثمانی علیه ارمنیان شد. شهادتی که سال‌ها بعد در نوشته‌هایی مستقل ثبتش کرد. 

همین تجربه‌ها، نگاه اجتماعی او را ریشه‌دارتر و زمینه ادبیات انتقادی‌اش را فراهم کرد. با اینکه از ایران دور بود، از راه نامه و کتاب و مجلات با فضای ادبی داخل در ارتباط بود و هر بار به فارسی‌نویسی دقیق و شسته‌رفته وفادار. عمرش دراز شد. از قرن نوزدهم گذشت و قرن بیستم را تا انتها دید. او در هفدهم آبان در ژنو درگذشت و در گورستان پتی‌ساکونه به خاک سپرده شد. 

او نویسنده‌ای بود که به ۱۰۵سالگی رسید و تا همین امروز نام و یادش در تاریخ معاصر کشور زنده مانده است. او یکی از نخستین‌هاست که قاعده روشن نوشتن و کوتاه نوشتن را به فارسی ترجمه کرد. اگر ادبیات ما یاد گرفته است که از پنجره کوچک یک داستان کوتاه، منظره بزرگی از جامعه را نشان بدهد، یکی از شیشه‌بر‌های اصلی این پنجره، محمدعلی جمال‌زاده است. نویسنده‌ای که زندگی‌اش طولانی بود و نوشته‌هایش کوتاه و هر دو، ماندگار.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.