سال ۹۹ را باید سال تاریک کرونا نامید که ماتم بر دل خیلیها گذاشت. سالی پر از ترس و استرس همه گیری که همه را از یکدیگر فراری میداد. بیشتر مردم در ماههای ابتدایی سال مثل یک بوکسور در وسط رینگ زندگی اولین مشت را از حریف سنگین وزن خود یعنی کرونا خورده بودند. مشتی که به کمک دستکش بوکس کل فشار ضربه را روی صورت پخش کرده بود و اگر تجربه دریافت همچین ضربههایی را در عالم واقع و در مسابقات داشته باشید، میدانید که حسابی شما را گیج میکند و در شوک میبرد.
فصل اول سال ۹۹ مردم در شوک و لاک دفاعی در کنج رینگ بودند. بسیاری از کسب وکارها در اقتصاد کرونازده و در لاک دفاعی نیروهای خود را تعدیل کردند و خیلی از کسب وکارهای نوپا از پا افتادند، اما هرچه گذشت، بیشتر به خود آمدیم، گاردمان را بالا گرفتیم و به صدای مربی که از کنار رینگ میآمد تا تکنیکهایی را که آموخته بودیم، به کار ببندیم، گوش میدادیم.
تا پیش از کرونا دولت الکترونیک، دورکاری کارمندان و آموزش مجازی مقولههایی لوکس، دکوری و بی استفاده در کشور ما به نظر میرسیدند، اما حالا به برگهای برنده تبدیل شده بودند که توانسته بودند تا حدودی ما را از زیر ضربات پی درپی کرونا خارج کنند. زیرساختهای ناقص نرم افزاری و اینترنتی کشور همه استفاده کنندگان از این ابزارها را با چالش مواجه کرده بود، اما توفیق اجباری شد تا فناوری را کمی بیشتر از چک کردن روزانه اینستاگرام و تلگرام بیاموزیم. توفیقی که به ما فهماند باوجود شعارها و نمایش ها، دولت الکترونیک ما با ضعفهای ساختاری جدی روبه روست و جزیرهای عمل کردن وزارتخانهها و سازمانها مانع از توسعه آن شده است.
توفیقی که به ما شرایط و ضوابط دورکاری به کمک ابزارهای فناورانه را آموخت و آن تابوی دوری از دورکاری و استفاده از نرم افزارهای جمعی ارتباط آنلاین را شکست. فناوری اگر به درستی استفاده شود، ابزاری خوبی است و به خیلیها کمک کرد که از گوشه رینگ زندگی خارج شوند. هرچند کرونا به کمک بی تدبیری ها، بی نظارتی ها، تحریمهای داخلی و خارجی و البته دلواپسان فضای مجازی به دنبال ناک اوت کردن ماست، امید به آینده و استفاده هوشمندانه از تکنیکهای فناورانه میتواند به ما کمک کند تا زننده آخرین ضربه بر پیکر کرونا باشیم.