صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

کارتون | وقتی طوفان می‌آید، درخت‌های ریشه‌دار می‌مانند

  • کد خبر: ۵۰۸۴۹
  • ۰۶ آذر ۱۳۹۹ - ۱۵:۰۰
راستش اول نوشته می‌خواستم کلی حرف دیگر بزنم، ولی نظرم عوض شد و الان ازتان می‌خواهم که لطفا خوب به این اثر نگاه کنید؛ اثری گویا که نیازی به تعریف و توضیح ندارد. به‌نظر هر چیزی را که لازم بوده است،
امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - راستش اول نوشته می‌خواستم کلی حرف دیگر بزنم، ولی نظرم عوض شد و الان ازتان می‌خواهم که لطفا خوب به این اثر نگاه کنید؛ اثری گویا که نیازی به تعریف و توضیح ندارد. به‌نظر هر چیزی را که لازم بوده است، «بزرگمهر حسین‌پور» به‌قاعده و از روی علاقه در این اثر آورده است؛ اثری که مفهومش ساده است. آدمی که لباس کادر درمان را پوشیده، درحال غرق شدن‌است، دارد تخت بیماری را روی دست می‌برد. کافی و موجز، مفهومی ساده و درعین‌حال عمیق را جلوی چشم ما به رقص درآورده است. الان با درنظر گرفتن این اثر، بهتر می‌توانم توضیح بدهم که چه چیزی می‌خواستم بگویم.

اولا، زندگی و ماجراهایش آن‌قدر عجیب‌وغریب و پیچیده‌اند که هیچ‌وقت حکم قطعی نمی‌شود صادر کرد که فلان اتفاق این‌طور و بهمان قضیه آن‌طور است. ثانیا آدم برای چه حرفی بزند و بگوید قطعا این‌طور است که فردا هزارگونه «ان‌قلت» از تویش دربیاورند؟ و ثالثا نظر دادن درمورد همه امور جایز است، حتی اگر لازم و ضروری نباشد! کاری که از ما جریده‌نویس‌ها -از نویسنده و کارتونیست و... - خیلی خوب برمی‌آید و شاید تنها کاری باشد که ازمان ساخته است. پس به‌نظر بنده، آدمیزاد بنده و اسیر شرایط است. نحوه زندگی، شرایط اجتماعی، جغرافیای زیستی و اتفاقات عمومی که تغییر کند، خلق‌وخو و آداب آدم‌ها هم تغییر می‌کند. برای همین هم از آن‌هایی که شرایط را قبول نمی‌کنند و به چیزی غیر از انتظاری که از آن‌ها داریم تبدیل می‌شوند، افسانه می‌سازیم و تحسینشان می‌کنیم.
 
درنتیجه شرایط در بیشتر مواقع، تعیین‌کننده سرنوشت و منش آدم‌هاست. مقایسه کنید بچه‌ای را که در خانواده‌ای ثروتمند در بهترین شهر‌ها متولد شده است، با بچه‌ای که در خانواده‌ای فقیر و در گوشه یک کوره آجرپزی در فلان روستا به دنیا آمده است. باتوجه‌به برابری همه آدم‌ها هنگام تولد، در اینجا صرف تولد در خانواده متمول، آدم را متمول می‌کند و بچه آدم فقیر، فقیر می‌شود. او بدون آنکه بخواهد و خودش نقشی داشته باشد، باید راه سختی را پشت‌سر بگذارد تا به قول معروف، سری میان سر‌ها درآورد. این آدم‌ها مجبورند درس بخوانند یا در بازار، استخوان خرد کنند تا به جایی برسند.
 
تازه اگر شانس بیاورند و هزارگونه شرایط دیگر برای خودشان مهیا کنند یا خانواده‌شان کمکشان کنند؛ بچه‌هایی که آقازاده نیستند و پول بابا از جیبشان سرریز نمی‌شود. بچه‌هایی که خیلی‌خیلی از آن درصد کوچک ثروتمند، بیشترند. (فعلا با اینکه پدرانشان چطور و از کجا متمول شده‌اند، کاری نداریم که امیدوارم از راه درست باشد.) البته فقر یک‌طور فضیلت به‌حساب نمی‌آید، ولی بچه‌های کم‌پول‌تر که به‌سختی دکتر و مهندس و پرستار و مدیر و هزار نوع آدم به‌دردبه‌خور شده‌اند، مدرکشان اصل‌تر است. جان کلام اینکه بعضی مواقع شرایط برای همه یکسان می‌شود. اتفاقی می‌افتد مثل مرض کرونا که برایش فرقی ندارد خودت یا پدرت پولدار هستید یا سیاستمدار، کارگر و کارمند یا مغازه‌دار یا هر چیزی که فکرش را بکنید. همه را در یک کاسه می‌گذارد و برای همه هم، مساوی تمام می‌شود.
 
بعد یک عده از همین آدم‌های حسابی که تا دیروز هم -به‌خاطر حسادت یا خیلی چیز‌های دیگر- چندان بهشان امیدوار نبودیم، می‌آیند و کاری می‌کنند که معنی زندگی عوض می‌شود. برای اینکه به یک نفر بیشتر زندگی بدهند، خودشان را می‌اندازند جلوی مسلسل بی‌رحم مرض، می‌روند روی مین‌ها و در دریای بیماری غرق می‌شوند. اکثرشان هم از همان‌هایی هستند که مدرکشان اصل است. از همان آدم‌هایی که زجر کشیده‌اند تا کسی بشوند. از همان آدم‌هایی که همه دیده‌ایم و می‌بینیم. برای همین هم هست که فکر می‌کنم آدم‌ها در شرایط فرق می‌کنند. وقتی طوفان می‌آید، درخت‌های ریشه‌دار می‌مانند، وگرنه در اوقات دیگر چوب خشک فرورفته در زمین هم پابرجاست.
 
 
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.