محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز - اگر نشناسی اش، گمان نمیکنی که پیش از نامش عنوان «امیر سرتیپ» ایستاده باشد یا او را «تیمسار» خطاب کنند. مثل خود ماست. مثل من و شمایی که دغدغه خانه و اجاره خانه داریم. در این وانفسای مشکلات اقتصادی و قیمتهایی که هر روز و هر لحظه بیشتر میشود، نشسته است در یک بنگاه املاک، ماسکش را هم گذاشته روی صورتش و دارد برای پیداکردن یک خانه مناسب چک وچانه میزند. میگوید: «یه خونه کوچولو میخوام. ما ۲ نفریم.» و وقتی یکی از آن طرف میگوید باید خانهای باشد که در شأن و شخصیت او باشد، سریع جبهه میگیرد که یعنی از این خبرها نیست و من فقط «احمد بسیجی ام.»
یک عمر فرمانده
اینها حکایت همان ویدئوی کوتاهی است که از امیر سرتیپ احمد دادبین در دوسه روز گذشته حسابی در فضای مجازی پربازدید شد و تا الان دیگر حتما شما هم آن را تماشا کرده اید. کسی که هم مسلکانش احمد متوسلیان و محمود کاوه بوده اند و سبقه نظامی پروپیمانی دارد؛ فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش، فرمانده لشکر ۲۸ پیاده کردستان و از فرماندهان ۸ سال دفاع مقدس. عدهای از شما هم شاید او را با حادثهای که در سال ۱۳۸۴ برایش رخ داد به خاطر بیاورید، وقتی که به گفته خودش بر اثر استفاده از کفش نامناسب، از ارتفاعات دماوند سقوط کرد و به کما رفت.
اتفاقی که باعث شد بعدها خاطرهای را تعریف کند که در ذهنها باقی بماند و حالا به واسطه پررنگ شدن این ویدئو، دوباره دهان به دهان و گوش به گوش بچرخد: «بین من و مادرم محبت و علاقه عجیبی وجود داشت. پس از آن حادثه که در سال ۸۴ از کوه دماوند افتادم و به کما رفتم، میگویند یک بار قلبم ایستاد و دیگر دکترها و پرستارها از مداوای بنده ناامید شدند. مادرم به بالای سرم آمدند و اشک ریختند. قطرات اشکشان بر بدن من ریخت و قلب من دوباره شروع به تپیدن کرد.»
از دادبینها کم شنیده ایم
واکنشها به این ویدئو بعد از گذشت چند روز همچنان ادامه دارد. واکنشهایی که بار بیشتر آنها در ستایش او و رفتاری است که از او سر زده و از سویی دیگر، آدمهایی را نشانه گرفته است که درست مشی متفاوت او را برای حیات برگزیده اند، یعنی نبخشیدن و برعکس، تا حد ممکن جمع کردن برای خود و اهل وعیال و هفت نسل بعدترشان. زیاد شنیده ایم از خاوریها و جزایریها و زنجانیها و کسانی که اگر اراده کنند زمینهای لواسان به نامشان میخورد، اما کم دیده ایم آدمهایی که اسم ورسم و مقام ومنصب و عنوانشان آنها را از مردم جدا نکرده است، بلکه حالا این طور پروپاقرص رفتار او را دست به دست در فضای مجازی میچرخانیم تا اگر کسی تابه حال او را نمیشناخته است، از این به بعد بشناسد.
فرمانده ارتشی که خانه خود را به یک نیازمند میبخشد، خانه سازمانی خود را هم خالی میکند، در بنگاه املاک در جست وجوی خانه است تا در گوشهای از تهران سکنی بگزیند و بخواهد فارغ از قیل وقال پیرامون، زندگی اش را بکند. کاربری در واکنش به این ویدئو نوشته بود: ««قابل توجه دزدان بیت المال و اختلاسگران و بعضی آقازاده ها.» و دیگری به گونهای دیگر بیان کرده بود: «چقدر تفاوت وجود داره بین آدم ها.ای کاش مسئولان از ایشون یاد بگیرن.» در این بین آدمهایی هم که بودند با تماشای این ویدئو یاد قیمتهای نجومی مسکن و اجاره افتادند و آه ونالهای از اعماق وجودشان برآمد و نوشتند: «الان با این قیمت خونه، نیازمند زیاده.ای کاش مشکل مسکن رو از اساس حل کنن.»
مسئولان لطفا سرمشق بگیرند
جدا از این قبیل واکنش ها، واکنشهای زیادی هم از روی کنجکاوی شکل گرفت و با نقل این پرسش که چرا یک نفر در صورتی که به خانهای احتیاج دارد، باید خانه خود را ببخشد یا حتی واکنشهایی مثل این: «انتشار این فیلم در فضای مجازی برای جلب توجه است.» صحبتهایی که مطرح میشد، اما از منظر کاربران دیگر پنهان نمیماند و پاسخهایی به آنها داده میشد. عدهای نوشتند: «خودش که فیلم نگرفته آخه.» یا «در ضمن، آشکار کردن رفتار و عمل خیر بدون غرض باعث ترویج عمل خیر میشه.»
جدا از پرسش و پاسخ و فضای تعاملیای که بین کاربران در فضای مجازی شکل گرفت، حالا که چند روزی از پربازدیدشدن این ویدئو در فضای مجازی میگذرد؛ به ظاهر نزدیکان او هم به نحوی پاسخ این سؤالها را داده اند که اصلا میل و خواست خود سرتیپ چیست، اینکه خانه سازمانی با خواست خود او دارد خالی میشود، املاکی ندارد و سال هاست که دست به خیر است و بخشی از حقوقش را میبخشد و اینکه به هیچ عنوان تمایل ندارد کمکی دریافت کند. کاربر دیگری هم در واکنش به این صحبتها نوشته بود: «خودش خونه نیاز داره، اما خونش رو بخشیده. این اون مفهوم عمیقیه که هرکسی که توی این مملکت مسئولیتی داره، باید ازش سرمشق بگیره.»