صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره آلبر کامو | گذر از چرخه پوچی به چرخه عشق

  • کد خبر: ۵۴۷۹۹
  • ۱۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۶
امروز سال‌مرگ آلبر کامو، نویسنده فرانسوی‌زبان است که به‌دلیل فلسفه صادقانه و اخلاقی‌اش ستوده شده است.
به گزارش شهرآرانیوز - آلبر کامو در دل خشونت زندگی می‌کرد. بومیان سرزمین مادری‌اش، الجزایر، با استعمارگران فرانسوی ستیز داشتند. پدرش را در جنگ جهانی اول از دست داده بود. خودش سل داشت و همین موضوع باعث شد که برای رفتن به جنگ جهانی دوم، ناتوان شناخته شود. این موضوع کامو را در مقام یک روزنامه‌نگار صلح، بیش‌ازپیش ناامید کرد. او نمی‌توانست هیچ‌گونه معنایی را در پس این همه جنگ و خونریزی و رنج بی‌پایان بیابد. پرسش او این بود که اگر جهان هیچ معنایی نداشته باشد، آیا ارزش زندگی کردن دارد؟
 
بسیاری از هم‌نسلانش برای پاسخ به این دست پرسش‌ها، زیر پرچم فلسفه‌ای جدید به‌نام اگزیستانسیالیسم رفته بودند. اگزیستان‌ها معتقدند انسان‌ها در هنگام تولد همچون لوحی سفید هستند که هریک مسئول ساختن معنای زندگی خود درمیان این جهان آشفته و بی‌سامانند. کامو، اما این مکتب فکری را رد می‌کرد. استدلالش این بود که تمامی آدم‌ها با سرشت انسانی مشترکی به دنیا آمده‌اند. سرشتی که آن‌ها را به اهدافی عام، وصل می‌کند. یکی از اهداف، جست‌وجوی معنا با وجود خوی ظالمانه جهان بود.
 
کامو میل انسانی به معنا و بی‌اعتنایی خاموش جهان را دو قطعه ناجور یک پازل می‌دانست و تلاش برای جفت‌وجور کردن آن‌ها را باهم ازاساس پوچ می‌دانست. این کشمکش به فلسفه پوچ‌گرایانه کامو بدل شد. فلسفه‌ای که بیان می‌کند زندگی ذاتا بیهوده است. جستار در «چگونه بدون معنا زندگی کردن» به پرسش اصلی دوره نخست نوشتار کامو بدل شد. دوره‌ای که او چرخه پوچی بود. شخصیت اصلی این چرخه و نخستین رمان منتشرشده کامو، پاسخی تلخ و ناامیدکننده به این پرسش پیش‌رو می‌نهد. رمان «بیگانه»، داستان مرسو را دنبال می‌کند. یک مرد جوان خشک و بی‌روح که برای هرچیز معنای زیادی قائل نمی‌شود.
 
او در مراسم خاک‌سپاری مادرش اشکی نمی‌ریزد. در نقشه همسایه‌اش برای تحقیر یک زن، همدستی می‌کند. او حتی مرتکب جرمی خشونت‌آمیز می‌شود، اما در مرسو هیچ نشانی از ندامت دیده نمی‌شود. برای او جهان بی‌معنی است و داوری اخلاقی در آن جایی ندارد. این روش و رفتار موجب پدیدار آمدن خصومت میان مرسو و جامعه سنتی‌ای می‌شود که از آن برآمده است. بیگانگی مرسو در ادامه داستان، بیش از پیش می‌شود و در پایان تکان‌دهنده رمان به اوج خودش می‌رسد. کامو، برخلاف شخصیت اصلی داستانش، به‌خاطر فلسفه صادقانه و اخلاقی‌اش تحسین شد.
 
«بیگانه» غرق در شهرت شد و او همچنان به خلق آثاری ادامه داد که ارزش زیستن را در دل پوچی و بیهودگی می‌جستند. بسیاری از این آثار به همان پرسش فلسفی پیشین بازمی‌گشتند: «اگر زندگی به‌راستی عاری از هرگونه معناست، آیا خودکشی تنها پاسخ منطقی و عاقلانه است؟» پاسخ کامو به این پرسش یک «نه» محرز بود. ممکن است هیچ توضیح و تبیینی برای جهان ناعادلانه ما نباشد، اما برگزیدن زندگی صرف‌نظر از هرچیز دیگری، خود عمیق‌ترین بیان از آزادی حقیقی ماست. کامو این را در یکی از مقالات مشهورش شرح می‌دهد که در آن اسطوره یونانی سیزیف را در مرکز توجه قرار می‌دهد. سیزیف پادشاهی بود که خدایان را فریب داد و محکوم شد که تا ابد تخته‌سنگی را تا بالای کوه بغلتاند.
 
قساوت مجازات سیزیف در بیهودگی مهیب آن نهفته است، اما کامو استدلال می‌کند که تمامی بشریت گرفتار چنین وضعی هستند و تنها زمانی که بی‌معنایی زندگی‌هامان را بپذیریم، می‌توانیم با سری افراشته رودرروی پوچی بایستیم. همان‌طور که کامو می‌گوید، وقتی شاه انتخاب می‌کند تکلیف بی‌رحمانه‌اش را دوباره ازسر گیرد، «باید سیزیف را خوشبخت شمرد.» معاصران کامو در پذیرش پوچی با او هم‌رأی نبودند. بسیاری از اگزیستانسیالیست‌ها مدافع اندیشه‌های انقلابی بودند تا نظام‌هایی را که باور داشتند عاملیت و آمال مردم را سلب می‌کنند، براندازند. کامو با آثار دوره دوم نوشتار خود پاسخ داد: «چرخه طغیان». در کتاب «عصیانگر»، او عصیان را، نه امری ویرانگر بلکه کنشی خلاق می‌داند. کامو معتقد بود که برهم‌زدن مناسبات قدرت، تنها به چرخه‌ای از خشونت بی‌پایان منتهی می‌شود.
 
به‌جای آن، جلوگیری از خونریزی‌های بی‌دلیل، بنیان نهادن درکی عمومی از سرشت انسانی مشترکمان است. به شکلی طعنه‌آمیز، این چرخه از ایده‌های نسبتا مسالمت‌آمیز بود که ماشه بگومگو‌ها و اختلاف را در میان او و دیگر نویسندگان و فیلسوفان هم‌قطارانش کشید. با وجود جنجال‌ها، کامو کار کردن روی طولانی‌ترین و شخصی‌ترین رمان خود را آغاز کرد؛ حسب حالی خودنوشت با عنوان «آدم اول». این رمان نخستین پاره از سمت‌وسوی جدید و امیدبخش فلسفه کامو درنظر گرفته شده بود؛ یعنی «چرخه عشق»، اما ناگهان در سال ۱۹۶۰ کامو در یک تصادف رانندگی جان باخت. اتفاقی که تنها می‌توان آن را بی‌معنا و پوچ توصیف کرد. هرچند جهان هیچ‌گاه چرخه عشق او را ندید، امروز چرخه طغیان و پوچی او همچنان درمیان خوانندگان طنین‌انداز می‌شود.

تعبیری که او از پوچی به دست داد، بخشی از ادبیات جهان فلسفه قرن بیستم و حتی فرهنگ عامه شده است. امروز کامو راهنمایی معتمد برای لحظات تردید و بلاتکلیفی باقی مانده است. ایده‌های او سرکشانه در کار رسوخ در این جهان بی‌‎معنی‌اند؛ نه با مغلوب ساختن آن، بلکه با الهام بخشیدن به آن.

منبع: نشر بیدگل
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.