جسارت، مهمترین ویژگی ساره عباسی، هنرمند مشهدی است که چند سالی با عشق و علاقه به صورت حرفهای به هنر نقاشی روی آورده است.
این روزها او نمایشگاهی در نگارخانه آذرنور، واقع در خیابان راهنمایی، راهنمایی ۱۰، برپا کرده است که در حین تماشای آثار نقاشیاش با او گفتگو کردهایم.
زوزنی | شهرآرانیوز - عباسی پس از پایان دوره دبیرستان چهارسال در مجتمع فرهنگی هنری امام رضا (ع) واقع در پارک ملت زیر نظر استادان مجرب نقاش دوره دیده است. او میگوید:
آنقدر شور و هیجان کار عملی برایم زیاد بود که از رفتن به دانشگاه و ادامه دادن این رشته به صورت آکادمیک میترسیدم. دوست داشتم فقط کار عملی انجام دهم. فکر میکردم دانشگاه فقط به من نقاشی را تئوری میآموزد. همین شد که برای ادامه آموزش هنر نقاشی به کلاسهای عملی مجتمع امام رضا (ع) رفتم و بعد از چهار سال دورهام تمام شد.
او حتی در رشته گرافیک نیز تحصیل کرده، اما کار هنریای که مستقیما با دست انجام دهد مثل نقاشی را به هر کار دیگر ترجیح میدهد و میگوید: همه خانوادهام بهنوعی هنر دستی انجام میدادند. مادربزرگم و دیگر اعضای خانواده به هنر علاقهمند بودهاند، اما هیچکدام حرفهای هنر را دنبال نکردهاند.
تجسم حس رهایی
میگوید برای دل خودش نقاشی میکشد و دنبال تأیید فرد یا افراد نیست: من در لحظه کار میکنم و حس و حالم را در آثارم بروز میدهم نقاشیهای موضوعی را دوست ندارم. اینکه من را محدود کنند و بخواهند درباره سوژهای مشخص نقاشی بکشم برایم عذابآور است. مایلم با رهایی در فکر و اندیشه کارم را انجام دهم و با حسی که دارم نقاشی بکشم و آن را ارائه کنم. اگر من محدود میشدم حس رهایی و آزادی که در آثارم دیده میشود را هیچ بینندهای درک نمیکرد. استادم آقای ابوترابی، هم به من این فرصت را داد تا قلمم را پیدا کنم. اگر قرار بود او هم مرا محدود میکرد هرگز به این لذتی که از نقاشی کشیدن میبرم و آرامشی که از آن به دست میآورم نمیرسیدم. استادم همانند یک مددکار به من کمک کرد. انگار من در گفتارم لکنت داشتم و آقای ابوترابی کمک کرد تا لکنتم برطرف شود.
نبود زیرساخت ارائه آثار
این هنرمند مشهدی خودش را درگیر ارتباط با مخاطب نمیکند و باور دارد: وقتی تابلویی را شروع میکنم به این نمیاندیشم که قرار است آن را فرد دیگری بپسندد یا نه؛ حتی اغلب مواقع خود من هم نتیجه کارم را نمیدانم. کاملا حسی نقاشی میکشم. اگر مخاطب کارهایم قبول کند که با تماشای نقاشیام دارد با بخشی از احساسم همذات پنداری میکند برایم خوشایند است. من جز نقاشی کاری برای خوشحال کردن هموطنانم بلد نیستم و امیدوارم با این کار بتوانم احساسشان را درگیر آثارم کنم. نقاش اگر بخواهد احساسش را با ذائقه مخاطب همسان کند دیگر شاهد خلق آثار بدیع و جسورانه از او نخواهیم بود. به نظر من این مخاطبان هستند که باید تلاش کنند ارتباطشان با آثار هنری مداوم و گسترده شود.
به نظر او وظیفه برقراری ارتباط مخاطبان با محیطهای هنری و آثار هنرمندان نقاش از عهده آنها خارج است و افراد دیگری باید به این مهم بپردازند: نقاش درگیر احساسات و درونیات خودش و سوژههایش است. او نمیتواند به دنبال برپایی نمایشگاه و فروش آثارش باشد. متأسفانه در کشور ما زیرساخت لازم برای عرضه محصولات هنری به مردم و مخاطبان وجود ندارد و این وظیفه را باید افرادی غیر از هنرمندان عهدهدار شوند.
تبیین جایگاه نقاشی
عباسی که سودای برگزاری نمایشگاه در دیگر شهرهای کشور و حتی کشورهای دیگر را دارد باور دارد که یک هنرمند جایگاه متناسب با کار هنریای که انجام میدهد در جامعه ندارد و او میکوشد به اندازه خودش، نقش نقاشان را تبیین کند: در جامعه ما نقاشی به عنوان حرفه شناخته نمیشود. تصور اغلب جامعه این است که نقاشان برای سرگرمی و تفریح این هنر را دنبال میکنند. درصورتی که چنین نیست. فردی همانند من همه عشق و علاقه و فن و حرفه اش نقاشی است و باید جامعه من نوعی را به عنوان فردی شاغل در این حوزه بپذیرد.
این نقاش جوان تصمیم دارد آنقدر در این حرفه متبحر شود تا اجتماع به جایگاهش به عنوان یک هنرمند ببالد و به او احترام بگذارد. او میگوید: نقاشها خیلی رنج کشیده و دردمند هستند. بسیاری از استادان بزرگ هستند که غم نان دارند. غمانگیز است، استاد نقاشی که کارش نیز درجه یک است در جامعه خود شناخته شده نباشد و مردم از آثارش استقبال نکنند.