روایت نامگذاری کوچهای در بهرآباد که روزگاری مظهر قنات ابراهیم آباد شاندیز بود
کاملان | شهرآرانیوز؛ تا قبل از عرض اندام شهرداری و کمیتههای ریز و درشتی که برای کوچه و خیابانها نام انتخاب میکنند، این کار را خودِ مردم به بهترین و مرتبطترین شکل ممکن انجام میدادند. یعنی امکان نداشت اسمی برای کوچهای انتخاب کنند که هیچ ربطی به آنجا نداشته باشد.
آدمها، تاریخچه، اتفاقات، اشیا و هرچیز دیگری که به آن کوچه و خیابان ربط داشت میتوانست به عنوان اسم انتخاب شود. مثلا بالاخیابان و پایین خیابان معروف که به خاطر بالاسر و پایینپا بودن حضرت این اسمها برایشان انتخاب شده است یا کوچه درخت توت در بحرآباد و پاچنار در بالاخیابان که یک درخت نشانهشان شده و مردم همان نام را رویشان گذاشتهاند یا کوچه حاج رمضون در خیابان توحید که به اسم اولین کسی که ساکن آنجا شده میشناسندش.
این اسمها به قدری با حال و هوا و تاریخچه آن کوچه و خیابان مرتبط هستند، که هنوز هم به همان نام قدیمی اش شناخته میشود؛ با وجود اینکه شهرداری و کمیته نامگذاریاش یک اسم جدید برای آنجا انتخاب کردهاند.
چیزی نزدیک به بیست و چند سال و حتی بیشتر است که کوچهها و خیابانهای بهرآباد قدیم، از امام هادی (ع) تا شهید حمامی و غلامی و قربانی صاحب تابلو و اسم و... شدهاند، اما نامهای قدیمی هنوز از تک و تا نیفتادهاند و در کنار به اصطلاح رسمیها، مشروعیت ندارد. کوچه پاییننو جزو همین گروه است. یعنی اگر قدیمیها و سن و سالدارهای بهرآباد بخواهند آدرس انتهای حمامی ۱۳ را به کسی بدهند، ناخودآگاه و طبق عادت ۶۰-۵۰ سالهشان از این اسم استفاده میکنند. پاییننو تقریبا جایی است در مرکز روستای بهرآباد قدیم و در حوالی مسجد صاحبالزمان (عج) که امروز و طبق نقشههای شهرداری از یک طرف شهید حمامی ۱۳ است و از طرف دیگر شهید غلامی ۱۵.
قدیمیهای اینجا میگویند که این کوچه چند پله پایینتر از خیابان بوده و برای همین لفظ پایین را برایش به کار میبردند؛ پایین این پلهها، مَظهَر یکی از چند ده قنات بهرآباد بوده که از شاندیز میآمده و به ابراهیمآباد معروف بوده است و، چون این آب، آب نو و تمیزی بوده است، مردم اسم این کوچه را گذاشته بودند، پایین نو.
صفری از قدیمیهای محله امام هادی (ع) و بهرآباد میگوید که پاییننو محل جمع شدن زنهای روستا بوده است و ادامه میدهد: آن زمان که در بهرآباد آب لولهکشی نبوده، زنهای روستا رخت و لباس و ظرف وظروفشان را جمع میکردند و میآوردند کنار جویِ آب پاییننو تا بشویند.
جالب است که خیلی ناخواسته و ناخودآگاه، همه خانمها سرِ یک ساعتِ خاصی در کوچه پاییننو جمع میشدند و مشغول کار. کمکحال همدیگر هم بودهاند و اگر یکی ظرف و ظروفش زیاد بوده، چندنفری میرفتند تا کمکش کنند.
مثلا تعریف میکردند که مادر شهید زارع، بچه زیاد داشته و همیشه رخت و لباسهایش برای شستن زیاد بوده است. زنهایی که کارشان تمام میشده، میرفتند سراغش و کمکش میکردند که لباسها را زودتر بشوید.»
پاییننو یکجورهایی کارِ مرکز محلههای امروزی را میکرد، همه به یک بهانه دور هم جمع میشدند و از احوال هم با خبر. میگویند هر زنی که در بهرآباد، با کسی کار داشت و دنبالش میگشت، اول از همهجا و سرِ همان ساعت خاص، میآمد کوچه پاییننو و سراغش را آنجا میگرفت. قدیمیها میگویند امکان نداشت که دنبال کسی بگردی و در پاییننو پیدایش نکنی.
این ظرف و لباس شستن روزانه در پاییننو البته کمکم برای اهالی بهرآباد بهانهای میشود که از حال هم خبر بگیرند. اگر چند روزی یکی از زنها نمیآمد برای شست و شو، بنا را بر این میگذاشتند که حتما اتفاقی برایش افتاده که غیبت دارد. چند نفری میرفتند سراغش و جویای احوالش میشدند تا ببینند گیر و گرفتاریاش چیست که چند روز نیامده پاییننو. البته از این ماجراها ۶۰-۵۰ سالی گذشته و با آمدن آب لولهکشی و خشک شدن قناتهای ابراهیمآباد، پاییننو هم جمع میشود و به خاطرات میپیوندد.