بابا بودن در این دوره و زمونه استخونخرد کردنه. هرروز باید هزار جور فکر و خیال رو توی سرت بچرخونی و هی حسابوکتاب کنی، اما تهش شب که میشه برمیگردی سر خونه اول.
تکتم جاوید | شهرآرانیوز؛ «بابا بودن در این دوره و زمونه استخونخرد کردنه. هرروز باید هزار جور فکر و خیال رو توی سرت بچرخونی و هی حسابوکتاب کنی، اما تهش شب که میشه برمیگردی سر خونه اول.» سخن گفتن از مشکلات مردان در جامعهای که بنای حمایت از زنان و تمرکز بر جبران تبعیضهای تاریخی دارد، ممکن است عجیب به نظر برسد. درحالیکه مردان این روزها هرکدام در تنگناهایی هستند که زندگی و زیستن را هرروز بر آنها دشوارتر میکند. از وضعیت اقتصادی و حفظ شغلشان با چنگ و دندان گرفته تا اداره امور خانه و دادن «جواب زن و بچه» همگی دغدغه عادی یک مرد امروزی است. روزگاری مشکلات زندگی مشترک و سروکلهزدن با بچهها مربوطبه مردان جوانتر بود، اما مدتهاست موسپیدهایی میبینید که هنوز مسافرکشی و کارگری میکنند و نگرانی از وضعیت زندگی آرامشان نگذاشته است.
هفتهای که رو به آخر است، «سلامت مردان» نامگذاری شده و پنجشنبهای که بیاید، روز پدر است. اگرچه حتی بدون نوشتن از شرایط و اوضاع جامعه میتوان به حال و روز مردان و پدران پی برد، در فرصت پیشرو پای سخن تعدادی از آنها نشستیم تا بدانیم «پدری در روزگار کرونا یعنی چه؟» و بعد حرفهای یک روانشناس را درباره شرایط روحی و روانی مردان امروز شهر و کشورمان شنیدیم.
رنگ خوشی و آرامش ندیدیم
نیازی نیست دلیلی برای پرسیدن اوضاع و احوالشان بیاوریم. همین که بپرسیم اینجا کنار خیابان و سر گذر چه میکنند، سفره دلشان را برایمان باز میکنند. یکی دختر و پسر دم بخت دارد و در شصتوهفتسالگی بنّایی میکند، دیگری از کارخانه «تعدیل» شده، فرزندش تازه به دنیا آمده و هیچ کاری جز کارگری پیدا نکردهاست. غلامرضا، اما پیرترینشان است؛ «هفتادوششسالم است. پنجسالی هست که به اصرار بچهها از روستا کوچ کردهایم مشهد. آنجا روی زمینهای مردم کار میکردم.» خانه و زندگیشان را آوردند و حاشیه شهر ساکن شدند و آشنایی برایش کار پرستاری از یک پیرمرد را پیدا کرد: «چند سال پیرمرد را جمع کردم تااینکه اسفند پارسال مُرد و من بیکار شدم.کاری پیدا نکردم برای همین نشستم سر گذر.»
شبها هم گاهی به خانه نمیرود که سربار خانوادهاش نباشد. زندگیشان، اما در این اوضاع گرانی «خیلی سخت» میگذرد؛ «از وقتی از روستا آمدیم زنم در خانههای مردم کار میکرد. الان هم کار میکند والا از گرسنگی میمیریم.»
غصههایشان تمامی ندارد. هرچه از اوضاع اقتصادی میگویند دلشان آرام نمیشود؛ «آخر عمرمان است، ولی رنگ خوشی و آرامش را ندیدهایم. بابابودن همین است. ششبچهام هم همین اوضاع را دارند؛ فروشندگی و شاگردی.»
کرونا زندگی خیلیها را نابود کرد
شاید مهمترین اتفاقی که میتوانست برایشان بیفتد و افتاد، همین کرونا بود. تا پیش از این نگرانی گاه و بیگاه اجناس و سکه و طلا داشتند، اما کرونا کاروبار خیلیهایشان را از بیخ و بن زد. تعطیل شدند و خانهنشین. هرکدام دستکم یک نفر را میشناسیم که ماههاست بیکار شده، کاروبارش را جمع کرده یا اخراج شده است. نیروهای بخش خدماتی مانند هتلها و مسافرخانهها، کارگاههای خانگی، رستورانها حتی تاکسیهایی که تا سال پیش، کارشان جابهجایی زائر بود، درآمد و شغلی ندارند.
نیما جوان بیستوهفتسالهای است که دوسال پیش عقد کرده است و قصد داشت امسال مجلس عروسی بگیرد و همسرش را به خانه ببرد. مربی ورزش است و یک باشگاه ورزشی جمعوجور در زیرزمین یک مغازه داشت که زندگیاش را با همان تأمین میکرد، اما به محض شیوع کرونا کاسبیاش تعطیل شد. از اوضاع نامساعد زندگی و کارش میگوید: باشگاههای ورزشی خط مقدم شیوع کرونا بودند؛ برای همین زود تعطیل شدند، آن هم نزدیک عید که هرسال مشتریها بیشتر هستند. تعطیلی باشگاه مساوی بود با حذف درآمد و، چون توان پرداخت کرایه را نداشتم، باشگاه را تعطیل کردم.
باشگاه تعطیل شد و برگزاری مراسم عروسی هم منتفی، اما نگرانیهای نیما تمامی ندارد؛ «چندماهی است کارهای متفرقه انجام میدهم، باشگاهها که مدتی باز بودند برای دوستم کار میکردم. اما حقیقت این است که هیچ برنامهای برای آینده ندارم. باورکنید در این چندماه بیشتر موهایم سفید شدهاست. شروعکردن زندگی مشترک در این اوضاع خیلی سخت است، ولی اطرافیان همیشه از یک مرد توقع دارند درآمد داشته باشد و همهچیز را خیلی خوب اداره کند.»
او حالا با این بلاتکلیفی به این نتیجه رسیده که کاش ازدواج نمیکرد، اما چه کسی چنین روزگاری را پیشبینی کردهبود؟
ورشکستگی و زندگی پس از طلاق
صحبت از زندگی مشترک که به میان میآید، باید وضعیت سخت کنونی را به حال و روز مردانی که در آستانه جدایی یا پس از آن هستند، افزود. آمارها نشان میدهد در یکسال اخیر میزان طلاق در جامعه نهتنها کاهش نیافته بلکه اوضاع سخت اقتصادی آن را افزایش دادهاست. اما تکلیف مردانی که درآمدی ندارند و سکههایی که به اجرا گذاشته میشوند، نامعلوم است. برخلاف زنان که علت جدایی و ماجراهای پس از طلاق را با جزئیات شرح میدهند، مردان کمی حاضر به سخنگفتن درباره زندگی فروپاشیده خود هستند و دلیل آن خلقیات درونگرای آنان، تفکر غلط فرهنگی جامعه مبنیبر قویبودن مردهاست.
وحید یکی از مردانی است که موضوع جداییاش را برایمان تعریف میکند؛ «سال گذشته و قبل از اینکه صحبتی از کرونا باشد بهدلیل کلاهبرداری شریکم ورشکست شدم. شرکت پیمانکاریام را با حدود یک میلیارد بدهی جمع کردم و برای فرار از طلبکاران راهی شهر دیگری شدم. همسرم دیگر حاضر نشد شرایط مادی سخت را تحمل کند؛ جهیزیهاش را جمع کرد و رفت. دوسال است در شهر دیگری کار میکنم تا بدهیهایم را صاف کنم و بچهها را هم نگهمیدارم.»
حال و روزش با نگهداری از یک دختر و پسر پنج و هشتساله، اخطارهای بانک، حکم جلب طلبکاران و تأمین هزینههای روزمره غمانگیز است. بعد از ۱۰ سال زندگی مشترک و داشتن شغلی که با آن برای خودش بروبیایی داشت حالا این حجم از سرخوردگی قابل تحمل نیست؛ «هیچ امید و آرزویی برای آینده ندارم. تنها هدفم این است که هزینه روزمره زندگی بچهها و اجاره خانه را بدهم. بعد هم مهریه همسرم است که بعد از طلاق توافقی باید هر ششماه یک سکه پرداخت کنم.»
در شرایطی که مردان در تأمین خورد و خوراک روزمره زندگی در رنج هستند، عدهای دیگر باید هزینه سکه بعد از طلاق، نگهداری از فرزند یا همسر بیمار، اجاره خانه و زندگی و بسیاری هزینههای دیگر را تأمین کنند. همه این نگرانیها و استرسهای مداوم روان مردان را میآزارد تا جایی که به اختلالات روانی دچار میشوند.
ناکامی و درماندگی پدران امروزی
در شرایط کنونی پدرشدن، انتخابی است که با نگرانیهای فراوانی همراه است. رضا زیبایی، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی و مشاور خانواده، از پدران امروزی و مشکلات پیش رویشان میگوید: یک دسته در آستانه چهلوپنج تا پنجاهسالگی و در مرحله ازدواج فرزندانشان قرار دارند و بیشترین فشارهای روانی را تحمل میکنند؛ زیرا ازطرفی تورم و گرانی با درآمدشان همخوانی ندارد، از سوی دیگر بچهها متوقع هستند و این دسته از پدران توان حل مشکلات را ندارند، مگر اینکه پسانداز یا ارثیه داشته باشند.
به عقیده او این پدران فشار چندجانبهای را تحمل میکنند که بیتردید آنها را دچار مشکلات روانشناختی همچون کاهش خلق، افسردگی، اضطراب و بهویژه احساس ناکامی، ناتوانی و درماندگی میکند. تجربه این شرایط، مردان را بهسمت مسائلی همچون استفاده از دارو، مواد مخدر و روابط آشفته با همسر و فرزندان میبرد.
ازآنجاکه در فرهنگ ما تأمین زندگی برعهده و وظیفه اصلی مردان است، مشکلات اقتصادی به آسانی میتواند به جدایی همسران و طلاق در خانوادهها منجر شود حتی اگر زوج در دوران عقد باشند که نمونههای زیادی از این موارد را در کلینیکهای روانشناسان میبینیم. این روانشناس در ادامه، علت اصلی را همان تورم افسارگسیختهای میداند که هم زندگیها را دچار فروپاشی میکند و هم منجر به افزایش سن ازدواج میشود؛ «بالارفتن سن ازدواج هم تهدید دیگری برای زندگیهای مشترک است؛ زیرا افزایش تعداد دختران و پسران در آستانه ازدواج، تهدیدی برای زندگی زوجهاست.»
شرایط کنونی سخت نیست، بلکه قفل شده است
«جوان امروزی با دیدن اوضاع پدر و مادرش نه تمایلی به ازدواج دارد و نه فرزندآوری. در گذشته پدرها برای رفع مشکلات تلاش و آن را به نوعی حلوفصل میکردند، اما اکنون شرایط سخت نیست، بلکه قفل شده است؛ بهگونهای که میدانیم هیچ کاری از ما برنمیآید و ما به این وضعیت شرایط «درماندهکننده» میگوییم.» زیبایی در توضیح این وضعیت میافزاید: این درماندگی و واماندگی، مردان را بهسوی افسردگی میکشاند.
«درماندگی آموختهشده» یکی از دلایل اصلی افسردگی است یعنی یاد بگیرید که درمانده شوید. یاد بگیرید که هیچ کاری نکنید؛ زیرا رفتار شما با چیزی که مشاهده میکنید، ارتباطی ندارد.
سؤال بعدی این است که در این شرایط اوضاع مادرها بدتر است یا پدرها؟ و پاسخ این مشاور خانواده «هردو» است؛ «نمیتوان گفت وضع کدام بدتر است؛ زیرا هرکدام شرایط نامناسب روحی داشته باشد به دیگری آسیب میرساند. در شرایط کنونی حال همه مردم جامعه بد است حتی ثروتمندان.»
وی در ادامه به دسته دیگری از پدران اشاره میکند که فرزندان نوجوان دارند. در نگاه او، تنشهای تحصیلی، بیحوصلگی و بیانگیزهشدن بچهها، چالشهای خانگی بین این پدران و فرزندان است که باعث بروز اختلاف بین والدین هم میشود.
به گفته این روانشناس، دسته دیگر مردانی هستند که بهتازگی ازدواج کرده و هنوز با مشکلات فرزندان درگیر نشدهاند و مسائلشان در حد رفع امور مالی است. این مردان شرایطی بهتر از دیگران دارند و چالش آنها مبارزه با تورم است.
سخن از دردهای روحی که به میان میآید، باید از درمان هم حرف زد؛ «گاهی نیاز به مصرف دارو هم پیدا میشود؛ زیرا برخی افکار خودکشی پیدا کرده یا آن را عملی میکنند. عملکرد آن هم ساده است. وقتی فرد دچار ازهمپاشیدگی روانی شود گاهی شدت فشارها آرامآرام مزمن میشود و در طی یکی دوسال طوری که خودتان هم نمیدانید، آنقدر انرژیتان خالی میشود که با یک عامل بیرونی همچون کاهش ارزش بورس، دزدیدهشدن خودرو، اعتیاد فززندان و... متلاشی میشوید.» تداوم استرس، عدهای را بهسوی مواد مخدر میکشاند، تعدادی را به سوی جدایی و برخی را به سمت خودکشی.
این روانشناس بالینی، اما واقعیت تلخی را پیش رویمان میگذارد؛ «ما مشکلات فردی مردانی را که دچار افسردگی و اضطراب میشوند با همان شیوههای معمول -که چندان کارآمد نیست- درمان میکنیم؛ زیرا افسردگی آنها برپایه متغیری دائماتحریککننده به نام «ناکامی بیرونی» است که افراد در شغل و شرایط خانوادگی با آنها مواجه هستند.» زیبایی و دیگر همکارانش در کلینیکهای مشاوره تلاش میکنند سازگاری را در مردان افزایش دهند. نگرشها را به موضوعات تغییر میدهند تا حال مراجعان بهتر شود و بحرانها را بهتدریج طی کنند. کمک میکنند تا ذهن را متمرکز کنند به تلاش خود افراد، نه آیندهای که از کنترل خارج است.
پایان پدرانگی
علیرضا که نوزاد ششماههاش را با مادرش تنها گذاشت و رفت، شبیه صدها پدری بود که کرونا آنها را از خانوادهشان گرفت. پدرانی که همین یکسال پیش با امید به ساختن آینده فرزندانشان، نگران گرانشدن هزینهها بودند و امید داشتند که همه چیز را سامان بدهند و فرزندانشان را در لباس ازدواج ببینند. فقیر و غنی هم نداشت. کرونا خانههای زیادی را از حضور پدر خالی کرد.