دروغى که درمان مى کند، بهتر از راستى است که زخمى میکند. این عبارت را جایى خوانده یا شنیده ام در سال هاى بسى دور، اما ازآنجایى که چندبار در عطفهاى تاریخى و در مناسبات شخصى از این ضرب المثل استفاده کرده ام، به خاطرم مانده است؛ یعنى چندبار دروغ گفتم تا کسى زخمى نشود؛ مثل همین خبر مرگ ۱۰۱ کودک در بیمارستان اکبر مشهد. کاش با آنکه اصل رویداد راست بود، به جایش دروغ مى شنیدیم! مثل دهها راست نگفته اى که هر روز مى شنویم یا مى خوانیم. مثل آمار تعداد کودکان بازمانده از تحصیل یا کودکان خیابانى مبتلا به ایدز و موادمخدر.
آیا گفتن یا نگفتن، خبر دادن یا ندادن یک رویداد که تلخکامى طاقت سوزى دارد، با کمى ملاحظه سکوت و قطرهچکانى دادن اطلاعات در مواقعی خاص، رواست؟ بدیهى است که مرادم از سکوت، سکوت ابدى نیست. فرصتدادن به بیان واقعیت در بستر شرایطى است که در آن به سر مى بریم. یعنى همین وضعى که ما داریم؛ آزرده و زخم خورده از هزارویک کجتابى و روانپریشى به خاطر مسائل مختلف که یکى از آنها دسترسى دیرهنگام به واکسن کروناست، نه فقط بیکارى و گرانى مرغ و تخم مرغ و...
نکته: حتما شنیده اید که مى گویند در سکوت، پیامى است که در هیاهو نیست. دقیقا همین طور است که سکوت به مثابه گفتن است. بهقول هیچکاک، سینماگر مؤلف، سکوت در سینما باید صدا داشته باشد. منظور استاد این است که تصویر روى پرده حکایت کننده عناصر بى صدا و حتى تاریک است، اما ما طنین آن سکوت را در درون مى شنویم و راست همین است. بهگفته شاعر، «سکوت دسته گلى بود میان حنجره من!»
پرسش: آیا سکوت در مواقعى، همان دروغگفتن مصلحت آمیز است؟ بله و خیر! چون سکوت کارکردى چندوجهى دارد؛ رضایت در قبال چیزى، اطلاع رسانىنکردن درباره چیزى و نیز فرصتگرفتن براى فکرکردن به منظور چگونه پاسخدادن به پرسش؛ یعنى همانى که توضیح دادم.
در علم ارتباط به نکته ویژه اى در پرسش و پاسخ اشاره مى شود و آن پاسخ، به برخى پرسشها ازسوى مصاحبه شونده بستگی دارد. این شیوه بدان معناست که مصاحبه شونده به دلایل مختلف، علاقه اى به دادن پاسخ جامع و کامل به پرسش هاى مصاحبه کننده ندارد، چون شاید اطلاع کافى از موضوع پرسش ندارد یا پاسخ درست را بهضرر منافع خود یا سازمان مربوط مى داند یا مثلا نمىخواهد افکار عمومى را نگران کند و...
در این مورد مثالها بسیار است. خودتان مى توانید نمونه هاى بی شمارى را برشمارید.
بارى، بازمىگویم کاش خبر آن ۱۰۱ نفر که لابد تاکنون افزون شده اند، دروغ بود تا حال واحوال ما در روزگار سرد و خاکستر بیش از این بر باد نمى رفت!
کاش خبر داده نمى شد یا دروغ گفته مى شد.
تا پیش از این، خبرها حاکى از آن بود که بچهها به کرونا مبتلا نمى شوند، اما یک باره اعلام مرگ این تعداد کودک آن هم در یک شهر، واقعا تکان دهنده و پرسش برانگیز است؛ گرچه نمى توان اثر انتشار آن را مانند زدن ضربهای سنگین به اولیاى ارجمند، نادیده گرفت که یعنى از این پس، بیشتر مواظب بچهها باشید.
همین جا تاکید کنم که روش هاى متعددى براى پیام رسانى وجود دارد، اما آنچه پیام را کم اثر و بى اثر مى کند، سلب شدن اعتماد مخاطب پیام از پیام است.
پس امیدوارم بپذیرید که مراد من، دروغگویى نیست، بلکه شیوه انتقال پیام است، وگرنه نیازى به توصیه براى دروغ گفتن نیست؛ چون مدت هاست راست گفتن، موضوعیت خود را براى ما مردمان معصوم و برخى مسئولان دلسوز از دست داده است. به عبارت دیگر، دروغگویى تبدیل به عادت شده است؛ مثل خوردن و خوابیدن. هزاربار متاسفانه!
نکته: مى دانم که دروغ مى دود تا پاى حقیقت به او نرسد، اما براى من همچنان دروغ بودن خبر بچه هاى بیمارستان اکبر راستترین خبر بود، آن هم در شرایط غم انگیز پیرى جامعه، ناتوانى نزدیک به ۳۰ درصد از زوج هایى که مى خواهند بچه دار شوند، اما نمى شوند یا جمعی از کودکان حاشیه نشین که سلامت جسم و بهداشت روان آنها در خطر است.
داستان کودکان ما رمانى قطور با فصول متعدد است. دریغا!