صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سفر به دور ایران فقط با ۴۰۰ هزار تومان!

  • کد خبر: ۴۹۷۸۹
  • ۲۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۰
با توجه به اهمیت ۲ مسئله امنیت و رفاه، سفر‌های ماجراجویانه بیشتر جایی در سفر‌های خانوادگی ندارند. سیدمجتبی قاسم زاده نیز به همین دلیل، با وجود عشق به سفر‌های ماجراجویانه و ژول ورن وار، این علاقه اش را تا زمانی که بتواند تنهایی سفر کند سرکوب می‌کند.
سید مجتبی قاسم زاده | شهرآرانیوز؛ با توجه به اهمیت ۲ مسئله امنیت و رفاه، سفر‌های ماجراجویانه بیشتر جایی در سفر‌های خانوادگی ندارند. سیدمجتبی قاسم زاده نیز به همین دلیل، با وجود عشق به سفر‌های ماجراجویانه و ژول ورن وار، این علاقه اش را تا زمانی که بتواند تنهایی سفر کند سرکوب می‌کند.
 
او که عضو داوطلب هلال احمر است و مدتی هم بازاریاب بوده است، به واسطه شغلش، در سال ۹۷ می‌تواند بسیاری از روستا‌ها و شهر‌هایخراسان جنوبی را بگردد. قاسم زاده در سال ۹۸ و در بیست وچهارسالگی تصمیم می‌گیرد به علاقه روز‌های کودکی اش پاسخ مثبت دهد و راهی یک سفر ماجراجویانه به جنوب کشور شود. او در یادداشت شفاهی زیر برایمان داستان این سفرش را که به شیوه مرامی سواری (هیچ هایک) انجام شده است شرح می‌دهد.

داستان سفرم را باید از جست وجو‌های اینترنتی شروع کنم، عکس و فیلم‌هایی از جنوب ایران در صفحات شخصی «سفربروها» که من را عاشق جنوب کرد و حدود یک ماه این فکر را به جانم انداخت که «تو باید به جنوب بروی». هر بار عکسی از جنوب ایران می‌دیدم، خودم را آنجا تصور می‌کردم و اطلاعاتی از آن مکان با پرسش از اهل سفر یا جست وجو در اینترنت پیدا می‌کردم.

البته که از قدیم گفته اند «شنیدن کی بود مانند دیدن»! تماشای تصاویر و خواندن درباره آن‌ها به تنهایی برای من کافی نبود. باید از نزدیک به این مکان‌ها می‌رفتم. اما با پول کم، چطور می‌شد از مشهد به جنوب رفت؟
در اینترنت راجع به هیچهایک یا مرامی سواری اندکی تحقیق کردم، شیوه‌ای از سفر ارزان قیمت که بیشتر با هدف کسب تجربه و آشنایی با مردم محلی و فرهنگ‌های مختلف انجام می‌شود و در آن، رانندگان بدون دریافت کرایه، در همه یا بخشی از مسیر، گردشگران را با خود همراه می‌کنند. البته که همان جا درباره خطرات این سبک سفر‌ها هم نوشته بود. با این حال، جمعه، ۲۸ دی ۹۸، با وجود دل نگرانی‌های متعدد، تصمیمم را گرفتم.

من حساب بانکی پر و خیالی آسوده از بابت هزینه‌های سفر نداشتم و می‌خواستم با هرچه در توانم بود، یعنی ۴۰۰ هزار تومان، سفر هیجان انگیزم به جنوب کشور را شروع کنم. قطعا در یک مسافرت معمولی، با این رقم از خراسان رضوی هم نمی‌توان خارج شد، اما به شیوه هیچهایک، من با این پول ۲۰ روز دور ایران را گشتم.

صبح جمعه راهی شدم و حدود ساعت ۹:۳۰ صبح پلیس راه مشهد بودم. ۳ ساعت می‌شد که منتظر بودم و هنوز هیچ ماشینی حاضر نشده بود من را با خود همسفر کند. در این مدت که برایم بسیار طولانی گذشت، چند باری تصمیم گرفتم از همان جا اعلام شکست کنم و به خانه بازگردم، اما باز صبر کردم. سرانجام ساعت ۱۲:۳۰ یک کامیون که مقصدش کرمان بود، من را سوار کرد.
 
راننده کامیون خوش صحبت بود و توانستم گفت وگوی خوبی با او داشته باشم. همین هم اعتمادبه نفسم را برای ادامه دادن راه افزایش داد. مسیر را تا بندرعباس، بندر خمیر، بندر مقام و شهر کوشکنار در هرمزگان با انواع و اقسام وسایل نقلیه از موتورسیکلت گرفته تا سواری، کامیون، تریلی و حتی یدک کش و تراکتور ادامه دادم و با صحبت با رانندگان، توانستم دوستان خوبی پیدا کنم چنان که یک هفته در شهر کوشکنار ماندم و حتی به یک عروسی محلی دعوت شدم. در این مدت، با راهنمایی دوستان تازه ام از سواحل بکر و دیدنی کوشکنار مثل تبن، الپی، بندو و ... هم دیدن کردم.
 
 
بازدید از جزیره زیبای هرمز و سیراف نیز پیشنهاد همین دوستان بود. جالب اینجاست که در طول مسیر، وقتی محلی‌ها متوجه می‌شدند من هیچهایکرم، برایشان این شیوه از سفر بسیار جذاب بود و از روی مهربانی و مهمان نوازی که در ذات همه ایرانی‌ها به ویژه اهالی بامرام جنوب است، به بهترین شکل ممکن از من ایرانگرد پذیرایی می‌کردند مثل مسئول یک اقامتگاه بومگردی در سیراف که جای خواب رایگان به من داد یا راهنمایان محلی سیراف که من را به گوردخمه بردند و اطلاعات جالبی به من دادند. آن طور که می‌گفتند، در گذشته گوردخمه‌ها ۲ کاربرد داشته اند: یکی محل گذراندن دوران بیماری برای جلوگیری از سرایت آن به مردم شهر و دیگری محل استراحت مسافران.
 
از سیراف تا بوشهر با یک روان شناس همسفر شدم و بر اطلاعات آدم شناسی ام افزوده شد. در شهر دلوار، در یک نمازخانه ساحلی با گردشگری ایرانی اسپانیایی هم اتاق شدم. هم چنین در این مدت به واسطه گزارش عکس و شرح سفرهایم در اینستاگرام، با دوستانی از طریق فضای مجازی آشنا شدم. اهواز که بودم، دوستی اهل کردستان برای تماشای مراسم «عروسی پیرشالیار» در کردستان از من دعوت کرد.
 
وقتی بیشتر راجع به این مراسم شنیدم، مشتاق شدم که در آن شرکت کنم. مراسم نهم و دهم بهمن بود و من فرصت زیادی برای رفتن به کردستان نداشتم مگر اینکه مسافتی را هم در شب طی می‌کردم، اما هیچهایک کردن در شب اغلب سخت و ناممکن است. راننده‌ها در شب به غریبه‌ها اعتماد نمی‌کنند.
 
علاوه بر این، بیشتر رانندگان کامیون در شب استراحت می‌کنند. از ۸ تا ۱۲ شب در پلیس راه اندیمشک منتظر ماندم و دریغ از یک ماشین که نگه دارد. در این مدت، با جوانی کرجی آشنا شدم که قصد بازگشت به شهرش را داشت، اما وقتی از مقصد من شنید، اجازه گرفت تا همسفرم شود. از آنجایی که سفر کردن در شب دونفره اندکی اطمینان بخش‌تر است پذیرفتم. تا پل دختر رفتیم و به سختی توانستیم در مسافرخانه‌ای متروکه شب را به صبح برسانیم.

از پل دختر تا اورامانات ماشین‌های سنگین زیادی نبودند. به همین دلیل، مجبور بودیم با ماشین سواری برویم.
ساعت ۱۰ صبح روز دهم بهمن به اورامانات رسیدیم و با تماشای مراسم آیینی و ذکر مداوم ا... ا... از زبان کسانی که دایره وار می‌چرخیدند فهمیدیم که تحمل سختی‌های راه، ارزشش را داشته است.

متأسفانه فردی که این مراسم را به من معرفی کرده بود خودش نتوانسته بود به اورامانات بیاید. او بازیگر بود و کارش در سردشت به درازا کشیده بود. هرچند فقط ۶۰ هزار تومان برایم باقی مانده بود، تصمیم گرفتم برای تشکر از او راهی سردشت شوم. بعد از سفر به بانه، سردشت، سقز، سنندج و همدان و پیدا کردن دوستان خوب فراوان، سفر بیست روزه ام را با ۴۰۰ هزار تومان به پایان رساندم و راهی مشهد شدم.

بی شک اگر دوباره بخواهم سفر سال نود و هشتم را تکرار کنم، سنجیده‌تر عمل می‌کنم یا دست کم عضو سایت‌های میزبان یاب می‌شوم، اما حالا که آن سفر کم هزینه و پرخطرم (حتی چادر مسافرتی هم به همراه نداشتم!) به سلامت به پایان رسانده ام، می‌توانم کوله بار تجربه هایم را به اشتراک بگذارم تا افراد دیگری هم که به سفر به سبک مرامی سواری علاقه دارند، توشه سفر‌های آینده شان کنند.
برچسب ها: گردشگری سفر روایت
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.