صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

قصه‌های سرزمین غم | نگاهی به برخی آثار مهم نویسندگان افغانستانی

  • کد خبر: ۵۸۹۱۴
  • ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۴:۳۷
زبان و ادبیات فرصتی را فراهم می‌کنند تا ما با تکیه بر آن‌ها پا را از مرزهای جغرافیایی فراتر بگذاریم و برای شناخت مردم و فرهنگ دیگر کشورها با کلمات هم‌سفر شویم. در این گزارش چند کتاب مهم در ادبیات داستانی افغانستان معرفی شده است.

به گزارش شهرآرانیوز؛ ۲۲۶۶ کیلومتر؛ این فاصله‌ای است که بین تهران تا کابل، پایتخت دو کشور همسایه نوشته‌اند، البته فاصله‌ای که از روی نقشه نیست بلکه از طریق جاده در نظر گرفته می‌شود و برای کسی است که بخواهد با خودرو بین این دو شهر تردد کند، در غیر این‌صورت فاصله مستقیم بین این دو شهر ۱۶۲۴ کیلومتر است؛ که شاید در فواصلی که بین شهرهای دیگر وجود دارد فاصله زیادی نباشد.

 

برای مثال فاصله تبریز تا زاهدان حدود ۲۰۰۰ کیلومتر است که نشان می‌دهد فاصله زیادی هم با کابل نداریم. بهتر است گفته شود خواهر و برادرانی هستند جداافتاده از هم که جبر مناسبات تاریخی برآمده از دل سیاست و معادلات غیرفرهنگی این فاصله را بیشتر از آنچه هست نشان می‌دهد و این تصور را ایجاد می‌کند که فاصله بسیار است.

 

در حالی که مناسبات فرهنگی و تاریخی مشترک میان این دو سرزمین به قدری است که می‌توان چشم را روی بسیاری از آنها بست و گفت ما فاصله‌ای نداریم. اگر خوب نگاه کنیم می‌بینیم کشوری مانند افغانستان و مردمانش به خاطر اشتراک‌ها و قرابت‌های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی می‌توانند پیوندهای خوبی برقرار کنند که در سایه سیاست و حواشی آن کمرنگ شده و حتی رنگ باخته است.

 

همین که این خطوط را شهروندان افغانستانی نیز می‌توانند بخوانند یعنی ما چند مرحله پیش افتاده‌ایم و دغدغه مساله‌ای به اسم زبان نداریم و می‌توانیم بدون حجاب زبان با هم ارتباط برقرار کنیم. زبانی که عامل پیونددهنده میان این دو نقطه از جغرافیا است و بسیاری از موانع را با همین زبان می‌توان برطرف کرد. در مرور تاریخ افغانستان با فراز و فرودهای بسیاری روبه‌رو می‌شویم که گاهی سبب تعجب خواننده خطوط تاریخ می‌شود. استعمارگران در این کشور و البته کشورهای دیگر منطقه مانند هند و ایران، روز خوش برای مردمانش باقی نگذاشته‌اند. یک روز انگلستان و کمپانی هند شرقی و فردا شوروی و پس‌فردا آمریکا و رفقای ناتویش! هر روز یک گوشه را کشیده و چیزی را علم کرده‌اند تا آب خوش از گلوی این مردم پایین نرود.

 

یک روز به اختلاف‌های قومی دامن می‌زنند تا امنیت خود را در هند تامین کنند، روز بعد به بهانه کاهش نفوذ انگلستان به خاک این کشور حمله می‌شود و فرداروز به بهانه مبارزه با تروریسم به این کشور لشکرکشی می‌کنند. در واقع سود شرق و غرب در بی‌ثباتی این کشور است و خوب هم توانسته‌اند از این آب گل‌آلود ماهی بگیرند. تاریخ این سرزمین تاریخ رنج است، تاریخی که از آن بوی خون به مشام می‌رسد و روزی نیست که در این کشور انفجاری صورت نگیرد و افراد بی‌گناهی خون‌شان به زمین ریخته نشود.

 

«جان پدر کجاستی؟»، عبارت مشهوری که پس از حمله انتحاری به دانشگاه کابل در شبکه‎های اجتماعی بسیار چرخید و واکنش‌های بسیاری را با خود به همراه آورد. عبارتی که روی تلفن همراه یکی از دانشجویان کشته شده در آن حمله از زبان پدرش که نگران او بوده نقش بسته بود.۱۵ فوریه ۱۹۸۹ تاریخی است که در آن روز، نیروهای اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی خاک این کشور را ترک کردند تا زمین را برای اشغالگران بعدی خالی کرده باشند. روزی که ۱۰ سال اشغال پایان یافت تا شاید مردمان این کشور روز خوش ببینند ولی در عمل این اتفاق نیفتاد. به مناسبت این روز سراغ آثاری از ادبیات افغانستان رفته‌ایم تا تصویری از این کشور و مردمانش را در آینه ادبیات به تماشا بنشینیم. «سرزمین من» که از جفای روزگار خسته است ولی همچون کوه با زخم‌های بسیار از تیشه دشمنان، مقاوم ایستاده است؛ سرزمین غم!

 

روزنه امید

شاید هرکدام از شما آثار بسیاری از نویسنده‌های غیرایرانی، مثل نویسنده‌های روسی، آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی، آمریکایی، ژاپنی، ترک و حتی عرب‌زبان را خوانده باشید؛ اما احتمالا اگر پرسیده شود «آیا اثری از یک نویسنده افغانستانی که اتفاقا آثارشان به زبان فارسی نوشته می‌شود و نیازی به ترجمه هم ندارد، خوانده‌ایم» پاسخ‌مان منفی باشد! و این یعنی با وجود فاصله کم جغرافیایی و حتی از آن کمتر، فاصله ناچیز فرهنگی، کمتر از حال و روز تولیدات فرهنگی یکدیگر باخبر هستیم و اغلب تصویری مخدوش از یکدیگر در ذهن داریم؛ تصویری که ساخته جهل و ناآگاهی است و البته ممکن است بخشی از آن هم ناشی از کم‌کاری اهل فرهنگ باشد. به هر روی با وجود این مشکلات آثار متنوعی به واسطه ناشران مختلف این روزها در کشور ما وجود دارد. احمد مدقق، نویسنده اهل افغانستان، یکی از کسانی است که در این عرصه دست به نوشتن زده و رمانی را با عنوان «آوازهای روسی» نوشته تا راوی برشی از اتفاقات کشورش باشد. کتاب در بازه انقلاب اسلامی مردم افغانستان علیه حکومت چپگرای مورد حمایت و تایید شوروی روی می‌دهد. اتفاقات رمان و فضاسازی هر خواننده‌ای را مسحور می‌کند. این آن چیزی است که آوازهای روسی با خود به ارمغان می‌آورد. رمانی عاشقانه در بستر تاریخ که گذشته‌ها را در دل قصه به قدر ضرورت برای مخاطب بازگو می‌کند و او را با فضاها و تصاویر تنها می‌گذارد. این رمان تجربه‌ای متفاوت از ادبیات افغانستان است؛ تجربه‌ای که در آن خواننده از ورای سیاهی روزنه‌های امید می‌بیند.

 

نیم قرن کابل

محمدحسین جعفریان نقل می‌کند، من دیدارهای متعددی با رهبر انقلاب داشتم و یک جلسه هم خصوصی خدمت ایشان رسیدم که مفصل بود و تقریبا یک‌ساعت‌ونیم طول کشید و حرف‌های زیادی رد و بدل شد. در یکی از دیدارهای نیمه ‌رمضان ما پس از افطار به همراه شهرام شکیبا و باقی دوستان به حیاط آمدیم. رهبر انقلاب نیز وارد حیاط شدند. به ما که رسیدند، احوال من را پرسیدند و سراغ محمدکاظم کاظمی را گرفتند. بعد هم دست من را گرفتند و همراه خودشان چند قدمی بردند و در راه پرسیدند: آقای کاظمی کجا هستند؟ گفتم: مشهد هستند. گفتند: به این جلسه آمدند؟ گفتم: اطلاع ندارم و ایشان را ندیدم.

 

سراغ چند تا دیگر از دوستان افغانستانی را گرفتند و بعد سراغ یک رمان را از من گرفتند و گفتند: اخیرا یک افغانستانی مقیم نروژ آن را منتشر کرده که خیلی در دنیا سر و صدا کرده است.

 

من به خاطر شغلی که داشتم، سال‌های سال در افغانستان زندگی کردم و موضوعات افغانستان را خیلی دقیق دنبال می‌کنم.

 

بلافاصله گفتم: احتمالا رمان «بادبادک‌باز» خالد حسینی را می‌گویید؟ ایشان فرمودند: نخیر، من آن کتاب را خوانده‌ام. بعد گفتم: شاید «از سرزمین آفتاب» را می‌گویید که آن هم خیلی سر و صدا کرده است؟ بعد آقا فرمودند: نه! اسم آن رمان «از سرزمین آفتاب تابان» است. آن رمان را هم خوانده‌ام. فرمودند که یک نویسنده دیگری آن کتاب را نوشته، که خیلی هم قطور و مفصل است و کاظمی هم آن را ویرایش کرده است.

 

گفتم: عجیب است؛ اگر باشد من حتما در ذهنم دارم. بعد از ایشان پرسیدم: شما خودتان اسم نویسنده را یادتان نمی‌آید، که ایشان در خاطر نداشتند.

 

جلسه که تمام شد، به کاظمی زنگ زدم و گفتم: این چه رمانی است که جدیدا منتشر شده و شما ویراستاری کردید؟

 

گفت: شما از کجا فهمیدید؟

 

گفتم: آقا به من فرمودند.

 

گفت: این رمان هنوز توزیع نشده! یک رمانی هست اثر اکرم عثمان، نویسنده بزرگ افغانستانی که در نروژ ساکن است و حدود ۳۰۰۰صفحه است و من ویرایش کردم اما هنوز این کتاب در ایران منتشر نشده است.

 

گفتم: حضرت آقا فرمودند که من آن کتاب را خواندم، که کاظمی خیلی متعجب شد.

 

این ماجرا درباره رمان «کوچه ما» اثر نویسنده شهیر افغانستان، اکرم عثمان است. این اثر روایتی از نیم‌قرن تاریخ کابل با زبان داستان است. اثری که در آن آداب و رسوم و رفتارهای عامیانه در کنار یک جامعه‌شناسی تحلیلی خواننده را در بطن واقعیت قرار می‌دهد. این رمان را انتشارات عرفان منتشر کرده است.

 

قصه بی‌خبری ...

محمدحسین محمدی را نمی‌توان با یک کتاب معرفی کرد. حتی نمی‌شود با تمام آثارش معرفی کرد. او را با مجموعه داستان «انجیرهای سرخ مزار» معرفی کنیم یا با رمان «سیاسر» (در افغانستان با عنوان «ناشاد» منتشر شده است)، او را با «پایان روز» بشناسیم یا اشعاری که برای کودکان سروده است. در مجموع معرفی این نویسنده افغان کار راحتی نیست. اما «از یاد رفتن» این نویسنده در کنار دیگر آثاری که بالاتر اشاره کردیم تصویر بهتری از شرایط حاکم بر این کشور  را در موقعیتی که برج‌های دوقلو منهدم شدند، نشان می‌دهد. قصه از آنجا آغاز می‌شود که پیرمرد ۷۰ و چندساله داستان (سیدمیرک شاه‌آغا) برای تهیه باتری از خانه خارج می‌شود تا هم رادیوی خود را روشن کند و هم بی‌خبر نماند و دو روز بی‌خبری را جبران کند. در واقع این داستان روایتی بر مبنای سفر است، سفری ولو کوتاه برای پیرمرد و خواننده داستان تا با شرایط کشوری تحت سلطه طالبان روبه‌رو شویم. داستان با جزئیاتی به اندازه راوی اتفاقات است، جزئیاتی که هرکدام در جای خود اثر دارد و با وجود این‌که دوربین روی دوش شخصیت پیرمرد است و در ظاهر کم‌سرعت حرکت می‌کند ولی ریتم خوبی دارد و خواننده را دنبال خود می‌کشاند. کم‌حجم بودن این کتاب مزیت دیگری است برای این اثر تا هر خواننده‌ای بتواند یک روز در افغانستان زندگی کند. این رمان داستان، بی‌خبری است بی‌خبری از تصمیماتی که برای این مردم در جای دیگر گرفته می‌شود.

 

بیگانه، بیگانه است

سپوژمی زریاب، از زنان نویسنده اهل افغانستان است. او در کابل به دنیا آمده، پدری با شغلی متفاوت و زندگی در یک خانواده افغان. او تحصیلاتش را در فرانسه پی گرفت. از این نویسنده آثاری مانند «در کشوری دیگر» از او در ایران منتشر شده است. مجموعه داستان «دشت قابیل» روایت داستانی حماسی و در عین حال تاریخی از وضعیت افغانستان در دهه ۶۰ است. این اثر از مجموعه داستان‌های کوتاهی تشکیل شده که زریاب در آن رشادت‌های مردم افغانستان را در عین سختی و تلخی روزگار، در مقابله با نیروهای مهاجم روس بیان می‌کند. داستان‌های این مجموعه که به زبان دری نوشته شده و لذت بسیار زیادی در خواننده ایجاد می‌کند راوی حماسه‌های جوانان افغان در برابر دشمن است. یکی از نکات مهم در شیوه نگارش زریاب، حفظ روحیه ملی‌گرایانه و میهن‌پرستانه وی است که در قالب جملات و واژگانی که بار حماسی دارند روایت می‌شود. تنوع درونمایه‌های داستانی در کنار انسجام داستانی سبب می‌شود تجربه تازه‌ای در خواندن به خواننده دست دهد.

 

شیرین و کهن

باغ بابُر یک باغ تاریخی و تفریحی و نیز آرامگاه بابر پادشاه گورکانی است که در شهر کابل موقعیت دارد. حسین فخری، از داستان‌نویسان صاحب سبک ادبیات افغانستان مجموعه داستانی با عنوان «خروسان باغ بابر» دارد که در آن با زبانی شیرین و البته بهره‌گیری از روایت‌های کهن فضایی تازه و جذاب از افغانستان را در داستان‌هایش خلق کرده است. او در داستان‌های این کتاب روایتی از زندگی و آداب و رسوم حاکم بر زندگی مردم افغانستان و شهر کابل ارائه کرده است. فضای بومی داستان‌ها و همنشینی آنها با زبان فارسی تجربه‌ای تازه از مواجهه با ادبیات افغانستان برای مخاطب فارسی‌زبان فراهم آورده است. فخری از نویسندگانی است که موضوعات خود را از کف جامعه بیرون می‌کشد و با نگاهی جامعه‌شناسانه سعی بر نمایش زندگی دارد. فخری مخاطبانش را با زبان فارسی و همچنین لایه‌های زندگی اجتماعی در افغانستان آشنا می‌کند. از آو آثاری مانند «اهل قصور» و همین کتاب که معرفی شد در ایران منتشر شده است. آثاری که از بسیاری از آثار نویسندگان ایرانی بالاتر و موفق‌تر است و شاید اگر درست به مخاطب معرفی می‌شدند موقعیت بهتری در میان مخاطبان فارسی‌زبان داشتند.

 

صدای مهاجرت

محمدآصف سلطان‌زاده یکی از آن صداهایی است که در ادبیات افغانستان در میان مخاطبان ایرانی کمتر شنیده شده و آثارش خوانده شده است. او با آثار بسیاری که مورد توجه منتقدان قرار گرفته ازجمله نویسندگان فعال افغانستانی است که بسیاری از آثارش نیز در ایران منتشر شده است. «اینک دانمارک» یکی از آثاری است که در سال‌های قبل از این نویسنده منتشر شده است. مجموعه داستانی با محوریت مهاجرت، مهاجرتی که جنگ و تجاوز به بسیاری از افغان‌ها تحمیل کرده بود و آنها را از دیار خود خارج کرد. اغلب داستان‌های این کتاب در موقعیت وسایل نقلیه و یا توقفگاه‌های آنها روی می‌دهد. ایستگاه اتوبوس، فرودگاه، داخل وسایل نقلیه و ... فضاهایی است که داستان‌ها در آنها اتفاق می‌افتد. این بی‌مکان بودن و پیوسته در جابه‌جایی و خانه‌به‌دوش بودن شخصیت‌های داستان را نشان می‌دهد که اشاره‌ای به افغان‌های مهاجر دارد که پیوسته در حرکت هستند و توقفی برای خود متصور نیستند. در واقع این موقعیت‌ها به خواننده می‌گوید مهاجرت مساوی با رسیدن به آرامش نیست بلکه ابتدای آوارگی و دوری از وطن است. این مجموعه داستان صدایی متفاوت از ادبیات مهاجرت است و خواننده در آن تصویری تکرارنشدنی از نویسنده در روایت مهاجرت را به تماشا می‌نشیند.

 

 

منبع: حسام آبنوس - روزنامه جام جم - ۲۸ بهمن ۱۳۹۹
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.