نمیدانم کدامیک از بزرگان در کتابی نوشته بود که درباره صفت «حکیم» به فردوسی اجحاف شده است، از این نظر که این صفت را به شمار زیادی از شاعران دیگر هم اطلاق کردهاند که شعرشان بهرهای از حکمت ندارد؛ از «حکیم عنصری» بگیر تا «حکیم انوری».
در واقع باید این صفت را به شاعرانی اطلاق کرد که جانمایه اصلی شعرشان خردورزی است؛ هم حکمت نظری (یعنی عقاید) در آثارشان جلوه دارد و هم حکمت عملی یا اخلاق. کسانی مثل ناصرخسرو و فردوسی. در کار این دو شاعر در واقع بیشتر «عقل» است که سیطره مییابد تا «نقل».
البته این حکمتها در آثار شاعران دیگر زبان فارسی هم جلوه دارد. منظومه مخزنالاسرار نظامیگنجوی درواقع منبع دانش و حکمت این شاعر است، ولی تفاوت مهم نظامی و فردوسی در این است که در شعر نظامی، بخش حکمتآمیز و بخش داستانی آثار او از هم جدا میشود. او در مخزنالاسرار یک حکیم است و در خسرو و شیرین یک شاعر داستانسرا. در شاهنامه فردوسی این حکمت در همه شاهنامه حضور و سیطره دارد و او حتی در قسمتهای داستانی شاهنامه هم مسیر حکمت را میپیماید. شخصیتپردازیها حکیمانه است، گفتوگوها حکیمانه است، رفتارها حکیمانه است و درمجموع از این داستانها، حتی داستانهای حماسی و توصیف صحنههای جنگ هم ما درسهای زندگی را میآموزیم.
در داستان رستم و اسفندیار، پشوتن برادر اسفندیار یک فرد بسیار خردورز است و از همه رفتارهایش حکمت و اخلاق میبارد. درمقابل، گشتاسب شخصی است سبکسر و آزمند که فرزندش را به قربانگاه میفرستد. رفتارها و گفتارهای رستم در برابر اسفندیار سرشار از حکمت است و به این ترتیب با خواندن این داستان، ما بسیار آموزههای اخلاقی و انسانی از آن میگیریم که شاید با خواندن یک منظومه حکمتآمیز از یک شاعر دیگر به دست نیاوریم. همینطور است در دیگر داستانهای شاهنامه.
حالا میخواهم به این اشاره کنم که اینکه ما بخشهای حکمتآمیز و بخشهای داستانی یا حماسی شاهنامه را از هم جدا کنیم هم خالی از تسامحی نیست. شاید درباره نظامی بشود چنین کرد، ولی در شاهنامه این حکمت در همه اثر پخش شده است. اتفاقا به نظر من این شکل کار بهتر است از اینکه شاعر در مقدمه داستانها فصلی در حکمت و اخلاق بگوید و بعد وارد داستان شود و دیگر آن داستان از آن آموزهها بیبهره باشد.
حالا با این وصف به نظر من قسمت داستانی شاهنامه برای ما ارجحیت دارد. چون در آنجا این حکمت نه بهصورت مستقیم و موعظهوار، بلکه در قالب گفتوگوهای میان شخصیتها، در صحنهآراییها و در توصیف کنشها و رفتارهای اشخاص است که خود را نشان میدهد و طبیعتا تأثیر غیرمستقیم بیشتری دارد. شبیه تأثیر یک فیلم سینمایی حکیمانه و پرمعنی نسبت به یک سخنرانی حکیمانه.