صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

۵۰ سال دمخور خاک صحنه

  • کد خبر: ۴۲۳۸۶
  • ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۸
علیرضا سوزنچی دوم فروردین ماه ۱۳۳۴ در خانواده‌ای مذهبی چشم به دنیا گشود.او از حدود ۵۰ سال پیش تاکنون با خاک صحنه دم خور بوده و در چندین فیلم و سریال بازی کرده است که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به بازی در سریال عاشقانه اشاره کرد.

فهیمه شهری | شهرآرانیوز؛ پرده سینما همیشه عرصه ارتباطی عمیق و تاثیرگذار است که در آن بازیگر، داستان نویسنده را عینیت می‌بخشد. او که مهم‌ترین نقش را در منتقل کردن مفاهیم برعهده دارد، ما را به دنیای فکر و اندیشه نویسنده رهنمون می‌سازد و چنان می‌خندد و می‌خنداند و می‌گرید و می‌گریاند که قلب و ذهن تماشاگر را به تسخیر خود در می‌آورد. در این شماره به مناسبت روز سینما، سراغ علیرضا سوزنچی، بازیگر معروف و قدیمی شهرمان، رفتیم که در محله فرهنگ سکونت دارد و نامش در بیش از ۱۷۰ نمایش به ثبت رسیده است.

او از حدود ۵۰ سال پیش تاکنون با خاک صحنه دم خور بوده و در چندین فیلم و سریال بازی کرده است که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به بازی در سریال عاشقانه اشاره کرد. علیرضا سوزنچی دوم فروردین ماه ۱۳۳۴ در خانواده‌ای مذهبی چشم به دنیا می‌گشاید. پدر و پدربزرگش در محدوده بست پایین خیابان که اکنون غذاخوری حرم رضوی است، مغازه خرازی داشته‌اند و بیشترین جنس مغازه‌شان سوزن بود و برای همین فامیل آن‌ها سوزنچی شده است. او دوران دبستان را در مدرسه عابدزاده که جزو مدارس مذهبی آن زمان بود سپری می‌کند. مکبری مسجد از کار‌هایی بود که او در این سن انجام می‌داد. برای همین وقتی پا در عرصه دبیرستان می‌گذارد دوستانش می‌گویند تو که این‌قدر خوب می‌توانی در مقابل جمع مکبری کنی، بیا در تئاتر هم فعالیت داشته باش. با اولین تمرین‌هایی که برای تئاتر انجام می‌دهد احساس علاقه و استعداد زیادی در خودش می‌بیند. در اولین اجرا که تئاتری دانش‌آموزی بود، نقش یک روحانی را داشت و با همین نقش، در تئاتر مدرسه، استان و کشور مقام اول را کسب می‌کند.

 

انشای نانوشته

این مقام او را به ادامه دادن تئاتر بسیار علاقه‌مند و امیدوار می‌کند. هم‌زمان دست به قلم شده و داستان‌های مختلفی می‌نوشته است. زنگ انشا نه تنها برای او، بلکه برای هم‌کلاسی‌هایش که انشای او را گوش می‌داده‌اند جذاب بوده و همواره در این زنگ، دانش‌آموزان اصرار داشته‌اند سوزنچی انشایش را بخواند. یک بار که معلم او را صدا می‌زند تا انشایش را بخواند، دفترش را برمی‌دارد و مقابل همه می‌ایستد و شروع به خواندن می‌کند، البته، چون انشایی ننوشته بود، دفتر سفید را روبه‌رویش می‌گیرد. از آنجایی که دیر ورق می‌زد معلمش متوجه می‌شود نوشته‌ای در کار نیست و او فی‌البداهه مطلب را می‌خواند. بعد از پایان یافتن انشایش هم‌کلاسی‌هایش شروع به دست زدن می‌کنند و در این هنگام، معلم، صفحات سفید دفتر او را نشان می‌دهد. او با این استعداد نویسندگی و علاقه‌ای که به تئاتر داشته، شروع به نوشتن نمایشنامه هم می‌کند. دوستان تئاتری‌اش از او می‌خواهند به خاطر نگاه نافذش، نقش‌های خشن و با صلابت را بازی کند و به این ترتیب او در تئاتر‌های مختلف به ایفای نقش می‌پردازد. مدتی را نزد استاد محمدعلی لطفی که پدر تئاتر خراسان است، آموزش می‌بیند و در ادامه، با کسب تجربه به صورت عملی مهارتش را افزایش می‌دهد.

جشنواره تئاتر جوانان که برگزار می‌شود، رئیس اداره فرهنگ و هنر وقت اعلام می‌کند هر نمایشی که در این جشنواره مقام اول را به دست آورد، یک اتاق کار در اداره فرهنگ و هنر به آن‌ها داده می‌شود. این وعده در حالی عنوان می‌شود که به گفته سوزنچی، آن زمان ورود به اداره فرهنگ و هنر بسیار سخت بود، اما گروه تئاتری که سوزنچی در آن حضور داشت، موفق می‌شود این مقام را به دست آورد و مقام مربوطه هم وعده خود را عملی می‌کند. پس از کسب این جایگاه، آن‌ها تئاتری را با نام «رامرودی‌ها» اجرا می‌کنند که سوزنچی در آن نقش برات بدجنس را داشته است. مسئول گروه تئاتر از وزیر فرهنگ دعوت می‌کند که این نمایش آن‌ها را ببیند و وقتی وزیر اجرای زیبا و تاثیرگذارشان را می‌بیند، به مسئول گروه می‌گوید «از اجرایتان لذت بردم، چه چیزی را به عنوان پاداش کارتان می‌خواهید» او هم تقاضای استخدام در اداره فرهنگ و هنر را مطرح می‌کند. وزیر با این درخواست موافقت می‌کند و بدین ترتیب او از سال ۱۳۵۶ به استخدام اداره فرهنگ و هنر آن زمان که فرهنگ و ارشاد اکنون است، در می‌آید. او در این سال‌ها تئاتر‌های مختلفی بازی کرد که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به «گلاکته»، «نقل تلخ»، «خوانات» و «شقایق دره» اشاره کرد.

 

لباسم را در کفنم بگذارید

«خورشید کاروان» از دیگر اجرا‌های علیرضا سوزنچی است که علاقه خاصی به آن دارد. او ۱۷ سال است که این نمایش را در ایام محرم و صفر، برای عاشقان ابی عبدالله (ع) اجرا می‌کند، ولی امسال به دلیل شیوع کرونا، اجرایشان لغو شده است. او در این نمایش نقش کسی را دارد که اهل بیت امام حسین (ع) را شلاق می‌زند و اجرا آن‌قدر برایش دردآور است که گاهی نمی‌تواند جلوی اشک‌هایش را بگیرد و خودش پا به پای مردم گریه می‌کند. او وصیت کرده وقتی از دنیا رفت، پیراهنی را که در این تئاتر برتن دارد، در تابوتش قرار دهند تا آن دنیا از امام حسین (ع) شفاعت بخواهد.

نخستین فیلم سینمایی که سوزنچی بازی کرد با نام «بازگشت قهرمان» مربوط به سال ۷۰ است. پس از آن در تولید فیلم‌های «گرگ گرسنه» و «قهرمانان» نقش داشته است. نخستین سریالی هم که او بازی کرده «روایت عشق» است که از شبکه‌های مختلف آن زمان پخش شده است. پس از آن در سریال‌های «روز حسرت»، «پرواز در حباب»، «من نه منم» حضور داشت و سرانجام با اجرایش در سریال «عاشقانه» بیشتر از هر زمانی نامش بر سر زبان‌ها افتاد.

او در فیلم کوتاه «بیدادگاه» به کارگردانی علی جعفری، نقش رئیس دادگاه را بازی کرد که این کار نه تنها در ایران بلکه در چندین جشنواره خارجی موفق به کسب جایزه شده است. در فیلم کوتاه «پلاک ۱۹» که به تازگی فیلم‌برداری آن شروع شده است، نقش پدر یک خانواده را دارد و فیلم کوتاه دیگری به نام «پاییز» که به کارگردانی مصطفی احمدی‌فر در همین روز‌ها کلید می‌خورد، نوشته علیرضا سوزنچی است.
او در بین اجرا‌های مختلفش بازی در تئاتر «خورشید کاروان» و سریال «عاشقانه» را از دیگر اجراهایش بیشتر دوست دارد و در این باره می‌گوید: خورشید کاروان، چون بازسازی وقایع عاشوراست جایگاه خاصی در قلب من دارد. سریال عاشقانه هم، چون از شبکه خانگی پخش شد و جمعیت زیادی از مردم داخل و حتی خارج کشور به تماشای آن نشستند و بازخورد‌های خوبی گرفتم، برایم شیرین است.

 

تاثیر چشم‌ها بر تماشاگر

علیرضا سوزنچی روایت می‌کند: سال ۸۴ درحالی که در مجتمع فرهنگی امام رضا (ع) مشهد به عنوان مدیر مجتمع مشغول کار بودم، فیلم «استخوان‌های بابام» در حال فیلم‌برداری بود و گوهر خیراندیش جزو بازیگران این فیلم بود که به مشهد آمده بود. او به محض اینکه من را دید گفت تو «برات» هستی. او از ۲۵ سال قبل که من نقش «برات» را در تئاتر «رامرودی‌ها» بازی کرده بودم، مرا در خاطر داشت و برایم عجیب بود چطور بعد از این همه سال در حالی که آن زمان جوان بودم، حالا در میانسالی با مو‌های سفید، من را شناخته است. وقتی این را از او پرسیدم گفت «از نوع نگاه و قدرتی که چشم‌هایت در بازیگری دارد، تو را شناختم.» تا آن زمان خیلی‌ها به من گفته بودند چشمان تو بر تماشاگر تاثیرگذار است، اما وقتی بازیگر مشهور و با تجربه‌ای مثل گوهر خیراندیش چنین حرفی زد خیلی برایم با ارزش بود چراکه متوجه شدم برق چشمانم آن‌قدر تاثیرگذار است که باعث شده خیراندیش بعد از گذشت ۲۵ سال من را در خاطر داشته باشد و بشناسد. سوزنچی در ادامه به خاطراتش در این سال‌ها اشاره می‌کند و می‌افزاید: پس از استخدام در اداره فرهنگ و هنر، در زمان جنگ، مدت یک ماه به شهر‌های جنگی جنوب کشور رفتیم و برای رزمنده‌ها تئاتر‌های طنز و کمدی اجرا می‌کردیم. در گروهمان مداح هم داشتیم. گاهی در حین اجرا و در اوج خنده‌های رزمنده‌ها موشک‌باران می‌شد و چراغ‌ها را خاموش می‌کردیم و مداحی می‌خواندیم، بعد که وضعیت سفید می‌شد باز، اجرا و همان خنده‌ها ادامه پیدا می‌کرد. استقبالی که رزمنده‌ها از این نمایش‌ها داشتند برایمان خیلی ارزشمند بود. رزمنده‌ای بود که می‌گفت ۲۰ روز است یک خواب کامل نداشته، اما وقتی شنیده بود اجرا داریم باز هم ترجیح داده بود نخوابد و بیاید نمایش را ببیند.

 

صحنه، سنگر ماست

این بازیگر با سابقه ادامه می‌دهد: سال ۶۱ نیرو‌های ضد انقلاب مشکلات و درگیری‌های زیادی ایجاد می‌کردند. در حین اجرای نمایش «خوانات» دیدیم عده‌ای ما را منافق خطاب می‌کنند و علیه‌مان شعار می‌دهند. ما هم که لباس سفید بر تن داشتیم، اجرا را متوقف کردیم و در پاسخ به آن‌ها شعار دادیم: «صحنه سنگر ماست، خمینی رهبر ماست، پیراهن کفن ماست، مرگ بر منافق در لباس حزب‌ا...». تا وقتی مأموران آمدند و این افراد را بردند حدود یک ساعت طول کشید و در این مدت فضا به شدت متشنج شده بود، اما پس از اینکه رفتند، تماشاگران دست می‌زدند و از ما می‌خواستند اجرایمان را داشته باشیم ما هم با وجود استرس‌ها و فشار‌های عصبی که تحمل کرده بودیم، دوباره بر صحنه حاضر شدیم و به اجرای نمایش پرداختیم که با استقبال تماشاگران مواجه شد.

 

لحظه مرگ بازیگر

سوزنچی به سختی‌های بازیگری اشاره کرد و بیان می‌کند: یک بازیگر باید از حس و حالات درونی خودش فاصله گرفته و با نقشش پیوند برقرار کند، اما این موضوع گاهی خیلی سخت می‌شود به عنوان مثال، سال گذشته نمایش طنز «مبارک در دربار» را داشتیم و اصغر لشگری که نقش مبارک را بازی می‌کرد در حالی‌که ساعت ۱۲ ظهر پدرش را به خاک سپرده بود ساعت ۷ شب باید تماشاگر را می‌خنداند و همه می‌دانیم چقدر این کار فشار روحی بر بازیگر وارد می‌کند. تمام عشق بازیگر به این است که وقتی نمایش تمام می‌شود تماشاگر با اشتیاق برایش دست بزند. به خصوص در صحنه تئاتر، وقتی نمایش به پایان می‌رسد و تک تک، مقابل تماشاگران می‌ایستیم، از صدای دست زدن آن‌ها می‌فهمیم که چطور بازی کرده‌ایم اگر این تشویق پر از انرژی باشد، خستگی از تنمان در می‌رود، اما اگر تماشاگر از بی میلی دست بزند آن لحظه، لحظه مرگ بازیگر است.

 

خاک صحنه صبوری می‌خواهد

او پاسخ دادن به خواسته‌های کارگردان و صبور بودن در برابر انتقاداتشان را از دیگر سختی‌های بازیگری می‌داند و با ذکر مثالی توضیح می‌دهد: اگر یک مشت میخ کج به شما بدهند و بگویند با چکش آن‌ها را صاف کنید، یک یا چند میخ اول را که صاف می‌کنید ممکن است چکش بر دستتان بخورد. اگر به این کار علاقه داشته باشید، درد را تحمل می‌کنید و ادامه می‌دهید، اما اگر علاقه و صبوری لازم را نداشته باشید نمی‌توانید ادامه دهید. در عرصه بازیگری هم به این شکل است و وقتی بازیگر از کارگردان و تهیه کننده یا تماشاگر بازخورد منفی می‌گیرد باید صبور باشد و سعی در برطرف کردن ایرادات کارش داشته باشد، اما بسیاری از جوانان امروزی که دم از عشق و علاقه به بازیگری می‌زنند تصور درستی از این عرصه ندارند و می‌خواهند ره صد ساله را یک شبه بروند. آن‌ها فکر می‌کنند روی صحنه بودن و نقش بازی کردن راحت است و وقتی اولین انتقاد را می‌شنوند، اعصاب و روحیه‌شان به هم می‌ریزد در حالی‌که خاک صحنه خوردن این سختی‌ها را دارد.

 

تنوع جشنواره‌ها؛ آفت این روز‌های تئاتر

این بازیگر قدیمی، برگزاری جشنواره‌های متعدد را آفت این روز‌های دنیای بازیگری می‌داند و می‌افزاید: در حالی‌که به ظاهر، اداره فرهنگ و ارشاد متولی هنر است، می‌بینیم سازمان‌ها و اداره‌های مختلفی به برگزاری جشنواره‌های تئاتر و بازیگری اقدام می‌کنند. این باعث می‌شود که افراد غیرمتخصص یا با تخصص کم، وارد عرصه بازیگری شوند، به داوری آثار بپردازند و آثار کم ارزش رتبه و مقام کسب کنند. پس از این مقام‌ها و اهدای لوح‌های تقدیر، همان افراد بی‌تجربه که لوح گرفته‌اند ادعای هنرمند بودن می‌کنند، حتی از پیش‌کسوتان حرف شنوی ندارند و با غرور کاذبشان به خودشان و هنر لطمه می‌زنند. به عقیده او برگزاری این همه جشنواره نتیجه‌ای جز هدر رفتن منابع مالی ندارد و بهتر است به عنوان مثال سالیانه فقط دو جشنواره آن هم از طریق اداره ارشاد برگزار شود و تمام هزینه‌هایی که توسط نهاد‌های مختلف صرف می‌شده، سرجمع شوند تا جشنواره‌ای اصولی و با افراد متخصص و کاردان برپا شود.

 

شهرت، فروشی نیست!

او رواج بازیگر اسپانسر را از دیگر درد‌های عرصه هنر بیان می‌کند و می‌گوید: همان جوان‌هایی که می‌خواهند ره صد ساله را یک شبه بروند و حاضر نیستند خاک صحنه بخورند، وقتی می‌بینند از راه اصولی نمی‌توانند دیده شوند، با دادن پول‌های هنگفتی به کارگردان‌ها، نقشی را می‌خرند تا آرزویشان که بازیگری است محقق شود، ولی وقتی کسی به اصول کار آشنا نباشد و نتواند بازخورد‌های بازیگری خوبی از خودش ارائه دهد، دوربین به جای ثبت تصویر او، از دیگر چهره‌ها فیلم‌برداری می‌کند و به خاطر همین حضور کمرنگ، هیچ کارگردان و
تهیه کننده دیگری از آن‌ها دعوت نمی‌کند مگر اینکه باز مبالغ بسیار بالایی بپردازند و نقشی را بخرند. این بازیگر اظهار می‌کند: بسیاری از این بازیگران کم صبر، با اولین اجرا دچار غرور می‌شوند و حتی نمی‌توانند با تماشاگرانشان به خوبی ارتباط برقرار کنند. به عنوان مثال زمان پخش سریال عاشقانه، من مسیر منزل تا محل کار را که ۵ دقیقه است، ۹۰ دقیقه در راه بودم، چون افراد مختلف تقاضای عکس گرفتن داشتند. حتی یک بار که به رستوران رفتم ۱۷ بار موقع صرف غذا بلند شدم تا با علاقه‌مندان این سریال عکس گرفتم و امضا دادم. این‌ها شاید به ظاهر و در اولین بار جذاب باشد، اما در طولانی مدت خسته کننده است و بازیگری می‌تواند با مخاطبش ارتباط خوبی برقرار کند و این سختی‌ها را به جان بخرد که صبور باشد و به کارش عشق بورزد.

 

وقتی مرغ همسایه غاز می‌شود

سوزنچی در ادامه به ذکر گلایه‌هایی از صدا و سیمای مشهد و کم لطفی‌هایشان در حق بازیگران می‌پردازد و می‌گوید: وقتی قرار است فیلمی در مشهد ساخته شود، کارگردان و بازیگر از تهران دعوت می‌شوند و هزینه‌های بالایی صرف اسکان و غذای آن‌ها می‌شود، اما کارگردانان و بازیگران مشهدی مادامی که در این شهر ساکن باشند، حتی اگر مهارت بالایی داشته باشند نادیده گرفته می‌شوند، ولی به محض اینکه همین بازیگر یا کارگردان مشهدی، به تهران برود و در آنجا ساکن شود باز برای آوردنش به مشهد کلی هزینه می‌کنند.
او توضیح می‌دهد: متاسفانه هنرمندان و بازیگران تهرانی نیز نگاه بالا به پایین دارند و کمتر پیش می‌آید که ببینیم بازیگر توانمند مشهدی توجهشان را جلب کند. همچنین وقتی قرار است فیلمی برای صدا و سیمای مشهد بسازیم، هیچ حمایت مالی نمی‌کنند و خودمان باید حامی مالی پیدا کنیم. بعد هم اگر در فیلم ساخته شده، تابلو یا آرم حامی دیده شود، کلی هزینه بابت این موضوع از ما می‌گیرند و در واقع وقتی فیلم یا سریالی می‌سازیم به جای اینکه به ما پولی بدهند، وجهی هم دریافت می‌کنند تا آن فیلم پخش شود. طبیعی است که با این وضعیت خیلی از هنرمندان وارد عرصه نمی‌شوند. خود من ۱۵ سال است پا در صدا و سیمای مشهد نگذاشته‌ام. در تهران، هر تئاتری اجرا می‌شود شبکه استانی، رایگان آن را تبلیغ می‌کند، اما مسئولان صدا و سیمای مشهد چنین دغدغه‌هایی ندارند.

 

مشهد ماندم تا کنار خانواده باشم

سوزنچی دو بار فرصت اشتغال در تهران برایش مهیا شده است، اما ترجیح داده در شهرش مشهد ادامه فعالیت دهد. او در این باره اظهار می‌کند: در اوایل ازدواجم فرصتی فراهم شد تا به عنوان رئیس دفتر یکی از مشاوران وزرا مشغول کار شوم. یک هفته هم به تهران رفتم، اما دیدم از کار تئاتر دور می‌شویم و با وجود حقوق خوبی که داشت از آن انصراف دادم. بعد از سریال عاشقانه هم خیلی‌ها به من گفتند اگر تهران بمانی کار‌های خوبی در عرصه بازیگری به تو پیشنهاد داده می‌شود، اما دیدم آرامش زندگی در مشهد بیشتر است چراکه از طرفی دود و دم تهران را ندارد و از طرفی ظهر برمی‌گردم کنار همسرم درحالی که تهران از صبح تا شب باید سرکار باشی. انسان برای خانواده کار می‌کند ارزش ندارد که به خاطر پول بیشتر از خانواده و آرامش آن‌ها غفلت کند برای همین باز هم به مشهد برگشتم. البته ناگفته نماند که دوست دارم کار تئاتر و بازیگری را به جوانان مشهدی آموزش دهم. در مشهد نسبت به تهران فرصت‌های آموزشی کمتری در اختیار جوانان علاقه‌مند است از طرفی استعداد‌های زیادی داریم که دوست دارم در کنار آن‌ها باشم علت اینکه در فیلم‌های کوتاه شرکت می‌کنم نیز همین است که می‌خواهم کنار جوانان باشم.

 

معلمی در لباس بازیگری

عمده‌ترین تفریح این بازیگر تئاتر و سینما، تماشای فیلم است و بیشتر به داستان‌ها و مضامین عاطفی علاقه دارد. او ترجیح می‌دهد نامی از کارگردان‌ها و فیلم‌هایی که بیشتر به آن‌ها علاقه دارد نبرد، اما آنچه باعث می‌شود برخلاف روحیه احساسی‌اش، نقش‌های افراد خشن، ظالم و بدجنس را بازی کند این است که صحنه تئاتر و تلویزیون برای او نوعی کلاس درس است. سوزنچی از خشم و رذالت گریزان است و می‌خواهد با بازی کردن این نقش‌ها، زشتی آن‌ها را به تماشاگر نشان دهد تا درس عبرتی باشد و هیچ وقت در دنیای واقعی سمت این ویژگی‌ها نروند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.