صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آموزش داستان نویسی | چشم‌های دکمه‌ای من | آخرین شانس (بخش اول)

  • کد خبر: ۳۷۲۴۲۴
  • ۲۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
نخستین جمله هر داستان، دروازه‌ای است که خواننده را به جهان متن دعوت می‌کند.

نخستین جمله هر داستان، دروازه‌ای است که خواننده را به جهان متن دعوت می‌کند. بعضی نویسندگان آن را با بی احتیاطی می‌نویسند، گویی هنوز مطمئن نیستند خودشان می‌خواهند وارد شوند یا نه! اما واقعیت این است که اگر جمله آغازین نتواند در همان چند ثانیه نخست یقه خواننده را بگیرد، باقی داستان شاید هرگز فرصتی برای درخشش پیدا نکند.

خواننده امروزی، برخلاف دهه‌های گذشته، با دنیایی از متن‌ها روبه رو است. از پست‌های شبکه‌های اجتماعی گرفته تا رمان‌های دیجیتال. او برای انتخاب هر داستان تنها چند ثانیه زمان صرف می‌کند، پس نویسنده باید بداند اولین جمله نه صرفا آغاز داستان، بلکه «قرارداد ورود» است.

چرا جمله اول مهم است؟

در همان جمله، نویسنده بی آنکه بخواهد، چند چیز حیاتی را روشن می‌کند: لحن، فضا، نوع روایت و حتی جهان بینی داستان. جمله اول مثل دست دادن است؛ اگر شل و بی جان باشد، اعتماد نمی‌آورد. اگر بیش از حد محکم باشد، ترساننده می‌شود. باید اندازه درستی از صمیمیت، کنجکاوی و ابهام در خود داشته باشد.

اگر نمونه‌های موفقی سراغ دارید به جمله‌های ابتدایی آن‌ها دقت کنید. در یک لحظه جهان داستان را می‌سازند و ذهن خواننده را قلقلک می‌دهند تا بداند پشت این تصویر چه خبر است.

اشتباهات رایج در آغاز داستان

اول؛ شروع با اطلاعات اضافی

«اسم من نادر است. در سال ۱۳۶۵ در تهران به دنیا آمدم...» این نه آغاز داستان است، نه دعوت به سفر، بلکه فرم ثبت نام مدرسه است!

دوم؛ شروع با توصیف طولانی

سه پاراگراف درباره طلوع خورشید، پیش از آنکه کسی کاری بکند. خورشید طلوع کرده، تمام توصیفات دم دستی و ساده و حوصله سربرند. مخاطب کلافه می‌شود.

سوم؛ شروع با فلسفه بافی‌های آبکی

جمله‌هایی از جنس «زندگی مثل نسیم است...» که خواننده را به جای کنجکاوی، به خمیازه می‌رساند.

بهترین آغاز، کنجکاوی برمی انگیزد

جمله اول باید «سؤال» ایجاد کند، نه «پاسخ». خواننده وقتی درگیر می‌شود که احساس کند چیزی در این جهان ناتمام است و باید ادامه دهد تا راز آن را بفهمد.

مثلا «در دشت به دنیا آمدم و غیر از آن چیزی نمی‌شناسم. برایم تعریف کرده‌اند که، در حدود دوسالگی، خودم را نزدیک پنجره کشاندم تا تماشا کنم؛ آن فضای ساخته شده از بتن سیاه که لایه ضخیمی از قیر آن را پوشانده بود...» (میرا، نوشته کریستوفر فرانک، ترجمه لیلی گلستان)

در همان جمله ابتدایی، هزار سؤال پنهان شده است. این یعنی حرکت از همان کلمه اول.

نکته‌ای از تجربه نویسندگان بزرگ

چخوف می‌گفت «شروع داستان مثل باز کردن در اتاقی تاریک است؛ باید فقط به اندازه نور لازم در را باز کنی».

یعنی لازم نیست همه چیز را در آغاز روشن کنیم. گاهی بهترین آغاز، فقط سایه‌ای از حقیقت را نشان می‌دهد و خواننده را به دنبال نور می‌فرستد.

نویسندگان تازه کار معمولا می‌خواهند در جمله اول همه چیز را بگویند: زمان، مکان، شخصیت، پیشینه، و حتی پایان. نتیجه؟ جمله‌ای چاق و نفس گیر که زیر بار خودش له می‌شود. در حالی که نویسنده حرفه‌ای می‌داند جمله اول فقط باید در را نیمه باز بگذارد. نوشتن جمله اول شبیه دیدار اول است.

نه باید زیادی خودمانی باشی، نه آن قدر رسمی که طرف مقابل احساس کند در مصاحبه شغلی نشسته است! کمی رمزآلودی، کمی صمیمیت و کمی اعتماد به نفس، ترکیب طلایی آغاز است. نخستین جمله، فقط آغاز داستان نیست؛ چکیده روح نویسنده است. در همان چند کلمه، لحن و نگاه و جهان داستان آشکار می‌شود. پس به جای اینکه بی فکر سراغش برویم، باید با احترام و وسواس طراحی اش کرد.

به یاد داشته باشیم: اگر خواننده را در همان جمله اول از دست بدهیم، دیگر فرصتی برای نجات باقی نمی‌ماند.

در دنیای داستان نویسی، گاهی همه چیز به یک جمله بستگی دارد.

با احترام عمیق به نیکلای گوگول. استاد طنز و دیوانگی.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.