مهدی صباغزاده در آن برهوت سینمایی که کسی حق نداشت از بازیگر ستاره بسازد و کلوزآپ بگیرد و کله کچل کند و جذاب و فربه بهنظر برسد همراه با حلقه مشهدیهای سینما یعنی فریدون جیرانی، غلامرضا موسوی و مهدی صباغزاده فیلمهای شاخصی را تولید کردند
قاسم فتحی | شهرآرانیوز - در روزهایی که قهرمانداشتن و جذاببودن و همه نگاهها را به خود واداشتن یک جرم بزرگ در سینما تلقی میشد بیژن امکانیان در کنار فرامرز قریبیان که نخسین قهرمان بعد از انقلاب بود در اوایل دهه ۶۰ فیلمهایی بازی کرد که اصطلاحا به جواناول محبوب آندوره تبدیل شد. او قبل از اینکه در «سناتور» طوفان بهپا کند در سینمای آزاد فعالیت زیادی داشت و برای کارگردانان فیلمهای هشت میلیمتری بازی میکرد. در مطبوعات فعال بود و حتی گفتار متن مستندی از خسرو هریتاش را گفته بود.
بیژن امکانیان و فرامرز قریبیان
امّا او در سهفیلم اول مهدی صباغزاده در آن برهوت سینمایی که کسی حق نداشت از بازیگر ستاره بسازد و کلوزآپ بگیرد و کله کچل کند و جذاب و فربه بهنظر برسد همراه با حلقه مشهدیهای سینما یعنی فریدون جیرانی، غلامرضا موسوی و مهدی صباغزاده فیلمهای شاخصی را تولید کردند. او سالها پیش در گفتوگویی اشاره کرده بود با اینکه بومی دو شهر خراسان و کرمان نبود، ولی به نمایندگی از این دو شهر جایزه اول بازیگری را گرفت و بعد به مشهد رفت و فعالیت جدیاش را در مرکز آموزش تئاتر مشهد پی گرفت: «مرکز آموزش حرفهای تئاتر مشهد افراد دیپلم به بالا را قبول میکرد، مرا که دو سال مانده بود تا دیپلم بگیرم پذیرفت، چون جایزه گرفته بودم.
از راست: بیژن امکانیان، فریدون جیرانی، غلامرضا موسوی و مهدی صباغزاده
بدین ترتیب وارد جمع حرفهایترها شدم که آنموقع داریوش و انوشیروان ارجمند، ایرج صغیری، رضا صابری، مهدی صباغی و بسیاری دیگری بودند.» او بعد از بازی در «سناتور»، «گلهای داودی»، «دبیرستان»، «صعود»، «شب حادثه»، «در آرزوی ازدواج»، «آواز تهران»، «راز گل شببو»، «دیوانهوار» و «سالهای بیقراری» در اواسط دهه ۷۰ به «خفاش» رسید و درنهایت «آخرین نبرد» را در سال ۷۶ بازی کرد و برای مدتها و بهصورت خودخواسته منزوی شد. او حتی به سمت تهیهکنندگی هم رفت، ولی معلوم نیست چرا با اسم مستعار این کار را کرد. «ایران میلاد» نام مستعار تهیهکننده فیلم «سفر جادویی» بود که البته همه میدانستند امکانیان تهیهاش کرده، ولی دلش نمیخواسته اسم واقعیاش را در تیتراژ بنویسد. امکانیان در دهه ۸۰ در فیلمهای بهتر و سنجیدهتری بازی کرد. «تقاطع» و تلهفیلم «آبروی ازدسترفته آقای صادقی» توانست او را دوباره به روزهای خوبش برگرداند. با اینحال او هم مثل سعید راد و باقی بزرگان سینمای ایران، اینسالها در دام سریالهای آبکی شبکه خانگی افتاده و ظاهرا راه فراری هم وجود ندارد.
بیژن امکانیان و فریدون جیرانی
فریدون جیرانی شاخصترین شخصیت حلقه سینماگران مشهدی است. او در همان سالهای دهه ۵۰ در مشهد فیلمی ساخته بود بهنام «بیژن و خیال کفش» که رضا صابری و بیژن امکانیان در آن بازی میکردند. فیلم را برده بود تا در پروژکتور قدیمی آقای رئیس اداره تئاتر مشهد یعنی داریوش ارجمند بازبینی کنند. آنجا یکنفر با نوشتن فیلمنامه «آفتابنشینها» و دستیاری مهدی صباغزاده شروع خوبی داشت. جیرانی را میتوان یکی از پرتحرکترین فیلمسازان و سینماگران سینمای ایران دانست.
توی کارنامهاش همهجور فیلمی دیده میشود. خیلی راحت و آسوده میتواند ژانر تغییر دهد و از این تغییرات هم نترسد. مثلا زمانیکه سومین فیلم بلندش یعنی «آب و آتش» در نمایش عمومی شکست خورد مشغول ساخت فیلم چهارمش «شام آخر» بود که ابتدا «یک داستان زنانه» نام داشت. البته که «شام آخر» موفقیتهای «قرمز» را به همراه نداشت، اما در شیوه روایت و قصهای که او به نمایش گذاشت مثل همه آثار او جنجال آفرید و حرفوحدیثهای زیادی به وجود آورد. به کلود شابرول، فیلمساز بزرگ موج نوی سینمای فرانسوی، علاقه زیادی دارد و آن سردی و رخوت و نموری را میتوان در فیلمهای اخیرش بهخصوص در «خفهگی» دید.
او را میتوان یکی از جنجالیترین فیلمسازان بعد از انقلاب نامید که در کنار شناخت قواعد ژانری نبض جامعهاش را خیلی خوب میشناسد و دست روی نقاط حساسی میگذارد که خوشایند خیلیها نیست و قرائت رسمی هم میانهای با آن ندارد. او در همان سالهای ابتدایی دهه ۸۰ بعد از جدایی غلامرضا موسوی دیگر مشهدی این حلقه از هفتهنامه قدیمی و معتبر «سینما» سردبیر آن شد که بعد از دوسهدوره و تا همین چندسال پیش دیگر منتشر نشد.
جیرانی البته یک پژوهشگر شاخص و دقیق سینما هم هست. او علاوهبر نگارش مقالههای زیادی در مطبوعات سینمایی مثل مجله «دنیای تصویر» و «فیلم» و سردبیری مجلههای تصویری در فضای وب، سهگانه «ستارهها» را ساخت و به آن تاریخی پرداخت که همیشه دربارهاش مینوشت. او همچنان یک ژورنالیست حرفهای است، ژورنالیستی که از شم کاریاش در سینما بالاترین بهره را میبرد.
مهدی صباغزاده میگوید اولین آشناییاش با سینما زمانی بود که پرده سفید توی دفتر داریوش ارجمند، رئیس اداره تئاتر آن موقع را نصب کرد تا فیلم «بیژن و کفشهای خیالی» جیرانی در آن نمایش داده شود. او با همین کار وارد جمع سینماییهای مشهد شد و ارجمند هم دوربین ۸ میلیمتری خانوادگیاش را در اختیارش گذاشت. سالهای اوایل دهه ۵۰ اوج کار بچههای سینمای آزاد مشهد بود. انقلاب که شد عبدا... انوار از مدیران سنیمایی ابتدای انقلاب به آنها گفته بود سینمای آزاد را تعطیل کنید و به تلویزیونهای شهرتان کمک کنید.
اما آنها با خودشان میگفتند ما برای جشنهای ۲۵۰۰ ساله فیلمی نساختهایم و حالا هم زیر قبای دولت نمیرویم و از بودجه آنها استفاده نمیکنیم. سال ۶۳ که «آفتابنشینها» با فیلمنامه جیرانی ساخته شد جنجالهای زیادی بهپا شد. روزنامههای «اطلاعات» و «کیهان» و حتی مجلس آنقدر هیاهو به راه انداختند که او ناچار دست به دامان مهدی کلهر شد و توانست از زیر آن هجمهها رها شود. بعد از ساخت «سناتور» باز هم در سینما فعالیت کرد و فیلمهای زیادی ساخت، اما در اوایل دهه ۷۰ به تلویزیون رفت و سریال پرطرفدار «دزدان مادربزرگ» را ساخت. «مارال» را شاید بتوان در کارنامه صباغزاده بینالمللیترین فیلم او دانست.
فیلمی که در جشنواره نیویورک اکران شد و از امیت باچان تا کیلنت ایستوود از آن صحبت کردند. خودش میگوید: برای تماشاگران خارجی جذاب بوده که یک فیلم قصهگوی خوب از سینمای ایران میبینند. چون آنها در این سالها مدام فیلم چرک و شلخته و تلخ دیده بودند. آخرین کارش «کلوپ همسران» بود و تهیه فیلم اول پسرش کاوه صباغزاده به نام «ایتالیا ایتالیا» که توانست توجه منتقدان را به خود جلب کند.
غلامرضا موسوی نام آشنایی برای سینماگران است. این تهیهکننده ۶۴ساله در کارنامه کاریاش ۱۹فیلم دارد که بخش قابلتوجهی را فریدون جیرانی نوشته یا ساخته است. او دکترای اقتصاد دارد و یکبار در یادداشتی نوشته بود: «جزو افتخارات من است که تعدادی از فیلمهایم از جمله «قرمز»، «پارکوی»، «صورتی»، «من مادر هستم» و... را فریدون جیرانی بهعنوان کارگردان لطف کرده و با توجه به اعتقادی که به تماشاچی دارد، ساخته است.»
او تهیهکنندگی را در سال۶۰ و با فیلم «آفتابنشینها» آغاز کرده است؛ فیلمی که ابتدا پولش را حلقه مشهدی پرداخت کردند، ولی بعد امتیاز فیلم را به مهدی احمدی فروختند و او شد مالک فیلم. موسوی میگوید این جیرانی بود که ویروس سینما را در مشهد منتشر کرد و او که هنرجوی تئاتر در مشهد بود، از جیرانی چیزهای زیادی یاد گرفت. موسوی در کارنامهاش فیلمهای مهم و جریانسازی را تهیه کرده و تقریبا در آن میان فیلم تجاری و کمدیهای لوس و بیمایه وجود ندارد. «جنگ نفتکشها»، «رخساره»، «مصائب دوشیزه»، «گل یخ» و «حوالی اتوبان» فقط بخشی از بیش از ۳۰ اثری است که او تهیه کرده است. در آخرین حضور سینماییاش هم تهیهکنندگی فیلم «قصیده گاو سفید» را بر عهده گرفت که در جشنواره سال پیش فیلم فجر جایزه گرفت.
اما در این چند سال همه او را در مقام یکی از مدیران ارشد صنف تهیهگنندگان سینمای ایران میشناسیم و اظهارنظرات تندوتیزش؛ کسیکه صریح گفتگو میکند و در قامت یک کنشگر فرهنگی و سیاسی درباره برجام و فوت آیتا... هاشمیرفسنجانی هم یادداشت مینویسد. از طرفی، حواشی ساخت فیلم «من مادر هستم» آنقدر زیاد بود که کار به احضار و دادگاه کشیده شد. او البته یکبار در سال ۶۶ برای سیروس الوند فیلمنامهای نوشت بهاسم «محموله» که در آن فاطمه معتمدآریا اولین کار سینماییاش را تجربه میکرد.