نیمقرن تلاش و فعالیت در عرصه هنرهای نمایشی و رادیویی، حاصل عمر هفتاد ساله مرحوم رضا رضاپور است. امروز ششمین سالی است که او را در جمع هنرمندان مشهد نداریم.
گروه فرهنگ | شهرآرانیوز - رضا رضاپور در تئاتر شاگرد مرحوم فریدون صلاحی، از بزرگان تئاتر مشهد بوده است. با او به رادیو و تلویزیون خراسان راه یافته و مقطعی را نیز به همراه او روزنامهنگاری میکرده است. نمایشنامهنویسی، بازیگری، کارگردانی و ... در تئاتر و رادیو و تلویزیون عمده فعالیتهای این معلم هنرمند را تشکیل میدهد. برنامههای مرحوم رضاپور به لهجه مشهدی که از رادیو پخش میشد بعد از گذشت چند سال هنوز در ذهنها مانده است. به جرئت میتوان او را یکی از زندهکنندگان لهجه اصیل مشهدی دانست. با اینکه این گویش در میان گویندگان رادیو و تلویزیون کمرنگ شده است، اما شاگردان او سعی در روشن نگهداشتن چراغی دارند که رضاپور آن را دهها سال برافروخته داشت. در ششمین سالروز درگذشت این هنرمند فقید مروری داریم بر خاطرات او که در گفتگو با جراید استان مطرح کرده و دربخشی از کتاب «آقای صدای خاطرهانگیز»، تالیف سید جواد اشکذری گردآوری و منتشر شده است.
کشف استعداد
در دومین ماه از سال ۱۳۲۳ در مشهد و محله نوغان به دنیا آمدم. دوران دبستان را در مدرسه نمونه هروی گذراندم. همان مدرسه باعث ورودم به کارهای هنری شد. آن زمان در مشهد مدرسه تئاتر نبود؛ ولی مدرسه نمونهای بود که زیر نظر آمریکاییها اداره میشد. قبل از آن و تا کلاس سوم در مدرسه غفاری درس میخواندم، ولی بعدها که مدرسه هروی نزدیک خانه ما ساخته شد، من برای ادامه تحصیل به آنجا رفتم. آنجا گاهی آمریکاییها برای بازدید به مدرسه میآمدند. نخستین بار در سالن انجمن شهر که آن زمان داخل باغ ملی بود نقش اجرا و صحنه تئاتر را تجربه کردم. نمایش به کارگردانی معلم تئاتر مدرسه خودمان بود. در واقع استعداد بچهها را کشف کرد. نخستین مرتبه نیز که نمایشنامه نوشتم وقتی بود که دبیرستان بودم.
سال ۱۳۴۷ که وارد دبیرستان شدم با محمد مطیع به طور جدی کار نویسندگی، بازیگری و کارگردانی را دنبال کردم. اسم اولین نمایشنامهای که نوشتم «خانه سه صاحبه» بود. در آن نمایش محمد مطیع از من کوچکتر بود و ضرب میزد و گروه خوبی تشکیل داده بود. آن زمان هر وقت در جشنهای فرهنگی میخواستند پیش پرده اجرا کنند از ما برای این کار دعوت میکردند. آن زمان مدرسه ما سالن درست و حسابی نداشت. خودمان با امکانات کمی که داشتیم فضایی فراهم کردیم و دکور زدیم. معمولا مدارس ما را دعوت میکردند و فیالبداهه پیشپردههای کمدی اجرا میکردیم. کمکم دستاندرکاران تئاتر مشهد گروههایی را تشکیل دادند که من هم عضو گروه «نیما» به سرپرستی مرحوم فریدون صلاحی شدم. هرچند کم و بیش با تمام گروههای دیگر هم کار میکردم.
ضربگرفتن روی میز معلمی
من قبل از هر چیز خودم را یک معلم میدانم. از قدیم معلمی را دوست داشتم. پدرم هم معلم بود. از همان شروع معلمی سعی کردم آموزش را با هنر پیوند بزنم. از هر فرصتی استفاده میکردم. مثلا برای آموزش درس عربی دیالوگ مینوشتم و دانشآموزان را میگفتم تا ادای سربازهای عراقی را دربیاورند. در کلاس روی میز ضرب میگرفتم و اشعار حماسی شاهنامه را با آهنگ برای بچهها میخواندم. استقبال بچهها و خانوادههایشان هم بسیار خوب و جالب بود.
ورود به تئاتر همراه با کیانیان
تئاتر را در هیچکجا نیاموختم. در واقع تجربه کردم تا به مرور کار کردن در زمینههای مختلف تئاتر را یاد گرفتم. البته آن زمان کارهای مرحوم صلاحی خیلی آموزشهای خوبی به من و دیگر تازهکارها میداد.
مرکز آموزش تئاتر در سال ۱۳۴۷ سر و سامان گرفت. یک روز به همراه رضا کیانیان به اداره فرهنگی سابق که آن زمان در چهارراه لشکر بود رفتیم و قطعهای را آزمایشی اجرا کردیم. دکتر محمدعلی لطفیمقدم (پدر تئاتر خراسان)، مدیر آن زمان مرکز آموزش تئاتر، کار ما را پسندید و فعالیت تئاتریام شروع شد.
۱۰ سال کار رایگان در رادیو
آن دورانی که من کار رادیو را شروع کردم جزو اولین افرادی بودم که در رادیوی استانی فعالیت میکردم. یک پست رادیوی یک کیلوواتی که دفترش نزدیک فلکه برق بود در مشهد وجود داشت. اینکه میگویم دفتر، منظورم فضای کوچک است که یک حیاط داشت. به یاد دارم، چون امکانات لازم در آنجا نبود با گونی و آکاسیو اتاق را شبیه به استودیو کرده بودند تا ما کار کنیم. من ده سال آنجا رایگان کار کردم. هم مینوشتم، هم کارگردانی و هم بازی میکردم برای این مدت فعالیت ۳۰۰ تومان حقوق گرفتم که آن زمان خیلی پول بود. جالب است بدانید که مثلا برای درآوردن صدای باران، دانههای برنج را روی مقوا میریختیم. صدای شمشیربازی را با بر هم زدن سیخهای کباب میساختیم...
ترجیح دادم در مشهد بمانم
مدتی به تهران رفتم و فعالیت میکردم، اما همیشه دوست داشتم کارم را در شهر خودم ادامه بدهم. سالهای اول انقلاب اسلامی فریدون جیرانی و بیژن امکانیان شرکت فیلمسازی تأسیس کرده بودند. جیرانی به دنبال ساخت «آفتابنشینان» بود و از من هم دعوت کرد بروم، اما مدارس دوباره باز شده بودند و من هم معلم آموزش و پرورش بودم و وظیفه داشتم که به سر کلاس بروم. از طرفی هم دلم میخواست معلمی را ادامه بدهم. این شد که ترجیح دادم مشهد بمانم. بعدتر هم چند بار میخواستم بروم که هر بار مسائلی پیش آمد که مانع شد. مهدی صباغزاده نیز چند بار دعوتم کرد که باز ادامه همکاری میسر نشد.
اواخر دهه ۸۰ هم به دعوت مدیر صدا در آن زمان به تهران رفتم و برنامهای با عنوان «کوچه شادیها» به سردبیری آقای نظام اسلامی اجرا کردم. در این برنامه داریوش فرضیایی معروف به «عمو پورنگ» که در آن زمان هنوز مجری برنامه کودک نشده بود با من همکار بود. همکاریام با رادیو بهگونهای پیش رفت که بعضیها گمان کردند قرار است جای آنها را بگیرم. من هم به همین دلیل دیگر دوست نداشتم در تهران فعالیتم را ادامه دهم.
دوست ندارم از من دلخور باشند
در همان دوران که به تهران آمدوشد داشتم، یک بار از طرف برنامه «عصر جمعه با رادیو» از من دعوت شد. من به تهران رفتم و اجرایم را شروع کردم. تهیهکننده خیلی از نحوه اجرای من استقبال کرد. اما یکی از گویندگان آن برنامه، که اتفاقا الان هم خیلی مشهور است، با من ارتباط خوبی برقرار نکرد و حتی برای اینکه به قول معروف من را ضایع کند، در برنامه زنده ناگهان متنی را به من داد و از من خواست تا آن را بخوانم. به لطف، ولی نعمتمان آقا امام رضا (ع) به خوبی از عهده این کار برآمدم و مورد توجه دستاندرکاران برنامه قرار گرفتم. بعد از آن، همان گوینده که احساس میکرد من جای او را گرفتهام دچار افسردگی شد، قهر کرد و حتی برنامه بعد هم نیامد. از من خواستند که برنامه بعدی را خودم اداره کنم. اجرا و کارگردانی بر عهده خودم بود. داریوش فرضیایی نقش پسرم را گرفته بود. توانستیم برنامه خوبی را ارائه دهیم، اما چون دوست ندارم کسی از من دلخور شود به خاطر آن گوینده به مشهد برگشتم تا او به سر کارش برگردد.
گویش مشهدی اصالت دارد
شاید یکی از علتهای علاقه من به گویش اصیل مشهدی این باشد که در یکی از قدیمیترین محلات مشهد زندگی کردهام. شاید دلیل دیگر هم این باشد که نمایشهای خیابانی زیادی با گویش و لهجه مشهدی در دوران نوجوانی در همان محله بازی کردهام.
گویش مشهدی از گویشهایی است که اصالت دارد. ولی به دلیل آنکه لهجه مشهدی اغلب در گفتمان لودگی استفاده میشود، مورد استقبال مردم قرار نگرفته است. متأسفانه عدهای کاری با این لهجه و این گویش کردند که به نظر میآید همه آدمهایی که ضریب هوشی پایینی دارند به مشهدی حرف میزنند. این روزها کاربرد لهجه مشهدی بیشتر به صورت طنز درآمده و از آن بار فرهنگی و جدی خودش دور افتاده است. من در کارم فقط از نوع بیان مشهدیها استفاده میکنم سعی میکنم کلمات و اصطلاحات رایج مشهدی را که فراموش شدهاند دوباره بین مردم جا بیندازم.
قدر کارم را ندانستند
اوایل انقلاب اسلامی کار تلویزیونی زیادی تولید نمیشد. به ذهنمان رسید اثری درباره امام رضا (ع) بسازیم. فیلمنامهای نوشتم که سرانجام به اسم «میهمان توس» به کارگردانی عامل گنابادی ساخته شد. امکانات چندانی نداشتیم. لباسمان را که مربوط به تئاتر بود از بچههای اداره فرهنگ و ارشاد گرفتیم. مکانهای فیلمبرداری هم شد فضایی از باغ ملکآباد، تالار آیینه و راهروها و پلههای آن و دکورهایی هم در استودیو زدیم. هزینهها چهارهزار تومان شد.
این اثر، با بچههایی که در این فیلم همکاری داشتند، با صمیمیت فوقالعاده تولید شد. خود من در آن کار نقش مأمون را ایفا میکردم. چنان در نقش او فرو رفته بودم که گاهی خود را به خاطر مأمون بودن سرزنش میکردم. حضور در این فیلم برای همه عوامل فیلم همراه با برکت و تقدس بود. عنایت امام رضا (ع) آنقدر بود که باعث پیشرفت عوامل شد؛ به طوری که بیشترشان بعدها به پایتخت رفتند و در کارشان رشد کردند. این فیلم سالها در روز تولد یا شهادت امام رضا (ع) از تلویزیون پخش میشد، اما بعدها قدرش را ندانستند و از بین رفت. در هر حال با توجه به امکاناتی که آن زمان داشتیم از کارمان راضی بودیم و این کار را به خاطر علاقه به امام رضا (ع) انجام دادیم.