فاطمه خلخالی استاد | شهرآرانیوز؛ بعد از حدود ۱۴ سال سفر با خودرو و دوچرخه در ایران و کشورهای جنوب غرب آسیا، یکباره تصمیم گرفت در تعطیلات عید، پیاده دور جزیره قشم سفر کند. تا آن زمان جز در برنامههای طبیعت گردی، سفر با پای پیاده را تجربه نکرده بود. بعد از پایان سفری دوهفته ای، برای مخاطبانش در فضای مجازی نوشت: «به جرئت میتونم بهتون بگم که این برنامه یکی از بهترین و لذت بخشترین سفرهایی بود که توی این سالها تجربه کردم، به طوری که هرروز غروب از اینکه اون روز به اتمام رسیده بود ناراحت بودم و بی صبرانه منتظر طلوع آفتاب روز بعد و شروع دوباره یک مسیر و پیمایش جدید بودم.» بیش از همه، از مسیر جنوب غرب جریزه که جادههای خاکی و کم تردد داشت خوشش آمده بود. وقتی در اقلیم وحشی و دست نخورده و بکری قدم برمی داشت آرامش و انرژی مثبتی به او و همسفرش منتقل میکرد.
این ماجرا مربوط به نوروز سال ۹۷ است. حدود ۵۰۰ کیلومتر را پیاده سفر کرده بود. ابتدا فقط قصدش این بود چنین رکوردی به کارنامه گردشگری اش اضافه شود، اما لذتی که عایدش شد او را به فکر انداخت تا سفر پیاده بعدی را در مقیاس بزرگ تری تجربه کند: سفر دور ایران با شعار «ایران من امن است».
این طور شد که علیرضا ظفری از سال گذشته پروژه سفر به دور ایران را شروع کرد. البته سفرش منقطع بود. یعنی مجبور شده بود در نقطهای سفر را قطع کند و با ماشین به شهری برود و دوباره برگردد به همان نقطه تا ادامه سفر را دنبال کند. برای این کارش هم دلیل دارد. ظفری متولد ۱۳۵۷ و مشهدی است. در این شهر بزرگ شده و وقتی در همین جا مهندسی مکانیکش را گرفته، فکرش را هم نمیکرده است که روزی یک گردشگر حرفهای شود. حالا ۱۷ سال میشود که دائم السفر است. خانه او هیچ کجا نیست و همه جا هست. خانه او ایران است. ظفری آرزو دارد دور دنیا را پیاده سیاحت کند و اگر به آرزویش برسد، خانه اش این جهان بزرگ است.
چرا شعار «ایران من امن است» را انتخاب کردید؟
متأسفانه به دلیل چند حادثهای که برای گردشگران خارجی در ایران پیش آمد، اخبار و صحبتهایی پخش شد که سعی داشت بگوید سفر به این کشور برای خطرناک است. من تصمیم گرفتم ثابت کنم این طور نیست. به همین دلیل برای سفرم نقاط مرزی را تعیین کردم که دور از مرکز باشد، یعنی مسیرهایی که انتظار میرود برای گردشگرها ناامن باشد. مسیرم ۶۰۰۰ کیلومتر بود. برنامه بزرگ و دور از دسترسی به نظر میرسید.
سفر را از کجای ایران شروع کردید؟ مسیر کلی تان را ترسیم میکنید؟
وقتی این برنامه را شروع کردم توی زاهدان کار در سفر انجام میدادم. به همین دلیل گفتم سفرم را از همین جا و از سیستان و بلوچستان شروع کنم که به گردشگری این استان هم کمک کنم. مسیرم از زابل تا چابهار بود که ۱۰۰۰ کیلومتر است. اوایل اسفند سال ۹۷ از زابل شروع کردم. وقتی رسیدم زاهدان، گفتم باید یک هفته کار کنم و هزینه ادامه سفر را دربیاورم. ۲۷ اسفند از زاهدان دوباره راه افتادم و ۲۷ فروردین به چابهار رسیدم. برای ادامه سفر، مجبور شدم دوباره کار کنم. باز اواخر مرداد از زابل شروع کردم و به سمت شمال رفتم. از نهبندان و بیرجند و قاین و گناباد و تربت، رسیدم مشهد. بعد به سمت شمال رفتم. یعنی قوچان و فاروج و بجنورد و جنگل گلستان و ساری و نوشهر و چالوس را هم رد کردم رسیدم به رامسر. آن موقع اواخر دی بود. با خودم گفتم اگر از رامسر به سمت غرب بروم میرسم به سرمای زمستان. الان بهترین زمان و فرصت است که جنوب ایران را تمام کنم، چون گذر از جنوب ایران در تابستان با آن هوای شرجی و حرارتش به واقع سخت است. برای همین، وسایل را از رامسر سوار اتوبوس کردم و آمدم چابهار. وقتی رسیدم اوایل بهمن بود. شروع کردم سفر به سمت غرب. از بندرعباس به سمت بوشهر آمدم و بعد از حدود ۴ ماه به اهواز رسیدم. یعنی ضلع جنوب ایران را هم تمام کردم. بعد هم به سمت درفول و خرم آباد و کرمانشاه و سنندج رفتم. الان هم سنندج هستم و دارم مسیرم را به سمت شمال غرب ایران میروم. از این ۶۰۰۰ کیلومتر ۵۰۰۰ کیلومترش را تا حالا طی کرده ام. فقط باید از سنندج به مرند و از مرند به رامسر برسم.
سرانجام کی به پایان سفرتان میرسید؟
چون سرما دارد شروع میشود، همه تلاشم این است که زودتر به شمال غرب برسم. نهایتا تا بهمن به رامسر میرسم و این سفر را تمام میکنم.
جز شما تاکنون کسی دور ایران را با پای پیاده رفته است؟
تا آنجا که من تحقیق کرده ام، غیر از سفرهای مذهبی و مناسبتی که به مشهد منتهی میشوند یا موقع اربعین که مردم به سمت غرب کشور حرکت میکنند، سفر با پای پیاده نداریم. فقط چند گردشگر خارجی توی ایران پیاده روی کرده اند و مسیر آنها هم از شمال تا جنوب بوده است. از مرز آستارا شروع کرده بودند، آمده بودند قزوین، تهران، اصفهان، شیراز و از بندرعباس با کشتی به دبی رفته بودند. تنها چیزی که در اینترنت نوشته شده همین بود.
پس کسی نبود که از تجربه اش استفاده کنید؟ با مخاطرات سفر چطور روبه رو میشدید؟
برای سفر با خودرو و موتور و دوچرخه اطلاعات زیادی در دسترس بود، اما برای سفر پیاده هیچ اطلاعاتی نبود. خودم دست به آزمون و خطا زدم و تجربه کسب کردم. عکسهایی جمع کرده ام که قصد دارم ا ن شاءا.. بعد از سفر برای نوشتن کتاب از آن استفاده کنم. خوشحالم که بعد از من هرکسی بخواهد این کار را انجام دهد دست کم میتواند از تجربیات من بهره ببرد.
توی صفحه تان خواندم که بین سفر، به این دلیل که پول نداشتید، به زاهدان برگشته بودید، کار کرده بودید و دوباره سفر را از نقطهای که ترک کرده بودید شروع کردید.
بله، همین طور است. اگر اسپانسر داشتم و هزینه هایم تأمین میشد، در زمان خیلی کمتر، یعنی طی ۹ ماه، میتوانستم سفرم را طی کنم، ولی چون باید هزینههای سفر را تأمین میکردم زمان برنامه ام حدود ۲ برابر طول میکشد. یعنی برنامه ام این طور شد که یک ماه سفر کنم، ۲۰ تا ۲۵ روز کارکنم تا بتوانم هزینه ماه بعدی را تأمین کنم. برای نمونه، همین ۱۰ روز گذشته، حدود ۱۰ روز پروژه را تعطیل کردم. آمدم مشهد. چند وسیله چرمی تولید کردم و فروختم و مبلغی دستم آمد که میتوانم با آن تا ارومیه برسم. سفر من یکپارچه نیست.
این شیوه سفر منقطع، مورد قبول گردشگرها هست؟
این شیوه برایشان خیلی جالب شده است که چطور بدون حامی مالی، دارم این پروژه را اجرا میکنم. سفر من برای دوستان گردشگر ۲ تا دانشگاه شده. یکی اینکه درباره چگونگی سفر با پای پیاده و مخاطرات و ماجراهایش اطلاعات کسب میکنند و از طرف دیگر راههای کسب درآمد در طول سفر را یاد میگیرند.
راههای کسب درآمد در سفر را خودتان به مرور کسب کردید؟
از همان ۱۷ سال پیش که تصمیم گرفتم همه عمرم را در سفر باشم و اندوخته و پس اندازی نداشتم، شروع کردم مهارتهای کار در سفر را یاد بگیرم. آن موقع، مثل الان حجم گسترده شبکههای اجتماعی نبود و نمیتوانستی به راحتی، به اطلاعات دست پیدا کنی. مجبور بودم روشهای مختلف کار در سفر را خودم طراحی و اجرا کنم. به واسطه همین تجربهها یاد گرفتم توی هر جای کشور که هستم کسب درآمد کنم. الان توی اینستاگرام و رسانههای اجتماعی ایران، یکی از باتجربهترین افراد در مقوله کار در سفر، من هستم.
سفر پیاده طولانی که فصل سرما و گرما را شامل میشود، به سلامتی آسیب نمیزند؟
خود پیاده روی که ضرر ندارد، اما در برنامههای ممتدی مثل سفر من، باید نیازها و کالری مورد نیاز بدن تأمین شود. انجام این کار، منوط به داشتن حامی مالی است. برای نمونه، من کپسولها و ویتامینهای خاصی استفاده میکنم و با اینکه آنها را از داروخانه خواهرم با قیمت کمتر میگیرم، دست کم ماهی یک میلیون تومان بابت این کمک مغذیها میپردازم.
همیشه میتوانید طوری برنامه ریزی کنید که شبها به جای امنی برسید؟
اولین تخصصی که باید در این پروژهها داشته باشیم برنامه ریزی است. من همیشه تا یک هفته آینده را دقیق برنامه ریزی میکنم که کجا باید برسم و نقشههای مسیر پیش رویم را دارم. طوری برنامه میچینم که برای اقامت به شهری، آبادیای یا دست کم ایستگاه پلیسی، ایستگاه اورژانسی یا پایگاه هلال احمری برسم. خوشبختانه در ایران تراکم روستاها زیاد است و خیلی کم پیش میآید توی فاصله ۲۰-۳۰ کیلومتر، روستا و آبادیای نباشد. توی شمال که شهرها و روستاها به هم پیوسته است و مشکلی نیست. اما توی جنوب و شرق ایران مثلا بین زاهدان و نهبندان جاهایی بود که ۱۰۰ کیلومتر بین ۲ روستا فاصله بود و توی این مسیر، نه پلیس راهی بود، نه اورژانس و هلال احمری، نه مغازه ای. در این مواقع مجبور بودم ۱۰-۱۵ شب توی طبیعت بخوابم. حالا یا زیر پلها یا توی طبیعت بکر که قبلتر خیلی تجربه شب مانی در آنها را داشتم.
یعنی در همه طول مسیر، شعارتان محقق شد؟ هیچ جا برایتان ناامن نبود؟
خیلی از دوستان گردشگر همین را میپرسند و میگویند با وجود آمار جرم و سرقت، چرا میگویی ایران من امن است؟ بهشان میگویم تخصص من گردشگری است و وقتی دارم میگویم ایران من امن است، مقصودم این است که سفر و گردشگری توی ایران امن است. این امنیت پارامترهای استاندارد بین المللی هم دارد. اگر شما امنیت کشورها را توی گوگل سرچ کنید، کلی نمودار و جدول و استانداردهای خاص دارد. خوشبختانه کشور ما در این زمینه جزو کشورهای رتبه بالاست. یعنی خیلی کم پیش میآید برای گردشگر و مسافری اتفاقی بیفتد. در این ۵۰۰۰ کیلومتری که تا اینجا آمده ام هیچ اتفاق ناخوشایندی برایم پیش نیامده. فقط اطراف بوشهر یک حادثه جزئی رخ داد. ۲ جوان زیر ۲۰ سال سوار بر موتور آمدند. من همیشه یک چاقو همراهم هست. آمدند چاقو را از جایش بردارند و فرار کنند که من از خودم دفاع کردم و آنها به هدفشان نرسیدند.
در ساعتهای طولانی پیاده روی چطور خودتان را سرگرم میکنید؟
الان هر روز حدود ۳ ساعت زبان انگلیسی کار میکنم. دست کم ۴-۵ ساعت هم پادکست و کتاب صوتی گوش میدهم.
کوله تان چند کیلوست؟
حدود ۱۵۰۰ کیلومتر اول، با کوله سفر میکردم. این چرخی که الان همراهم هست نداشتم. وزن کوله آن موقع متفاوت بود. دست کم بین ۳۰ تا ۳۵ کیلو بار همراهم بود. توی این مدل سفر شما باید خیلی دقیق وسایلتان را بچینید. برای نمونه، من کاور چادری که همراهم بود برنداشتم، چون فصل باران نبود. همین دویست سیصد گرمها که با هم جمع شوند چند کیلو میشوند و اذیت میکنند. اما از موقعی که این چرخ را دارم، دست کم بین ۶۰ تا ۷۰ کیلو وسیله رویش هست. چرخ کودک (thule) که الان از آن استفاده میکنم توی ایران تولید نمیشود. این چرخها در اصل برای مادران دوندهای ساخته شده که بعد از تولد بچه شان، برای اینکه به مرور آمادگی بدنی شان برگردد، او را میگذارند داخل این چرخ. از طریق یکی از دوستانم این وسیله را از خانمی خریدم که آن را از خارج تهیه کرده بود و توی انبارش بود. آن موقع اطراف قاین در خراسان جنوبی بودم. رفتم تهران. چرخ را از ایشان گرفتم و با اتوبوس برگشتم. ادامه مسیرم خیلی راحت شد.
از خراسان گفتید. برایتان مسیرهای خراسان بزرگ فرقی با دیگر جاها داشت؟
مشهد شهر من است. ۸ ماه بود خانه نرفته بودم. خانواده و دوستانم را ندیده بودم و دلتنگی شدید داشتم به ویژه که وقتی مشهد میروم حرم زیاد می روم و حس معنوی خیلی خاصی در مشهد دارم. به همین دلیل توی مسیر خراسان حس خوب و خوشحال کنندهای داشتم. دیگر حس غریبگی نداشتم. دلیل دیگر خوب بودن مسیر خراسان این بود که داشتم از استان سیستان و بلوچستانی وارد خراسان میشدم که فاصله شهرهایش خیلی از هم طولانی بود. همیشه میگفتم کی وارد منطقهای بشوم که بتوانم نیازهایم را روزانه تهیه کنم. وارد خراسان که شدم و هرچه به مشهد نزدیکتر میشدم فاصله روستاها کمتر و امکانات بیشتر میشد. از اینها گذشته از بین همه مسیری که دور ایران طی کردم، خراسان بزرگ بهترین نوع جاده را داشت. هرچه به مشهد نزدیکتر میشدم کیفیت جادهها بهتر میشد. جادهها به اتوبان تبدیل میشدند. خیلی استاندارد بود. خط کشی شده بود. آسفالت خوبی داشت. پایگاههای هلال احمر بیشتر بود. من معمولا شبها پیش بچههای هلال احمر میروم.
کرونا چه تأثیری روی سفرتان گذاشت؟
من اسفند سال گذشته بین بندرعباس و بوشهر بودم. شنیده بودم کرونا شروع شده. قبل از جدی شدن این موضوع، توی جنوب به هر روستایی میرسیدم از امکانات مسجد استفاده میکردم به خصوص که مساجد آنجا همیشه باز است و امکانات حمام و سرویس بهداشتی و اتاق مسافر دارد. دیگر لازم نبود چادر بزنم. اما به مرور که کرونا جدی شد مردم با ترس رفتار میکردند. هی میپرسیدند از کجا داری میآیی؟ من دیگر خودم بندههای خدا را در شرایطی قرار نمیدادم که عذاب وجدان بگیرند. با فاصله پانصدمتری از روستا چادر میزدم. کرونا شدیدتر که شد خیلی از شهرها و روستاها مسیرهای ورودی و خروجی را بستند و ماشینهای با پلاکهای غریبه را راه نمیدادند. مورد جالبی که آن زمان پیش آمد این بود که برعکس، دیگر نسبت به من حس ترس نداشتند. چون میدانستند من از صبح تا شب توی کوه و دشت و بیابان هستم. دست کم از بیش از ۲۵ روستا رد شدم و حتی یک بار هم نگفتند که ورود شما ممنوع است. اما خودم تا جایی که میشد سعی میکردم وارد روستا نشوم. کرونا توی سفر خیلی من را اذیت کرد. از این بابت که از امکانات دور شده بودم و دیدن ترس و دلهره مردم برایم خوشایند نبود.
در طول سفر جایی پیش آمد که آب و آذوقه تان تمام شود و به مشکل بخورید؟
قبل از اینکه چرخ را داشته باشم، چون با کوله سفر میکردم، آذوقه محدودی را با خودم جابه جا میکردم. چندبار توی جادههای سیستان و بلوچستان که فاصله روستاها زیاد بود به مشکلِ نداشتن آب و غذا برخورد کردم. برای تأمین آب کافی بود کنار جاده بایستم و دبه آب را نشان رانندهها بدهم. بلافاصله از ۳ تا ماشین دست کم ۲ تایشان نگه میداشتند. درباره غذا هم اینطور بود که ماشینهای خطی بین زابل و زاهدان، در طول روزهای مختلف من را دیده بودند و آشنا شده بودند. به همین خاطر جلوشان را میگرفتم میگفتم شما داری میروی زاهدان، آخر شب که برمی گردی زابل، اینها را برایم خرید کن بیاور. پولش را هم میدادم.
شما در کل توی مسیر اتوبانها و جادهها حرکت میکنید؟
الان بله، چون باید جایی پیاده روی کنم که چرخ بتواند حرکت کند. زمانی که کوله بود خیلی وقتها خارج از جادهها بودم که البته، چون برای نیروهای امنیتی شک برانگیز بود، میآمدند کارت شناسایی میگرفتند و سؤال و جواب میکردند. به همین دلیل، به این نتیجه رسیدم کنار جاده باشم توجهها کمتر است. بعد هم که چرخ آمد مجبور شدم روی مسیر صاف حرکت کنم.
کدام بخش سفر برای شما جذابتر است؟ ارتباط با مردم و فرهنگها یا طبیعت؟
اوایل که سفرم را شروع کرده بودم آشنایی با اقوام و آداب و رسومشان برایم جذاب بود. کل ایران را وجب به وجب گشتم تا با مردم اقوام و قبایل مختلف صحبت کردم. کشف محیطهای تازه و بکر هم مال ۱۰ سال اول بود. همه را تجربه کرده ام و الان بعد از ۱۷ سال سفر، توی پروژهای که دارم هدفم فقط طی کردن مسیر و سریعتر رسیدن به مقصد است تا چیزی به آلبوم سفرم اضافه شود. چون من ۲ برنامه دیگر هم توی زندگی ام دارم: یکی سفر پیاده دور جاده ابریشم که ۱۸ هزار کیلومتر است و برنامه آخرم سفر پیاده دور دنیاست که حدود ۴۸ هزار کیلومتر است. بعد از عید میخواهم سفر جاده ابریشم را شروع کنم. در آن سفرها دیگر دوست دارم با طمأنینه و آرام بروم و با مردم و فرهنگها آشنا بشوم. پیش بینی کرده ام سفر دور جاده ابریشم بین ۳ تا ۵ سال و سفر دور دنیا بین ۱۵ تا ۲۰ سال زمان میبرد. آدمهایی مثل من برنامه شان تا آخر عمر، سفرکردن است. آرزویم این است که وقتی نوبت رفتنم میشود کل دنیا را دیده باشم، ولی متأسفانه با شرایط گذرنامهای که ما داریم رسیدن به این هدف خیلی سخت است.
حرفی مانده است که بخواهید مطرح کنید؟
مسئله بی حمایتی و بی اسپانسری. درخواست و خواهشم از مسئولان این است که به گردشگرهایی که برای اولین بار پروژهای را در ایران اجرا میکنند توجه بیشتری نشان دهند. شاید در جریان نباشید در خارج، برای حمایت از یک پروژه گردشگری خیلی کوچک که یک نفر با دوچرخه از یک شهر به شهر دیگر برود، کلی شرکت و نهاد اسپانسر میشوند. آدمهایی مثل من راه بازکن هستند. حالاحالاها باید برویم تا فرهنگ حمایت از گردشگرها جا بیفتد.