حافظ ایمانی یکی از شاعران شناختهشده و صاحبسبک امروز است که اگرچه از مشهد برخاسته و در فضای ادبی خراسان رشد یافته، اما سالهاست که مقیم پایتخت شده است. این شاعر پس از حدود ۱۳ سال که از انتشار آخرین مجموعهشعرش میگذرد، بهتازگی ۳ مجموعهشعر منتشر کرده است و بههمین بهانه، میزبان گفتوگویی شاعرانه با او بودیم. بخشهایی از این گفتگو را میخوانیم.
حجت بخارایی | شهرآرانیوز - حافظ ایمانی یکی از شاعران شناختهشده و صاحبسبک امروز است که اگرچه از مشهد برخاسته و در فضای ادبی خراسان رشد یافته، اما سالهاست که مقیم پایتخت شده است؛ با این حال، همواره نشانههای روشنی از فضای فرهنگی و تاریخی و ادبی خراسان در شعرهایش هست و از منظر برخی منتقدان که جریانهای غزل امروز را بررسی میکنند، شعرش از هر ۲ منظر کمیت و کیفیت، شاخصترین شعر در جریان غزل مشهد است. این شاعر پس از حدود ۱۳ سال که از انتشار آخرین مجموعهشعرش میگذرد، بهتازگی ۳ مجموعهشعر منتشر کرده است و بههمین بهانه، میزبان گفتوگویی شاعرانه با او بودیم. بخشهایی از این گفتگو را میخوانیم.
شاعری مانند شما که به سبک منحصربهفردی در سرودن رسیده، آیا هنوز به مسائلی همچون تعریف شعر میاندیشد؟ اگر پاسخ شما «آری» است، چه تعریفی؟ آیا تعریفهای موجود برای سرودن راهگشاست یا شاعر باید خودش به تعریفی از شعر برسد؟
قدما مىگفتند شعر کلامى آهنگین و موزون و خیالانگیز و برخوردار از قافیه یا موسیقى بیرونى و کنارى است. از معاصران هم دو جمله را درباره شعر بسیار مىپسندم؛ نخست از دکتر شفیعىکدکدنى که میگوید شعر حادثهاى است که در زبان رخ مىدهد و رستاخیز کلمات است و دوم از زندهیاد اخوانثالث که گفته است شعر در پرتو شعور نبوت رخ میدهد. از اینها گذشته، در نگاه من، شعر خلق جهانى دیگرگون است که انسان را زیباتر مىکند و حرکت از واقعیت زندگى بهسوى حقیقت وجود انسان است. براى من شعر برساختن مدینه فاضله با کلمههاست که در آن جز شادى و شکر و تسبیح و شوق و سماع وجود ندارد. شعر شادى است، چون تو زیباترین کلمهها را فرامىخوانی و به رقص و مغازله دعوت مىکنى. شعر آزادى است، چون تو بىهیچ محدودیتی جهانى سرشار و سرمست را با کلمهها میآفرینی. شعر والاترین سخن است، زیرا محملى براى رسیدن انسان به جاودانگى است، براى اینکه انسان پرواز کند و به ملکوت جان پر بگشاید. شعر گنجینهاى از اسرارآمیزترین سخنها و حکمتها و مکاشفههاست و گویای زیبایى بىانتهاى هستى در هستى انسان زیبا. از این رو، شاعران هرکدام وظیفهاى در زیباترشدن جهان دارند. مولوى و سعدى و حافظ و عطار چقدر زندگى ما را زیباتر کردهاند!
آیا میتوان سرودههای شاعران امروز را نیز در چنین تعریفهایی گنجاند؟
شعر امروز ما مانند معمارى امروز ماست؛ هرکسی هرچه مىخواهد مىسازد، اما هنوز شاعرانی هستند که در شعرهایشان همان خانههاى زیباى پر از راز و حکمت ایرانى را مىسازند و بهنظرم همین خانههاست که تا قرنها زنده خواهد ماند و کسانى پیدا خواهند شد که بهدلیل ارزشهای درونى و بیرونى این خانهها، آنها را مرمت و بازسازى کنند؛ نه مثل آپارتمانهای امروزى که پس از سىچهل سال بهدست لودرها و بولدرزها تخریب میشوند. شعر همان خانهاى است که براى قرنها بنا مىشود.
این نگاه به شعر آیا برمبنای سنت ادبی است؟
سنت امری همیشه پویا و زنده است و خود را از درون باززایی و بازتولید مىکند و با وضعیت مکانى و زمانى وفق مىدهد و میتواند از مقتضیات زمان نیز پیشتر رود. از درون سنتهاى هنرى ما در این سرزمین اهورایى که بزرگترین شاعران جهان در آن متولد شده و زیستهاند، عاشقانى باز متولد مىشوند که سخن را از زمین بردارند و به چشم و دل قدسیان و فرشتگان برسانند؛ بنابراین شعر در ایران ما همیشگى است. شعر اگر گویاى رازهایى باشد که متعلقبه همه انسانهاست، همچون عشق و زندگی و مرگ و دیگر حقایق هستى، ماندگار است و بهاصطلاح تاریخمصرفش بیشتر مىشود.
تعریف شما از شعر همچون شعرهای شما حالوهوای عارفانهای دارد.
کلمهها مجردترین اشیای این عالماند؛ ما به آنها نیاز داریم و آنها به ما نیاز ندارند. بدون کلمهها نمىتوانیم زندگى کنیم. اما کلمهها رها و رقصاناند. ما اگر امروز حافظ و مولوى و ابوالحسن خرقانى و ابوسعید را مىشناسیم، با کلماتشان مىشناسیم. پیامبران و اوصیا و اولیا را نیز بهوسیله کلمههایى که بهما رسیده است، مىشناسیم. از همه بالاتر، خداوند را نیز با کلمهها مىشناسیم؛ با «اسماءالحسنى» و همسخن او مىشویم با «کلاما...» و معجزه آخرین رسول جهان نیز کلمه است؛ بنابراین شاعران گروهی از اصلىترین کسانى هستند که در فرایند خلق کلمهها و ترکیبهای نو و بسیار تأثیرگذارند. انسان نیز خود «کلمها...» است. البته فرق است بین کسى که از کلمهها استفاده ابزارى مىکند با کسى که خود را تبدیل به کلمه مىکند. برای نمونه، مولوى از کسانى است که در بسیارى از شعرهاى «دیوانشمس» اصالت را به کلمه مىدهد و این رهایی کلمهها سبب مىشود بهجاى اینکه شاعر کلمهها را انتخاب کند، این کلمهها باشند که شاعر را به ضیافت خود دعوت مىکنند. شاعر در فرایند سرودن، خود را از خودش خالى مىکند، سپس مانند سازى که از درون خالى است، همچون گنبدى میشود که نغمهها و زخمهها در آن مىپیچد و زیباترین صداها از آن بیرون میآید.
تأثیر شعر مولوی بهویژه در غزلیات «دیوانشمس» بر شعرهای شما مشهود است. از کدام ویژگیهای غزل مولوی بیشتر بهره بردهاید؟
شعرهاى ابتر من خام کجا و پختگى و کمال و بالابلندى مولوی کجا؟ این سخن را فقط بهعنوان یک شوخى دوستانه مىتوان پذیرفت. اما درباره «دیوانشمس» باید بگویم که شاید کمیت شعرهای این دیوان با بیش از ۵ هزار شعر، به بسیاری اجازه نداده است چنانکه باید در آن غور و غواصى کنند. جدا از بالابلندىهاى معنوى و شیدایى و شورانگیزى و دیگر زیبایىهاى آشکار و نهان شعرهای این دیوان در فرم و محتوا، مولوى در قرنها پیش، مرزهایى را درنوردیده یا بهاصطلاح امروزی، آشنایىزدایىها و نوآورىهایى کرده است که بسیارى از آنها با برخى تعریفهای شعر مدرن و پسامدرن برابرى مىکند و گاه از آنها پیشى مىگیرد.
شعر امروز چه ربطی میتواند به عرفان داشته باشد؟
شعر نمىتواند یا نباید خالى از حال امیدوارکننده و امیدبخش باشد، زیرا شاعر به رحمت بىکران پروردگارش واثق و امیدوار است و در این میدان جاذبه و رحمت و بخشایشگرى، هرچه بگوید و از هرچه بگوید، باز از «او» سخن گفته است؛ از او و داستان و دوستان او.
در شعر شما نشانههای مذهبی و مدح ائمهاطهار (ع) با مفاهیم عرفانی پیوند خورده است. آیا این ویژگی شعر را تبدیل به «شعر آیینیعرفانی» میکند؟
در زندگی و شعر من ابتدا این لطف و کرامت و عنایت ذوات مقدسه و حضرات ائمهمعصومین (ع) بهویژه حضرت شمسالشموس علىبنموسىالرضا (ع) بوده است که کارگشا و گرهگشا و دستگیرم بودهاند. البته، چون زاده مشهد خراسانم و پدرانم همگى توفیق دربانى آن آستان آسمانى را داشتهاند، مهر ایشان از کودکى قرین زندگىام بوده است و تا زندهام دست از ارادت و عشق به آنها برنخواهم داشت. عارفان بزرگ خسروانی ایران از جمله بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و ابنعربی نیز با آنهمه مشاهدات و مکاشفات شگفت، همواره مرا تحتتأثیر قرار دادهاند و گاهی فکر مىکنم ایشان همگى برایم همچون ستارههای آسماناند که شبهای وجودم را زیباتر مىکنند. حضور نامهاى مبارک اینها در شعر من برای خوشبوترشدن مشام جان و نیز علاقه و نسبت روحى من با حبیبان و محبوبان خداوند است. از سویی شاید همه اینها در شعرم یکنفر باشند؛ انسان کامل یا عاشق که در تجلیهای گوناگونى ظاهر شده است.
حدود ۱۳ سال از انتشار آخرین مجموعهشعر شما بهنام «سرمههای رنگی» گذشته است؛ مجموعهای که گزیدهشعرهای شما تا آن زمان بود. امسال همزمان ۳ مجموعهشعر منتشر کردید. از این سکوت طولانی و سپس انتشار ناگهانی ۳ کتاب بگویید.
در همه این سالها کار دیگری بهجز سرودن شعر نداشتهام. در فضاى مجازى و صفحههای اجتماعى نیز همیشه شعرهایم را براى مردم و دوستانم منتشر کردهام. انتشار شعر را فقط از راه کتاب نمىدانم، اما درباره کتابهایم ترجیحم این بود که پیشنهادی ازسوی ناشری بهدستم برسد تا در نهایت کتابها بهصورتی مقبول بهدست مخاطبانم برسد. چنین پیشنهادی پس از سالها خانهنشینى ازسوی نشرعلم مطرح شد و من نیز با همکارى و همفکرى دوستانم، این ۳ مجموعه را بهنامهای «الف خم خسروانی»، «لام بهقصد غارت میخانه» و «میم این عاشقانهترین شعرها» با مقدمههایی از استادم حمید عجمی منتشر کردم.
در این ۳ مجموعه با ۳ دستهبندی ویژه از شعرها روبهروییم، اگرچه همگی در سبک شخصی شما هستند. چه ویژگیهایی را برای دستهبندی شعرها در این مجموعهها مد نظر داشتید؟
فضاى درونى شعرهاى «الف» و «لام» بیشتر دربردارنده تغزلهای عارفانه است؛ البته این را دیگران میگویند و من خود داعیه عارفانهسرودن را نمىتوانم داشته باشم. از نظر فرمى، شعرهای کتاب «الف» فضایى بین اصالتبخشى به جمله یا کلمه در شعر دارد و وزنها معمولتر است و در نتیجه شعرها به فضای رایج در شعر امروز نزدیکتر شده است. در کتاب «لام» شعرها وزنهاى موسیقایىترى دارند و بیشتر ملفوظاند، یعنی باید با صدای بلند خوانده شوند. در کتاب «میم» نیز بیشتر شعرهای عاشقانه را گذاشتهام و از این منظر لحن و زبانى سادهتر و متفاوتتر دارند.
فصل سرودن: گفتوگو با شاعران خراسانی