این نوشته بهانهای برای توصیف نمایشگاه «بوم جهانی» است. نمایشگاهی در حمایت از حیوانات در حال انقراض، که از سوی هنرآموزان خردسال «نگارخانه آذرنور» از شانزدهم تا نوزدهم دی و در خیابان راهنمایی برگزار شد.
امیرمنصوررحیمیان | شهرآرانیوز - بیتعارف طوری رفتار میکنیم که انگار آخر مهمانی است و ما آخرین مهمانهای این ضیافت هستیم. فکر میکنیم که چراغها را دارند خاموش میکنند و الان است که از سالن بیرونمان کنند. چنان با ولع تکههای باقی مانده از کیک و شیرینی و غذای روی میز را میخوریم که هر کس ما را ببیند، فکر میکند از قحطی نجات پیدا کردهایم. پرتقالها و سیبها را نیمه خورده رها میکنیم و نوشابه را قورت قورت به حلقمان فرو میریزیم. اینقدر میخوریم تا هر چیزی خوردهایم از دماغهامان بیرون بزند. بعد آن را با دستمال پاک میکنیم و دوباره به خوردن ادامه میدهیم. اصلا هم فکر نمیکنیم که صاحبخانهای هم در کار هست و ممکن است برای خودش برنامه ریخته باشد. با خودمان فکر کردهایم، حالا که آمدهایم هر چیزی در سفره هست و نیست، مال ماست. بیخیال مهمانهای دیگر که پشت در هستند. مهمانهایی که دست بر قضا، خودمان دعوتشان کردهایم. آدمهای دیگری که از راههای دور و با سختی خودشان را به این مهمانی رساندهاند.
در این مورد اصلا فکر نمیکنیم مثل خیلی چیزها که بهشان فکر نمیکنیم. ته همه چیز را چنان در میآوریم که هیچکس نتواند حدس بزند محتویات ظرف چه بوده است. فقط بعضی موقعها وز وز نجوا مانندی میآید که «بس است»، «این زمین صاحب دارد»، «شما اولین و آخرین مهمانهای این ضیافت نیستید» و بعد ساکت میشود و یا شاید گوش ما کر میشود. این داستان ما و استفاده از منابع طبیعی است، اگر واقعبین باشیم. داستان همه ما در رویارویی زمین. داستان به تاراج بردن طبیعت، همه آدمها و نابود کردن داستان زندگی بشر روی کره زمین. با خودمان فکر کردهایم چه چیزی را برای نسلهای آینده به میراث میگذاریم؟
گونههای جانوری و گیاهی را داریم یکی یکی از چرخه زندگی حذف میکنیم. جنگلها و دریاها را نابود میکنیم و حتی هوای نفس کشیدن را هم از آیندگان دریغ میکنیم. بچههایی که میراثدار ما هستند و میتوانستند دنیا را شادتر، زیباتر و آبیتر ببینند. این نوشته بهانهای برای توصیف نمایشگاه «بوم جهانی» است. نمایشگاهی در حمایت از حیوانات در حال انقراض، که از سوی هنرآموزان خردسال «نگارخانه آذرنور» از شانزدهم تا نوزدهم دی و در خیابان راهنمایی برگزار شد.
نمایشگاهی که همین جمعه قبل اختتامیهاش بود و در یکی از شلوغترین خیابانها در سکوت و تنهایی افتخار کسب شده از سوی هنرآموزانش را جشن گرفت. نگارخانهای که با مرارتهای زیاد، بار فرهنگسازی برای این قبیل اتفاقات را به دوش میکشد. البته که شهرداری مشهد هم در این قضیه دخیل بوده است، ولی جای خالی خیلی ازنهادهای مسئول در این حرکت خالی بود. همیشه از دیدن آثار کودکان لذت میبرم. فکر میکنم کودکان هنر اصیل و برآمده از روح آدمی، بدون دخالت آموزشهای آنچنانی مثل رنگشناسی و کمپوزیسیون و فرمشناسی و غیره، را به نمایش میگذارند. اینبار هم مثل هربار از دیدن آثار کودکان لذت بردم. آثاری که با گواش، آبرنگ و بعضی هم با تکنیک کلاژ کاغذ روی مقوا، کار شده بودند. آخر نمایشگاه هم روی یک پارچه تمام هنرآموزان باهم نقش زده بودند.
هر کدام تکهای سیاه و سفید و در مرکزش، موجودی از ترکیب تمام جانوران به صورت رنگین کار شده بود. با اینهمه در آثار چیزی گم بود. عنصر شادی و نشاط در تابلوها ساختگی به نظر میآمد. انگار زیر پوست تمام آثار یک حیرت و غصهای جریان داشت. غصه و حیرت مهمانهایی که تازه از در وارد شدهاند و با ظرفهای خالی و میز به هم ریخته روبهرو شدهاند.