عید قربان را پشت سر گذاشتیم و عید بزرگ غدیر را پیشرو داریم. سنت کهن دیدار سادات در روز عید غدیر باعث شد در این شماره سراغ یکی از این عزیزان برویم؛ اما کمی متفاوت، تفاوت از آن نظر که سراغ سیده زهرا سادات موسوی جوان فعال محله امیرالمؤمنین (ع) رفتیم.
صدر- شهرآرانیوز؛ عید قربان را پشت سر گذاشتیم و عید بزرگ غدیر را پیشرو داریم. سنت کهن دیدار سادات در روز عید غدیر باعث شد در این شماره سراغ یکی از این عزیزان برویم؛ اما کمی متفاوت، تفاوت از آن نظر که سراغ جوان فعال محله امیرالمؤمنین (ع) رفتیم.
میخواهیم ببینیم از نظر یک جوان سادات این اعیاد چه معنا و کارکردی دارند. این گفتگو با سیده زهرا سادات موسوی، عضو شورای اجتماعی محله و نماینده جوانان محله است.
سیده زهرا سادات موسوی متولد آبان ۶۹ در تهران و بزرگ شده مشهد است. شش ساله بوده که خانواده به مشهد میآیند و ساکن محله امیرالمؤمنین (ع) میشوند. یک خواهر و یک برادر دارد. پدر زهرا برشکار کیف است. بعد از سالها زندگی در مشهد پدر زهرا تصمیم میگیرد باتوجه به شرایط بهتر کاری در تهران دوباره به آنجا بازگردد و اکنون ساکن مشهد نیست؛ اما زهرا که همینجا ازدواج کرده است مشهد ماندگار میشود. او میگوید: «پدر و مادرم برای این به مشهد آمدند که از اجارهنشینی در تهران خسته بودند. آن زمان ما در خانههای قدیمی زندگی میکردیم که چندین مستأجر داشت. با اینکه همه قوم و خویش بودند؛ ولی صاحبخانه مستأجرها را اذیت میکرد برای همین پدر تصمیم گرفت به مشهد بیاید و در همین گلشهر خانه خرید.»
حالا زهرا و همسرش در خانه پدری زندگی میکنند؛ ولی خانواده او به تهران بازگشتند.
زهرا در خانواده سنتی و مذهبی بزرگ شده و تا قبل از ازدواج هیچ فعالیت اجتماعی و فرهنگی نداشته و از هیچ کلاس آموزشی استفاده نکرده است. خانواده زهرا اجازه حضور در بیرون از خانه و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی را به وی نمیدادند و فعالیت دخترشان بیرون از خانه را بد میدانستند. او بعد از اتمام دوره دبیرستان ازدواج میکند. زهرا بعد از ازدواج و با حمایتهای همسرش رویکرد خود در زندگی را تغییر میدهد و تصمیم میگیرد با وجود داشتن دختری کوچک به کلاسهای مختلف هنری و آموزشی برود. او میگوید: «بعد از ازدواج چشمم به جهان باز شد. اوایل میترسیدم تنها بیرون بروم، اما همسرم حمایتم کرد و مرا تشویق به حضور در کلاس و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی میکرد.»
دورههای آموزشی مهدالرضا (ع) را در حرم مطهر پشت سر میگذارد و حالا مربی مهدالرضا (ع) در حسینیه حضرت زهرا (س) واقع در انتهای شفیعی است. ۳ روز در هفته کلاس دارد و از اینکه مربی مهد قرآنی شده، راضی است. بعد از آن در دورههای آرایشگری، ساخت گل، نمد و نقاشی شرکت میکند. زهرا میگوید: «آن زمان دخترم کوچک بود و همیشه او را با خودم به کلاسها میبردم. سخت بود؛ اما این سختی را به جان میخریدم، چون باعث شد فعالیتهای اجتماعی و فرهنگیام زیاد شود و باعث شد در جلسههای شورای اجتماعی شرکت کنم و همراه با خانم محسنی فعالیتهایم را در محله شروع کردم.»
عضویت در پایگاه بسیج ریحانه النبی و همکاری با شورای اجتماعی محله باعث شد فعالیتهای زهرا در حوزه اجتماعی بیشتر شود. حالا او طرحهای مختلفی را به پایگاه و شورای اجتماعی ارائه میدهد و همراه با دیگر بانوان محله آن را اجرا میکنند. زهرا میگوید: «تا قبل از کرونا هر سال در مناسبتهای مختلف و اعیاد به سرای سالمندان یا مراکز نگهداری معلولان میرفتیم و خدمات آرایشی را به بانوان این مراکز ارائه میدادیم. دیدار از سالمندان محله و بردن آنها به حرم مطهر نیز بخش دیگری از فعالیتهای ما در محله بود. بازدید از خانواده شهدای جنگ تحمیلی و مدافعان، تهیه بستههای غذایی برای نیازمندان با صندوق صدقهای که در پایگاه داریم نیز بخش دیگری از این فعالیتهاست. انجام این امور برکت معنوی و احساس آرامش را به ما هدیه میکند.»
یکی دیگر از طرحهایی که زهرا اجرا کرده و استقبال خوبی هم از آن شده طرح مادر و کودک است. او میگوید: «در این طرح روابط مادر و کودک را از طریق بازی بهبود میبخشیدیم، اوایل مادرها خجالت میکشیدند که با کودکان خود بازی کنند؛ ولی بعد از دیدن اجراهای من یخشان آب شد و لذت زیادی از این دوره بردند.»
برگزاری اردوهای متفاوت برای بانوان و رفتن به ییلاقات اطراف مشهد و ایجاد شور و نشاط اجتماعی بخش دیگری از فعالیتهای بانوان محله است؛ اما به مذاق همه خوش نیست. برخی بانوان محله میخواهند که این اردوها به همان بوستان ملت ختم شود؛ اما زهرا نظر متفاوتی دارد و میگوید: «زنان هم نیاز به شادی و نشاط دارند و میتوانند با رعایت اصول اخلاقی و دینی از این شادی برخوردار شوند.»
به اینجای گفتگو که میرسیم از او میخواهم فرد دیندار را برایم تعریف کند و او میگوید: «پاسخ به این سؤال سخت است، هرکس اعتقادات خودش را دارد؛ ولی به نظر من مهم است که همه حد وسط را نگه دارند. نباید آنقدر به خود و دیگران سخت گرفت که از زندگی لذت نبرد یا باعث ناراحتی دیگران شد. نه آنقدر سفت و سخت و نه آنقدر رها و آزاد که چهارچوبها رعایت نشود. همیشه با خودم میگویم چرا نباید خانمها تفریح کنند یا شادی و هیجان داشته باشند.»
پدر و مادر زهرا هر دو سید هستند. به نظر زهرا سید بودن هدیهای است که خداوند به آنها عنایت کرده و گرنه همه انسان هستیم و هیچ تفاوتی نداریم. زهرا میگوید: «درست است که این نعمت و هدیه بزرگی است؛ اما به همان اندازه سید بودن مسئولیت دارد. بارها شده دوستان به من لطف داشتند و خواستند که برایشان دعا کنم. امیدوارم این دعاها به لطف پروردگار اجابت شود. خیلیها فکر میکنند سید فقط باید در مساجد یا اماکن مذهبی حضور داشته باشد در حالی که اینطور نیست آنها هم مثل دیگران هستند و به تفریح، رفتن به سینما یا میهمانی نیاز دارند.»
زهرا یاد خاطرات قدیمی عید غدیرخم را میکند و میگوید: «سالهای گذشته عیدهای بهتری بود. بعد از دید و بازدید همسایهها همه اقوام به دیدن پدربزرگ و مادربزرگ میرفتند و بعد هم به ترتیب از بزرگترها به کوچکترهای فامیل دید و بازدیدها ادامه پیدا میکرد.»
او میخندد و میگوید: «دوران خوبی بود و بچهها از همه عیدی میگرفتند. از یک ماه قبل پدرهای سید به بانک میرفتند تا سکه یا پول نو بگیرند و بعد بسته بندی و زدن روبان سبز شروع میشد. عید غدیر فقط مخصوص سیدها نیست همه برابر و برادریم. فرصت خوبی است تا کسانی که کدورتی به دل دارند در این اعیاد به دیدار هم بروند و یکدیگر را ببخشند.»