سرخط خبرها

رفاقت، حلقه مفقوده تئاتر مشهد

  • کد خبر: ۵۳۵۴۷
  • ۰۳ دی ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۹
رفاقت، حلقه مفقوده تئاتر مشهد
رضا عرفانی متعلق به نسلی ازهنرمندان تئاتر مشهد است که به گفته خودش در رخوت اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ در تئاتر پرافتخار خراسان شکل گرفت و در طول نزدیک به ۲۰ سال گذشته همواره در جریان تئاتر بوده و فعالیتش را ادامه داده است.
سمیرا منشادی | شهرآرانیوز؛ رضا عرفانی متعلق به نسلی ازهنرمندان تئاتر مشهد است که به گفته خودش در رخوت اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ در تئاتر پرافتخار خراسان شکل گرفت و در طول نزدیک به ۲۰ سال گذشته همواره در جریان تئاتر بوده و فعالیتش را ادامه داده است. این هنرمند مشهدی که امروز ساکن محله سرافرازان است علاوه‌بر هنر در زمینه ورزش هم تاسطوح جالب توجهی فعالیت داشته. شروع فعالیت هنری عرفانی در رشته تئاتر را باید از سال ۱۳۷۸ و با یک تئاتر دانشجویی در دانشگاه فردوسی مشهد دانست. بعد از بازی در این تئاتر و آشنایی با تئاتر حرفه‌ای در نمایش‌هایی از قبیل مرثیه تا عشق، پستوخانه، زن و مرد، پایان کبوتر، مردان همیشه به خانه باز می‌گردند، نمیرم از این پس که من زنده‌ام و... را بازی کرده و ۲ تجربه حضور بین‌المللی را هم درکارنامه‌اش دارد.
 
خودش می‌گوید کارنامه‌ام پر از همکاری با نام‌های بزرگ این استان است و پراز نقاط پررنگ و حضور در تئاتر‌های جریان‌ساز مشهدی. عرفانی که اکنون دانشجوی کارشناسی‌ارشد رشته مدیریت راهبردی ورزش در دانشگاه آزاد اسلامی است ۱۰ سال سابقه خدمت در آموزش و پرورش نیز دارد. وی در کنار فعالیت حرفه‌ای خود در رشته تئاتر به عنوان کارشناس فرهنگی هنری اداره کل آموزش و پرورش استان خراسان رضوی نیز در حال فعالیت است.

 

فعالیت در کانون پرورشی و فکری

رضا عرفانی در ۲۸ اسفند سال ۱۳۶۱ در نیشابور متولد می‌شود. بعد از تولدش دو سالی را به‌دلیل کار پدرش در شهرستان بشرویه زندگی می‌کند و سپس راهی فردوس می‌شوند. شهری که او تا دبیرستان در آنجا به تحصیل پرداخته است. او از سال ۷۹ که همراه با خانواده‌اش به مشهد آمد تاکنون در محله سرافرازان زندگی می‌کند. او در خانواده فرهنگی بزرگ شده و به گفته خودش شاید همین امر سبب شده تا او بیشتر از سایر هم‌سن و سال‌هایش فرصت و شانس آشنایی با محافل فرهنگی شهرشان را داشته باشد.
 
او می‌گوید: «در آن سال‌ها که فردوس بودیم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وهمچنین کانون فرهنگی تربیتی امید‌های انقلاب شهرمان بسیار فعال بود.» او اولین تجربه‌های حضور در کانون پرورش فکری را با خواهرش در آن سال‌ها تجربه کرده است. این هنرمند توضیح می‌دهد: «شاید بتوان گفت یکی از افراد مؤثر در زندگی هنری‌ام خواهرم «لیا» است. او برای اولین بار دستم را گرفت و به کانون برد و در سال‌های بعدی زندگی‌ام او بود که برای شرکت در آزمون تئاتر دعوتم کرد.»

 
 

اولین تجربه تئاتری

اولین تجربه هنری‌اش در شهرستان فردوس به عضویت در گروه سرود برمی‌گردد. بعد از فعالیت بیشتر در کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان جذب گروه تئاتر می‌شود. او معتقد است که بچه‌ها با عضویت در این کانون‌ها فعالیت‌هایی مانند فعالیت گروهی، مشورت کردن، کتاب‌خوانی و عضویت در گروه‌ها را آموزش می‌بینند. اما متأسفانه این کانون‌ها در شهرستان‌ها فعالیتشان مانند گذشته پررنگ نیست و این ضعف بزرگی برای آموزش است. او می‌گوید: «شانس بزرگ دوران کودکی‌ام این بود که با جوانان علاقه‌مندی مانند مهرداد بهزاد که موسیقی کودک کار می‌کرد و صادق هوشنگ نژاد کارم را شروع کردم، آن‌ها خلاق و فعال و در رشته خودشان جزو بهترین‌ها بوده و هستند.»
 
او در همان دوران کودکی اولین نقشش را بازی می‌کند. رضا از اولین تجربه تئاتری‌اش که در نقش یک گوزن روی سن ظاهر می‌شود، خاطره‌ای که پررنگ‌تر از خاطره‌های آن دوران در ذهنش جا خوش کرده است، این‌طور می‌گوید: «قبل از اینکه روی سن بروم شاخ گوزن به جایی گیر کرد و شکست. تمام طول مدتی که روی سن بودم به این فکر می‌کردم که آیا بقیه متوجه می‌شوند شاخ گوزن شکسته؟» او معتقد است دیدگاه دغدغه‌مند مهرداد بهزاد و هوشنگ‌نژاد را که در آن روزگار برای کودکان داشتند امروز در کارش دارد و تنها به دنبال این نیست که اثری خلق کند و برود؛ بلکه به دنبال تأثیر روحی و روانی است که کار می‌تواند روی کودکان و نوجوانان و در یک معنای بزرگ‌تر روی جامعه داشته باشد.

 

اجرای سرود‌های مذهبی

در کانون علاوه بر کار تئاتر او همراه با سایر کودکان دیگر زیر نظر استادشان سرود‌های مذهبی کار کرده است. او توضیح می‌دهد: «هوشنگ‌نژاد گروه سرودی تشکیل داده بود و روی برخی تم‌های مذهبی آهنگ کار کرده بود و ما آن‌ها را در مراسم‌های رسمی فردوس می‌خواندیم.
 
حتی چندین بار در نماز جمعه اجرا داشتیم.» تنظیم هوشنگ‌نژاد با نی روی زیارت عاشورا و اجرای گروهی بچه‌ها در آن دوران با استقبال خوبی روبه‌رو می‌شود که سبب دلگرمی و ادامه کار در آن‌ها می‌شود. اما او به نکته دیگری هم در زمینه کارش اشاره می‌کند و آن تأثیرگذاری استادانش در کانون پرورشی و فکری بر او است. او می‌گوید: «هنگامی که استادمان می‌گفت، رضا نظرت چیست؟ یا چه کاری انجام بدهیم بهتر می‌شود؟ انگار آتشی درونم روشن می‌کردند و این اجازه اظهارنظر و ایده دادن خلاقیتم را به بازی می‌گرفت.» تأثیر فعالیت‌های کانون آنقدر بر او و خواهرش زیاد بوده که آن‌ها کتابخانه‌ای در منزلشان راه‌اندازی کرده و به سبک کانون به بچه‌ها کتاب کرایه می‌دادند و برای بچه‌های محل نمایش اجرا می‌کردند به عبارتی مدلی کوچک‌تر از کانون پرورش فکری در محله خودشان در فردوس به وجود آوردند.

 

شروع هندبالی در ورزش

سوم دبستان سال شروع فعالیت‌های ورزشی‌اش بوده. به پیشنهاد مربی ورزش مدرسه‌شان به عضویت تیم هندبال در می‌آید. او می‌گوید: «شاید به‌دلیل استایل بدنی‌ام و جثه درشتی که داشتم در دروازه ایستادم. اما همین امر کمک کرد تا بتوانم به راحتی توپ‌هایی را که سمت دروازه می‌آمد کنترل کنم.» او به همراه تیم مدرسه‌شان در آن سال قهرمان مدارس شهرستان فردوس می‌شوند. بعد از آن به عضویت تیم شهرستان در می‌آید وپس از حضور مؤثر در مسابقات استانی به تیم منتخب استان راه پیدا می‌کند.
 
او می‌گوید: «از آن سال قهرمانی تیم مدرسه ما در هندبال و دعوت به مسابقه‌های استانی برایمان امری عادی شده بود. تیم مدرسه‌مان کلی اسم و رسم در آن زمان داشت.» رضا در کنار هندبال، پینگ‌پنگ، والیبال و فوتبال را هم امتحان کرده و در آن‌ها هم توانسته همراه تیم مدرسه مقام‌هایی را کسب کند.

 

حلالیت از یک دوست

این هنرمند در کنار همه فعالیت‌های هنری و ورزشی که داشته درس را با قدرت ادامه داده تا سال پنجم دبستان که ماجرا‌هایی پیش می‌آید که او تا حدودی از درس به‌ویژه از ریاضی دلزده می‌شود. او می‌گوید: «سال پنجم دبستان معلمی به مدرسه‌مان آمد که از همه نظر عالی بود. اما من با روش‌های تدریسش مشکل داشتم. او هر هفته از کل درس‌ها ۱۰۰ سؤال طراحی می‌کرد که باید همه آن‌ها را دست‌نویس وارد دفتری می‌کردیم و امتحان می‌دادیم.»
 
خنده‌ای روی صورتش نقش می‌بندد و می‌گوید: «آنچه می‌خواهم بگویم برای اولین باری است که بازگو می‌کنم. اگر دوستم محمد کاظمی می‌خواند امیدوارم مرا ببخشد.» داستان او از این قرار است که رضا دفتر امتحانی دوستش را همان دفتر معروفی که ۱۰۰ سؤال را باید دست‌نویس می‌نوشتند از کیف شاگرد اول کلاس که دوست و هم‌بازی‌اش «محمد کاظمی» است برمی‌دارد و آتش می‌زند. سپس رضا مثلا با دوستش همراه می‌شود تا دفتر او را پیدا کنند. با راهنمایی‌های رضا، آن دو به کنار خانه خودشان یعنی جایی که خاکستر دفتر بوده می‌رسند و در نهایت رضا به محمد می‌گوید: «محمد فکر کنم یک نفر می‌خواهد دوستی ما را به‌هم بزند که دفترت را کنار خانه ما آتش زده است.»
 
 

تجربه بازی لیگ استانی

عرفانی تنها در زمینه هندبال فعالیت نداشته؛ بلکه در زمینه فوتبال هم کارنامه خوبی دارد. او می‌گوید: «سال اول دبیرستان عضو تیم فوتبال مدرسه‌مان شدم و بعد از آن بود که عضو تیم هلال‌احمر فردوس شدم که این تیم در لیگ استان بازی می‌کرد. در آن دوران افراد بسیاری تلاش می‌کردند تا در این تیم توپ بزنند. نیم فصل برای این تیم بازی کردم و فصل بعدی به تیم عقاب که در لیگ استان بود دعوت شدم.»
 
همه آن‌هایی که بازی‌های او را می‌دیدند آینده عجیب و غریبی را برای او درفوتبال تصور می‌کردند، اما مسیر زندگی‌اش طور دیگری رقم می‌خورد. او می‌گوید: «مادرم روزنامه‌ای را نشانم داد که در آن از دبیرستان ورزش در مشهد خبر می‌داد. با پیگیری‌های مادرم برای ادامه تحصیل از سال دوم دبیرستان به مشهد آمدم.» مسیر رضا عوض می‌شود هر چند پدرش معتقد بوده که او دانش‌آموز مستعدی است و فقط کمی هوش به بازی است و می‌تواند آینده خوبی در دبیرستان ورشته‌های ریاضی داشته باشد.
 
 

گنج بزرگ زندگی

با تمام اصرار‌های پدر برای ادامه دادن تحصیل در رشته ریاضی رضا بدون خانواده راهی مشهد می‌شود و در دبیرستان تربیت‌بدنی ثبت‌نام می‌کند. او یک سال تنها در مشهد زندگی می‌کند تا بالأخره خانواده به او ملحق می‌شوند. او می‌گوید: «آن یک سال تنها زندگی کردن تجربه بزرگی برایم بود. گاهی ناامید و خسته می‌شدم.
 
او می‌گوید که آن سال تنهایی مانند گنج بزرگی بود که زندگی به من هدیه داد. بسیاری از نکته‌های زندگی را از همانجا درس گرفتم و امروز آن را به کار می‌برم. با تمام مخاطراتی که یک شهر بزرگ می‌تواند برای یک نوجوان داشته باشد، اما برخی مانند حاج آقا حنایی وآقای سیدزاده که معلم و دبیر دلسوزی بودند راهنمایی‌ام می‌کردند.». او در کنکور رتبه ۹ کاردانی تربیت‌بدنی را کسب می‌کند و سپس تا مقطع کارشناسی ارشد تربیت بدنی تحصیلاتش را ادامه می‌دهد.

 

شروعی برای تئاتر از دانشگاه فردوسی

رضا در این سال‌ها که ورزش می‌کرده دیگر به کار تئاتر نپرداخته. تا اینکه پیشنهاد ساده خواهرش برای تست بازیگری او را دوباره به صحنه تئاتر باز می‌گرداند. او می‌گوید: «لیا در دانشگاه فردوسی درس می‌خواند و متوجه شده بود که در آمفی‌تئاتر دانشکده‌شان تستی برای تلویزیون انجام می‌شود.
 
به من پیشنهاد داد که برای این تست بروم. من جزو افرادی بودم که به خوبی تست داده بودند، اما این برنامه هیچ‌وقت از تلویزیون آن طور که عرفانی تصورش بوده (به عنوان مجری که خودشان برنامه اجرا کنند) پخش نشده؛ بلکه به صورت آیتمی در شبکه استانی بار‌ها پخش شده. شاید او برای مجریگری تلویزیون خودش را آماده کرده بوده، اما روزگار برایش شگفتانه دیگری در نظر داشته. او می‌گوید: «در آن زمان تست‌هایم را شخصی به نام احسان برگ‌باد که از آبادان آمده و دانشجوی دانشگاه فردوسی بود می‌بیند. او خودش تئاتری بود و به من پیشنهاد داد در تئاترشان بازی کنم.» اولین تجربه تئاتری‌اش را بعد از سال‌ها دوری از صحنه تئاتردر کودکی با این گروه دانشگاهی شروع می‌کند با نمایشی به نام «مرثیه تا عشق» که تعزیه‌ای مدرن است. او از همین تئاتر با تئاتر حرفه‌ای مشهد پیوند می‌خورد.
 
 

مجموعه کار‌های حرفه‌ای تئاتر

به همان سرعت که ورزش در دوران راهنمایی و دبیرستان جایگزین تئاتر شد، تئاتر هم جایگزین ورزش می‌شود. پیوند خوردن او با تئاتر حرفه‌ای مشهد راه جدیدی در سال‌های آینده پیش روی او قرار می‌دهد و مسیر زندگی‌اش را به سمت تئاتر و هنر می‌برد. او با عبدا... برجسته آشنا می‌شود و این همکاری تا ۱۰ سال ادامه پیدا می‌کند. او می‌گوید:بعد از بازی در مرثیه تا عشق با عبدا... برجسته، کیوان صباغ، علی حاتمی‌نژاد، کریم جشنی و... آشنا شدم و گاهی در دو کار به طور هم‌زمان کار کردم. «پایان کبوتر» حاتمی‌نژاد و «زن و مرد» برجسته‌ترین کار‌هایی بودند که او با آن‌ها به جشنواره تئاتر مناطق کشور راه پیدا می‌کند. وی در طول دو دهه گذشته در بیش ازچهل نمایش به عنوان بازیگر –نویسنده وکارگردان حضور داشته است.

 

سه فعالیت هم‌زمان از سال ۷۹ تاکنون

او در این سال‌ها هم‌زمان در اداره آموزش و پرورش کار معلمی ورزش را شروع کرده، هم تئاتر را به طور جدی دنبال کرده و هم از ورزش غافل نشده است. این هنرمند از سال ۷۹ که کار تئاتر را شروع می‌کند کمتر به سراغ درس و دانشگاه می‌رود. عرفانی می‌گوید: «مدرک کاردانی را در طول چهار سال ونیم گرفتم. آنقدر درس خواندنم طولانی شده بود که خود استادان می‌گفتند عرفانی نمی‌خواهی درست را تمام کنی.» او تصور می‌کرده باید تئاتر می‌خوانده و نباید ورزش را ادامه می‌داده. عرفانی به واسطه دوستانی که در تئاتر پیدا می‌کند با فضا‌های هنری و دانشکده هنر تهران و... آشنا می‌شود. عرفانی می‌گوید: «دیگر فضای دانشکده منتظری پاسخ‌گوی نیاز‌های فکری و ذهنی‌ام نبود.
 
به همین دلیل زیاد تمایلی برای ادامه درسم در دانشکده منتظری نداشتم.» هنگام سربازی مربیگری هندبال پادگان ۰۴ ارتش را به عهده می‌گیرد و با این تیم در سال ۸۵ نایب قهرمان کشور می‌شوند. او می‌گوید: به واسطه بازی‌های خوبی که دربازی‌های ارتش انجام دادم به تیم نیرو زمینی ارتش دعوت شدم و یک سالی هم در این تیم بازی کردم. بعد از اتمام سربازی و قبولی در مقطع کارشناسی با تیم دانشگاه آزاد هم مقام‌های قهرمانی را تکرار کردم.

 

تجربه معلمی در روستا‌های روشتخوار

از سال ۱۳۸۹ به عنوان معلم ورزش راهی یکی از روستا‌های رشتخوار می‌شود. خودش در این باره می‌گوید: «رفتم که ۳ سال معلم ورزش باشم، اما ۸ سال آنجا بودم.» عرفانی با دانش‌آموزان تئاتر کار می‌کرده و حتی یکبار هم اجرایی در شهرستان رشتخوار داشته‌اند. او می‌گوید: «صبح‌ها ساعت ۵ ونیم از خانه بیرون می‌آمدم و تا ۱۲ شب کار می‌کردم. زیرا هر روز باید از رشتخوار به مشهد برمی‌گشتم و تئاتر کار می‌کردم.» تا اینکه بالأخره در سال ۹۷ با انتقالی‌اش موافقت می‌شود و او به مشهد می‌آید. او می‌گوید:رشتخوار هم که بودم با بچه‌های یکی از دبیرستان‌های شهرستان تئاتری کار کردم به نام «بهنام» که با همان نمایش به جشنواره استانی راه پیدا کردیم، فکر می‌کنم برای بچه‌های رشتخوار تجربه دست اول و خوبی بود، چون برای خود من که بود.


تجربه اولین کارگردانی

در همین سال به توصیه یکی از دوستانش دوره‌های نمایشنامه‌نویسی مقدماتی و پیشرفته را زیر نظر استاد چرم‌شیر در تهران می‌گذراند. او از آن دوران تعریف می‌کند: «آموزشگاه کارنامه در آن سال‌ها مدرسان درجه یکی داشت و من خیلی خوش‌شانس بودم که در آن مقطع وارد کارنامه شدم. پس از گذارندن دوره‌های کارنامه نگاهم به تئاتر درکل تغییر کرد. او از محمد چرم‌شیر نقل قول می‌کند که نوشتن اساسا یک کار لذت‌بخش است. هر زمان که احساس کردید اخم‌هایتان در هم کشیده شده و دستتان قدرت نوشتن ندارد آن نوشته را رها کنید. زیرا ماشین نیستید و نوشته‌تان از روحتان باید بیاید. اگر حال شما را خوب کرد به طور قطع حال مخاطبتان را هم خوب می‌کند و به‌عکس. او می‌گوید: بعد از این دوران احساس کردم که می‌توانم نمایشی را کارگردانی کنم و همین احساس بود که سال ۱۳۹۳ نمایش «پایان بدون نقطه» را کارگردانی کردم. این اولین و آخرین نمایشی حرفه‌ای بود که کارگردانی‌اش به عهده‌ام بود.
 
 

بازتاب‌های اجتماعی در نمایش

او در سال‌های اخیر نمایشنامه‌هایی نوشته که بیشتر جنبه اجتماعی دارد. سه سالی است که در کنار کار‌های نوشتاری‌اش تدریس هم دارد. او می‌گوید: ۱۰ نمایشنامه نوشتم که بیشتر در تربت حیدریه، گناباد و مشهد اجرا شده‌اند. وقتی از من می‌پرسند نمایشنامه‌هایت را درباره چه می‌نویسی؟ می‌گویم در ارتباط با جامعه‌ام می‌نویسم. جامعه‌ای که خیلی چیز برای نوشتن دارد. نمی‌توانم و نمی‌خواهم انتزاعی و عجیب و غریب بنویسم. زیرا آبشخور ذهنم محله‌ام و اطرافیانم هستند و از این‌ها می‌نویسم. او معتقد است که تئاتر یک تکنیک محض نیست، یک شیوه زندگی است.
 
تخصص محض نیست که فرمول داشته باشد. یک شکل و شیوه دیدن و زیستن در جهان است که اگر آن را درک کنید می‌توانید هنرمند باشید و خلق کنید. عرفانی توضیح می‌دهد: «خیلی‌ها بودند که حالا دیگر نیستند در تئاتر. همیشه می‌پرسم چه چیزی باعث شد که دیگر آن بازیگران، کارگردانان یا نویسندگان نباشند. فکر می‌کنم همان شیوه زندگی سبب شد، همان توانایی و تکنیک محض بود و شیوه زندگی‌شان نبود. او معتقد است که ذات تئاتر با این حجم از هیاهو و حاشیه نمی‌خواند. ذات تئاتر متفکر، آرام، منطقی، دوست‌داشتنی، محترم و متعلق به مردم است. او تدریس بازیگری هم دارد، اما از جوّ هنرجویان کمی گله دارد. او می‌گوید: «هنرجویان به دنبال این هستند که چهره بشوند. آن‌ها می‌گویند چه کار کنیم بازیگر بشویم. انگار بازیگری شبیه مهندسی است که فرمول داشته باشد. درست است تکنیک وجود دارد، اما مسئله اصلی نگرش به هر چیزی است.

 

معیشت تئاتری‌ها در کرونا

عرفانی می‌گوید خانواده تئاتری‌ها در این روز‌های کرونایی حال و روز خوبی ندارند. او تأکید می‌کند: «فکری به حال معیشتشان بکنید. در این روز‌ها به‌دلیل تعطیلات کرونا ماه‌هاست اجرایی نیست و تئاتری‌ها درآمدی ندارند و اگر منبع درآمدی به جز تئاتر نداشته باشند زندگی‌شان با مشکل‌های جدی روبه‌رواست؛ بنابراین مسئولان باید محیطی را فراهم کنند تا آن‌ها بتواند فعالیت کنند. تصور نمی‌کنم با این همه فرهنگ‌سرا و محیط‌های هنری نشود کاری برای تئاتر کرد. اگر برای هنرمندان کار انجام ندهیم موج مهاجرتی وسیع در پیش خواهد بود.
 
او از هنرمندان بزرگی مانند داریوش و انوشیروان ارجمند، داوود و رضا کیانیان، سعید سهیلی، رضا عطاران، حامد بهداد و... یاد می‌کند که در سال‌های اخیر به دلیل فراهم نبودن بستر‌های لازم به تهران مهاجرت کردند و ادامه می‌دهد: اگر ما فضای مناسب برای هنرمندان شهرمان ایجاد کنیم آن زمان فضای فرهنگی بسیار متفاوت‌تری از آنچه هست را در شهر شاهد خواهیم بود. در غیر این صورت تا پنج سال آینده به این هنرمندان مهاجر باید اسامی بیشتری را اضافه کنیم.

 

حرف آخر

مشهد برای زندگی یک هنرمند تئاتر شهر خوبی است. تئاتر مشهد از نظر تنوع، تکنیک و استعداد‌های جوان در وضعیت خیلی خوبی قرار دارد، حلقه مفقوده تئاتر در مشهد رفاقت است، شاید گره مشکلات تئاتری ما در این شهر با کمی نزدیک‌شدن هنرمندان به یکدیگر حل شود، در حالی‌که مشکلات مدیریتی تئاتر حل شدنی است.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->