صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو با حوریه عسکری، همسر شهید امین‌ا... زاهدی که پیکرش به دست ساواک مثله شد

  • کد خبر: ۶۱۵۱۸
  • ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۴
۴۰ سال است با خاطرات همسرش زندگی می‌کند. هنوز هم روز‌هایی را با خود مرور می‌کند که امین‌ا... (تقی) برای انقلاب دست از جان شسته بود و آن‌قدر تلاش و مجاهدت کرد تا زمانی که پیکر بی‌جان و مثله‌شده‌اش را تحویل دادند.
زهرا خانی | شهرآرانیوز - ۴۰ سال است با خاطرات همسرش زندگی می‌کند. هنوز هم روز‌هایی را با خود مرور می‌کند که امین‌ا... (تقی) برای انقلاب دست از جان شسته بود و آن‌قدر تلاش و مجاهدت کرد تا زمانی که پیکر بی‌جان و مثله‌شده‌اش را تحویل دادند.
 
حوریه عسکری، همسر شهید زاهدی، زندگی کوتاه و پراضطراب، اما شیرینی با او داشت. خانواده‌های آن‌ها با هم فامیل دور بودند و خیلی زود زمینه ازدواج این ۲ فراهم آمد. زاهدی همان روز‌های اول، آب پاکی را روی دست حوریه ریخت که ممکن است گاهی به مسافرت برود یا چند روزی از او بی‌خبر بماند، سفر‌هایی که حوریه نمی‌بایست درباره آن‌ها لام تا کام با کسی صحبت می‌کرد.

به یاد دارد عمو و پسرعمو‌های همسرش در قم تحصیل می‌کردند و همین موضوع موجب شده بود زاهدی هم به قم برود و فعالیت‌های سیاسی‌اش را ادامه بدهد. «ساواک همواره او را تحت نظر داشت. یک بار دیگر دستگیر و به‌شدت شکنجه شد. از او تعهد گرفتند که دست از این کار‌ها بردارد، اما او گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود.»
 
حوریه از اینکه همسرش به دست ساواک بازجویی و شکنجه می‌شد اطلاع داشت و می‌دانست که دلیل منع ورود همسرش به دانشگاه مخالفت ساواک بود. «مدتی بعد، تقی از من خواست برای زندگی به میبد برویم، زیرا نیرو‌های ساواک در آنجا او را نمی‌شناختند و بهتر می‌توانست به فعالیت‌های انقلابی‌اش ادامه دهد.»

زاهدی به عنوان معلم در دبیرستان‌های میبد شروع به کار کرد و در همان محفل درس، جوانان و نوجوانان را از اوضاع آشفته مملکت آگاه می‌کرد. نمی‌توانست بی‌تفاوت باشد، اما بالأخره بعد از ۲ سال، ساواک رد پای او را پیدا کرد و دوباره زیرنظر قرار گرفت. «خانه‌مان در میبد بزرگ بود و اطرافمان همسایه‌ای نبود، زیرا کسی صدای دستگاه چاپ را نشنود. وقتی اعلامیه‌های امام خمینی (ره) از پاریس به دستش می‌رسید، شبی ۲ هزار نسخه از آن چاپ می‌کردیم، در حالی که حتی اگر یک اعلامیه از همسرم می‌گرفتند، حکمش اعدام بود.»

آن سال‌ها، حوریه روز‌های پراضطرابی را می‌گذراند، از پنهان کردن اعلامیه در کهنه بچه‌اش تا روز‌هایی که همسرش از او می‌خواست اگر یک ربع دیرتر از ساعت مقرر به خانه رسید، به پدرش اطلاع بدهد. همیشه هراس اینکه مأمور‌های ساواک به خانه بریزند، همراه او بود و می‌دانست که باید در موقعیت‌های اضطراری، دست‌تن‌ها دستگاه‌های سنگین چاپ را به آب‌انبار خانه منتقل کند.
 
عاشورای سال ۵۷ بود که ملت بیش از هر زمان دیگری آگاه بودند. آن‌ها روز‌ها تظاهرات می‌کردند و شب‌ها به عزاداری می‌پرداختند. «یکی از همین روز‌ها تقی گفت باید به یکی از روستا‌های اطراف برود و در مراسم عزاداری شرکت کند. نیرو‌های رژیم مردم را به رگبار بسته و جنازه‌ها را با خود برده بودند. تقی و دوستانش به این روستا رفتند و مانع از انتقال پیکر شهدا به دست نیرو‌های ساواک شدند.»

زاهدی، نهم عاشورا، غسل شهادت کرد و با یک اسلحه و چاقو از خانه خارج شد. آن شب به صبح رسید و دهم عاشورای حسینی بود. حوریه مانده بود با بی‌خبری از همسرش و دل‌شوره‌ای که امانش نمی‌داد. به دنبال خبری از شوهرش، به خانه خواهر او رفت. شوهرخواهر تقی بیمار بود و قرار شد خواهر دیگر به همراه همسرش به خانه حوریه و تقی که تحت نظر ساواک بود بروند و دارو بیاورند، اما پیکر مثله‌شده تقی را در خودرو او دیدند. او دینش را به انقلاب ادا کرده و شهادت را همچون شهدب گوارا نوشیده بود.
 
 

بیشتر بخوانید:
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.