هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ برای نادرشاهی که نیم بیشترِ عمرش را روی زین اسب نشسته و خاکِ بلاد بیگانه را پیِ کشورگشایی زیر سُم ستورانش برده، در تاریخ افسانههای فراوانی وجود دارد. خاصه در بخش شمالی خراسان که لالایی شبانه مادرانش روایت قصه گنجهایی بوده که با او از هند آمده و در خاک این خطه پنهان شده است.
همه این حکایت ها، نادر شاه افشاری را تاجداری توصیف میکند که نه تنها فرصت عیش گذرانی در حرمسرا را نداشته که شاید خیلی به آبادانی کشور، آن طور که سلسله پیش از او (صفویان) میکرده، بها نمیداده است، اما اسناد برجای مانده از زمانه نادر نشان میدهد که مشهد دوران او، چندان از عمران و آبادانی بی بهره نبوده است و همه اینها را باید به حساب پایتخت شدن مشهد در دوره تاجداریِ افشاریان گذاشت. سطرهای پیش رو، گزارش حال مشهد در این عصر و تغییر و تحولهای کالبدی رخ داده در آن است که به مناسبت سالروز درگذشت او گردآوری شده است.
دامنه کوههای کلات را که قدم بگیرید به تماشا، بلندای سر به آسمان گذاشته صخرههایی را میبینید که صعب العبور بودن آنها مهمترین دلیل نادر برای انتخابشان به عنوان مقر و پایگاه حکومتی بوده است و همین حیلت هم پای تیمور را برای تصرف کلات لنگ میکند. این مزیت بعدها سبب میشود تا نادر و سپاهیانش، غنایمی را که حاصل کشورگشاییهای بی شمار او بوده، به اینجا بیاورند و در دل خاک و سنگ این اقلیم پنهان کنند.
از این به بعد هم هست که قصه کشورگشاییهای نادر با افسانه در میآمیزد و به روایت گنجهای پنهان شده توسط او، پیراهنِ اغراق میپوشاند. پای صحبت محلیها که بنشینید، این افسانهها ملموستر هم میشوند. در قصه مردمان این سرزمین همیشه اژدهایی هست که روی گنجهای نادر نشسته و تنها شب هنگام برای آب خوردن خود را به نزدیکترین چشمه میرساند. کشاورزان بسیاری که تا دیرهنگام در میان مزارع بوده اند از دو چشمی که مثل دو چراغ پرنور میدرخشیده، صحبت میکنند که در میان مزارع طلایی گندم خزیده و صبح هنگام، شیار تنش بر خاکها جا مانده است.
یا در افسانه دیگری میگویند وقتی سپاه نادر طلاهای به غنیمت گرفته شده از هند را در کوههای هزار مسجد دفن میکنند، همه مال برها حتی اسب و استر و قاطرها را میکشند تا دیگر کسی نتواند آنها را بیابد. تاریخ در مشهد، اما به روایت اسناد نوشته میشود. اسنادی که میگویند، نادر بخشی از این گنجهای افسانهای را خرج آبادانی مشهد و توسعه و تزیین بارگاه مطهر رضوی کرده است. مشهدی که در زمانه او، ۸۰ سال تمام پایتختی ایران را تجربه میکند و با تغییرات کالبدی بسیاری روبه رو میشود.
نخست اینکه جمعیت آن به یک باره به ۶۰ هزار نفر (بیشترین جمعیت خود تا آن زمان) میرسد. حصار و باروی مشهد ترمیم میشود و اقداماتی ساختاری برای رفع کمبود آب در آن انجام میشود. نادر در توسعه و آبادانی حرم مطهر رضوی هم کوتاهی نمیکند؛ گلدستههای مطلا و سقاخانه «اسمال طلا» که برای مشهدیها و غیر مشهدیها با خاطره عزیز زیارت، گره خورده هم یادگار همین دوره است. البته از مشهد این روزگار، علاوه بر این چند بنا، تا یک دهه پیش تعدادی منزل مسکونی نیز باقیمانده بوده که متاسفانه در طرح توسعه بافت اطراف حرم مطهر رضوی تخریب و دیگر نشانی از آنها باقی نیست.
برابر اسناد تاریخی، نخستین ارگ مشهد در زمانه ملک محمود سیستانی (۱۱۳۵ ه. ق.) ساخته شده که او، اهل حرم و سپاهیان خود را در آن سکنا داده بوده است. این ارگ به گفته دکترعلی شریعتی در کتاب «راهنمای خراسان» ظاهرا در محل فعلی باغ ملی قرار داشته است. مورخان درباره تخریب ارگ نوشته اند: «چون سپاهی از سوی شاه تهماسب ثانی، راهی مشهد شد، ملک محمود تمامی تبعه و خاندان خویش را به قلعه ارگی که خود در سمت دروازه سراب مشهد، ساخته بود، منتقل کرد.
او سپس با عمده سپاهش به بیرون شهر رفت. در آن حال مردم شهر دروازهها را روی سپاهیان شاه تهماسب گشودند. ملک محمود با شنیدن این خبر از همان دروازه ارگ که اطفال و کوچ او در آنجا بودند، دوباره داخل شهر شد و از دو سه برج ارگ، چند زنبورک خالی کرد.
در این وقت، سپاهیان صفوی پریشان وار شهر را ترک کردند و دیگر بار مشهد به تصرف ملک محمود درآمد. محمود به تلافی باز کردن دروازهها توسط مردم، دستور تاراج یا «ان شاءا... داد» را صادر کرد. پس از این دستور، سپاهیان وی به خانههای مردم ریختند و تمامی اهالی شهر، خصوصا اهالی محله «حیدری خانه» را آواره خرابهها و گورستانها کردند.» گویا در این رویداد باره شهر مشهد که شش دروازه داشته، ویران میشود و تا زمان تاجداری نادر به همین وضع باقی میماند. در دوران تاجداری نادر، این بارو با همان شمایل پیشین بازسازی میشود و تنها تغییری که در آن رخ میدهد، اضافه شدن یک دروازه بر دروازههای سابق است که مردم آن را «ارگ» مینامند.
تا زمان نادرشاه، تنها یک گلدسته در مجموعه ابنیه حرم حضرت رضا (ع) وجود داشته که بازوی گنبد بوده و مطلا هم نبوده است. نادرشاه تصمیم میگیرد این گلدسته را طلاپوش کند. مکتوبات تاریخی میگویند: وقتی نادر عازم فتح هرات میشود، پیش از شروع سفر به زیارت حرم حضرت رضا (ع) رفته و نذر میکند در صورت پیروزی «ایوان صحن مقدس» را که مشهور به صفه «امیرعلیشیر» بود و همچنین «گلدسته بالای سر مبارک» منسوب به «شاهرخ بن امیر تیمور» را به «تنگه طلا» مزین کند.
سفر جنگی نادر حدود یک سال طول میکشد. وی سرزمین هرات تا نزدیکی قندهار را تصرف کرده و در اواخر سال (۱۱۴۴ ه. ق) به مشهد باز میگردد. با ورود سپاهیان افشار، شهر آذین شده و تا یک هفته جشن عمومی به راه میافتد، پس از این نادر بزرگان خراسان و کدخدایان محلات مشهد را در چهارباغ به حضور میطلبد و مالیات ۳ سال آینده را میبخشد و امر به مطلا کردن تنها گلدسته حرم میدهد.
مؤلف «تاریخ عالم آرای نادری» در این باره میگوید: نادر پس از مطلا کردن گلدسته گفت: «شایسته است که در مقابل گنبد عالیه، گلدسته دیگری نیز بنا شود.» این میشود که اندکی بعد، عطر گلدسته دوم هم به سقف آسمان میرسد. یکی از مورخان عهد نادری که در زمان ساخت گلدستهها شاهد آن بوده، در شرح خاطراتش مینویسد: «من همه روزه به تماشا میرفتم، ابتدا زمین را چنان گود کردند که وقتی از بالا به عملهای که در پایین کار میکردند، مینگریستیم به اندازه گنجشکی به نظر میرسیدند. احداث این گلدسته، یک سال طول کشید و استادان زبردستی به معماری «علی نقی مشهدی» متکفل این امر بودند.»
در روایتها آمده که گویا معماران عصر نادری مکانی، پشت ایوان عباسی را برای احداث دومین گلدسته انتخاب میکنند که ظاهرا تقارنی با محل گلدسته اول نسبت به گنبد نداشته، اما پس از آنکه گلدسته جدید احداث میشود، دست کم از جبهه جنوب شرقی حرم (خیابان امام رضای فعلی) چنین به نظر میرسیده که دو گلدسته قدیم و جدید کاملا در دو طرف گنبد طلا قرار دارند. این تدبیر شیرین معماری که شاید اتفاقی پیش آمده باشد، از آن زمان به بعد سخت مورد توجه قرار میگیرد آن چنان که سبب میشود آن را به «شیخ بهایی» نسبت دهند، در حالی که شیخ در سال ۱۰۳۰ هجری قمری در گذشته بوده و اصلا نمیتوانسته، نقشی در این امر داشته باشد.
ظهر تابستان و فوج کبوتران پر باز کرده روی گنبد نیلی آسمان، اذان مؤذن زاده روی گلدسته و دست به دست شده، کاسه طلایی رنگی که نام «یا علی بن موسی الرضا (ع) و عبارت «ضامن آهوی» رویش زیر موج آب میدرخشد، تصویر مشترکی است که احوال همه آنهایی که سقاخانه اسمال طلا در دهه ۶۰ و ۷۰ را دیده اند، شیرین میکند و شوق خوردن آبی که زمزم مشهد بوده، تا هنوز هم دوست داشتنی است. برابر آنچه در کتاب «تاریخ آستان قدس» مکتوب شده، نخستین آبی که در بقعه رضوی مورد استفاده قرار گرفته، آب قنات سناباد بوده، اما پس از توسعه مشهد قناتهای دیگری هم ساخته میشوند.
گویا برای استفاده از آب این قناتها در گذشته، سنگابهایی در وسط صحن میگذاشتند و خادمان آنها را نوبتی پر میکرده اند. وجود این سنگابها آن چنان اهمیت داشته که بزرگان و پادشاهان آنها را نذر حرم میکرده اند. یکی از این سنگابها که تا هنوز هم هست و در موزه آستان قدس رضوی نگهداری میشود، سنگاب منسوب به سلطان محمد خوارزمشاه است، اما در زمان افشاری، نادرشاه پس از فتح هرات، سنگاب بسیار بزرگی را با خود از این شهر غنیمت میآورد و شخصی به نام «اسماعیل طلایی» آن را وسط صحن کهنه میگذارد و گنبدی از طلا هم روی آن بنا میکند.
«مهدی سیدی» نیز در این باره مینویسد: «این سنگاب که سنگ یک تکهای از مرمر سفید بوده را نادر در ارگ هرات پیدا کرده و آن را فوری به توپچی باشی خود داده و دستور میدهد آن را سالم به مشهد برساند و در وسط صحن و میان چهارحوضی عباسی قرار دهند و یک کلاه فرنگی مطلا روی آن بسازند و این طور میشود که سقاخانه اسمال طلا در سال ۱۱۴۵ هجری قمری نقش و رنگ میخورد، البته در روایت دیگری هم آمده که نادر دستور میدهد این سنگاب در ۱۲ روز به مشهد برسد، اما حامل آن به گمان اینکه اگر سنگاب را زودتر برساند، میتواند، به خاطر این خوش خدمتی صله بیشتری دریافت کند، آن را ۹ روزه به حرم میرساند، اما خبر که به نادر میرسد دستور میدهد تا توپچی باشی نگونبخت را به خاطر سرپیچی از فرمان کور کنند.
«چهارباغِ» سبز مشهد که زیباترین محله مشهد تا ابتدای این عصر بوده، یادگار دوره صفوی است، اما نادرشاه افشار هم در آبادتر کردن آن دستی بر آتش داشته است. نادر که عمارت چهارباغ را برای قرارهای شاهانه خود یا همان دارالخلافة شاهنشاهی برگزیده بود، دستور میدهد تا ساختمانها و بناهای دیگری شبیه به آنچه در اصفهان هست، در آن بسازند. برای نمونه «کاخ هشت بهشت» و «میدان عالی قاپو» کهگویا دروازه ورودی به چهارباغ بوده، یک تالار مجلل معروف به تالار «الیاس خانی» و دو آب انبار (یکی اختصاصی دربار و دیگری برای استفاده عوام)، عمارتهایی بوده که در این ایام پا میگیرند.
از دیگر بناهایی که احتمالا در این دوره در داخل چهارباغ قرار داشته، ضرابخانه بوده است، زیرا نادر قبل از حرکت به طرف اصفهان جهت بیرون راندن اشرف افغان، با استفاده از غنایم هند در آنجا سکه ضرب کرده است. ناگفته نماند که شخصی به نام «عبدالکریم هندی» که در همین سال همراه نادر از هندوستان به مشهد آمده از چهارباغ با عنوان قصر سلطنتی یاد میکند.
تلاش برای رفع کمبود آب مشهد دیگر کارهای آبادانی و سازندگی نادر در مشهد است. با توجه به ازدیاد جمعیت شهر در این دوره و گسترش نیافتن محدوده داخل بارو، مشهد با کمبود آب در محلههای مهاجرنشینی مانند عیدگاه روبهرو شد. در این دوران یکی از تجار ترک تبار ساکن مشهد به نام «یلداش بیک» فرزند حاجی امام وردی کوزه کنانی در محله «باغ حسن خان شاملو» در محله عیدگاه حوض یا آب انباری احداث کرد و در سال ۱۱۵۸ ه. ق موقوفاتی را برای تأمین آب آن اختصاص داد، بدان سبب محله مزبور به سرحوضان شهرت یافت.
وی همچنین موقوفاتی را در اختیار خدری بیک و خلف بیک، فرزندان اوقلو بیک شاملو، که صاحب دو رشته قنات در آن محله بودند قرار داد تا در عوض، حق الشرب فقرایی را که در محله مزبور از آب آن قناتها استفاده میکردند صرف عمران قنوات خویش نمایند، اما این مقدار، بی آبی مشهد را درمان نکرد پس نادر برای رفع این مشکل با صرف ۱۴ هزار تومان آب بند گلستان را به مشهد، محله چهارباغ و سپس حرم حضرت رضا منتقل کرد که پس از اقدامات امیرعلیشیرنوایی و شاه عباس صفوی سومین گام برای حل کمبود آب مشهد بوده است.
منبع: اسناد و مکتوبات کتابخانه تخصصی تاریخ، آستان قدس رضوی، نگاهی به جغرافیای تاریخی شهر مشهد و سیمای تاریخی و فرهنگی شهر مشهد از مهدیسیدی، کتاب تاریخ آستان قدس رضوی و ...