هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ وقتی مینویسیم «مشهد»، این کلمه دیگر زادگاه، خانه، کوچه یا خیابانی که هر روز یک مشهدی در آن راه میرود تا به امور روزمره زندگیاش بپردازد، نیست. مشهد، شهری بدون مرز است با آدمهایی که وقتی در خیابانهایش قدم میزنند، جای دل یک کبوتر بیقرار در سینه شان میتپد و این بیقراریها، بخش مهمی از تاریخ این دیار را نوشتهاند. تاریخ این شهر تنها در شماره عصرها و دورانهای رفته بر آن خلاصه نمیشود که اینجا با روایتی هزار و اندی ساله از دلدادگی و شوریدگی زائران و مجاوران طرف هستیم.
این سطر را بگذارید کنار این توضیح که وقتی تصمیم گرفتیم به بهانه میلاد حضرت دوست، برگی از تاریخ حرم مطهر رضوی را رو کنیم و از او بگوییم، با چنان گسترهای از موضوعها و منابع مختلف روبهرو شدیم که صفحات این روزنامه با بضاعت اندکش، ذرهای است در برابر خورشید؛ بنابراین در نهایت ما از این دایره پرنقش و این خوان پرنعمت، یک موضوع را برگزیدیم و آن روایت تاریخ شکلگیریِ مکانها و بخشهایی است که زائران و مجاوران در وقت ورود بیشترین سروکار را با آنها دارند. طبق آمارها، کفشداری، مهمانسرا، دارالشفا، سقاخانه و سپس کتابخانه، نقارهخانه، بخش نذورات و اشیای گمشده مکانها و بخشهایی هستند که زائران و مجاوران بیشترین ارتباط را با آنها دارند. ما روایت این مکانها را از دل اسناد کاهی، تورق متون کهن و گفتگو با قدیمیترین اهالی حرم بیرون کشیده و پیش چشم تماشا گذاشته ایم.
حرم چند هکتار بیشتر نیست، اما رسم مهماننوازی هزاران سالهاش سبب شده تا از دیرباز یعنی از همان زمان که سنگ نخستین بنای آن را گذاشتند، عدهای هم پای کار بیایند و کمر به خدمت زائرانش خم کنند. این خدمت که از ابتدا به شکل موروثی رواج پیدا کرده و تا هنوز هم ادامه دارد، رتق و فتق امور آستان قدس رضوی را میگردانند تا در پذیرایی از میهمان قصوری نشود. نخستین خادمان این آستان «سادات موسوی» بودهاند که نامشان در شمار نخستین نقبا و حتی نخستین ساکنان مشهد نیز آمده است و پس از آنان نام خاندانهای بسیاری را میتوان دید که در هربار توسعه حرم، لباس خدمت پوشیده و وظیفهای بر عهده گرفتهاند.
کفشداری حرم یکی از این بخشهاست. گویا پیش از تشکیل کفشداری، نگهداری از کفش زوار و مجاوران به این صورت بوده که عدهای خادم که نقششان موروثی بوده، در ورودی صحنها میایستاده و وظیفه نگهبانی از کفشها را بر عهده میگرفته و در قبال آن مزدی دریافت میکردهاند. در اسناد آستان قدس رضوی، نام افرادی، چون میرزا محسن، حاجی رحیم و عبدالکریم با این عنوان ثبت شده است.
پیداست که در این شیوه گمشدن، دزدیدن یا عوض شدن کفشها بیشمار اتفاق میافتاده است. برای همین مردم ترجیح میدادهاند، گروهی و با آشنایان خود به زیارت بیایند تا یکی نگهبان کفشها باشد و باقی بتوانند با فراغ خاطر زیارت کنند. این روال به همین منوال ادامه مییابد تا اینکه کفشداری حرم در دوره قاجار به دست یک هندی ایجاد میشود برای همین هم هست که تاریخ کفشداری در حرم را «کفشداری هندیها» میخوانند.
آنطور که محمد نظرزاده، کارشناس بخش تاریخ شفاهی آستان قدس، میگوید، گویا حدود ۲ قرن پیش، ۴ هندی غیر مسلمان به قصد تفریح و جهانگردی راهی ایران میشوند. آنان در گذر از شهرهای مختلف خراسان به مشهد و حرم میرسند. یکی از این ۴ سیاح، در تماشای گنبد و گلدستهها دلش میلرزد و تصمیم به ماندن میگیرد، برای همین راه خود را از همدیارانش سوا کرده و پا به صحن میگذارد.
این دلداده بینام و نشان که همه او را با نام «غلامسیهچرده» میشناختهاند و نامش در هیچ سندی ثبت نشده است، فارسی نمیدانسته، برای همین برای مدتها کنج یک رواق مینشسته و چشمتر به گنبد و گلدسته میدوخته است. در یکی از این ایام، دربان باشی صحن عتیق، از آنجا که در آن دوره درهای حرم را بعد از غروب آفتاب میبسته و کسی را به درون راه نمیدادهاند، این هندی غریب را که گریه میکرده و فارسی نمیدانسته تا منظورش را برساند، از در بیرون میاندازد.
طبق آنچه در روایات مکتوب و تاریخ شفاهی آستان قدس آمده، همان دربان شب خواب میبیند، آقایی نور صورت و سبزپوش از او روی بر میگرداند و نگاهش نمیکند. هنگام اذان صبح از خواب که بیدار میشود، دیدن این رؤیا را به حساب بیرون کردن آن غریبه بیپناه دیروزی میگذارد و تصمیم میگیرد او را پیدا کند. صبح هنگام که درهای حرم باز میشود، دربانباشی غلام هندی را میبیند که آرام پشت در نشسته است. او دست غلام غریبه را گرفته و با خود به آسایشگاه خادمان میبرد و از یکی که زبان اردو میدانسته میخواهد حرفهای او را ترجمه کند. هندی هم برایشان از قصه آمدن و ماندنش میگوید و اینکه دلش میخواهد مسلمان شود و کفش زائران را جفت کند.
دربان، ساعاتی بعد او که حمام رفته و شهادتین گفته، به داخل صحن نو راهنمایی کرده، کنار مقبره شیخ بهایی مینشاند و تخت بلند چوبی برای جفت کردن کفشها کنار دستش میگذارد و به این شکل نخستین کفشداری رسمی حرم ایجاد میشود. این هندی بعدها نام خود را «غلامرضا» میگذارد و لقبش هم میشود کفشدار. جالب است بدانید که نوادگان غلامرضاکفشدارهندیزاده، هنوز هم در حرم میراثدار جد خود هستند وبه کار کفشداری مشغولند.
اسناد میگویند پیش از دوره صفوی، نیکوسرشتانی در آستانه به یمن وجود حضرت رضا (ع)، بیمارستانی را در جوار حرم مطهر رضوی ساخته بودند و در آن به زوار ناخوش احوال، در راه ماندگان و رفاه حال بیمارانِ بیمکان به خدمت مشغول بودهاند. قدیمیترین سند موجود در آستان قدس رضوی مربوط به سال ۱۰۱۳ هجری قمری است که در آن «خواجه درویشعلی» مبلغ ۲۹۴۰ دینار را برای تعمیر مرضخانه در نظر گرفته است. گویا این بیمارستان که در کنار در خروجی مسجد گوهرشاد قرار داشته و یادگار «الغبیگ» است، در ابتدا زیر نظر شربتخانه بوده و شربتخانه محل نگهداری انواع چاشنیها، داروهای گیاهی، گلاب ِسقاخانه و... بوده است.
سیر اسناد همچنین نشان میدهد که این بیمارستان که در دوره صفوی نام «دارالشفا» به خود میگیرد، به مرور از زیر مجموعه شربتخانه خارج شده و سیاقی مستقل را در پیش میگیرد. بعدها به واسطه انتساب این بخش به حرم مطهر رضوی، متمولان روزگار برای باقیالصالحات، املاکی را با هدف معالجه بیماران وقف آن میکنند. یکی از این موقوفات مربوط به سال ۹۳۱ هجری قمری است که در آن «عتیقعلی بناحمدبن ملک اسماعیل طوسی اردوباری» املاکی را وقف آستانه کرده و خواسته که بخشی از درآمد آن به امور دارالشفا اختصاص یابد.
از دیگر منابع تأمین مخارج دارالشفا، نذر افراد برای درمان بیماران پس از برآورده شدن حاجاتشان بوده است. برای نمونه در سندی که به سال ۱۰۶۸ هجری قمری سیاهه شده، «علیقباد آقاسیباشی»، نامی که حاجت روا شده، مبلغ ۱۲ تومان را نذر بیماران دارالشفای حضرتی کرده که صرف ادویه و اشربه دارویی در شربتخانه شده است. علاوه بر تأمین دارو، پوشاک بیماران (کلاه و قبا و زیرجامه و پیراهن برای مردان و نیمتنه، روپاک، زیرجامه و پیراهن و کفش برای زنان) و ظروف آنها که شامل (کوزه، کاسه و قاشق) میشده هم هزینههایی داشته که عمده آنان را درباریان به ویژه شاهان صفوی پرداخت میکردهاند.
در سند جالبی از این دوران، شستن لباس بیماران که به آن «رخوت بیمار» میگفتهاند، با صابون بوده و هر صابون ۶۰ دینار قیمت داشته است، اما چه کسانی از بیماران دارالشفا مراقبت میکردهاند؟ اسناد و مکتوبات تاریخی گواهی میدهند که قداست دارالشفای حضرتی در نظر مردم آنچنان بوده که بسیاری از طبیبان و پرستاران خود را وقف آن میکردهاند. در برخی اسناد از پرستارانی نام برده شده که از جوانی تا آخرین نفس، عمر خود را در دارالشفا میگذراندهاند و از آن خارج نمیشدهاند. «استاد محمدعلی جراح» که پیش از وی پدرش «شیرافکن بیگ» جراح دارالشفاء بوده، نمونه این افراد است که عمر خود را صرف طبابت در آستانه میکند.
همچنین در روایتها آمده «فولادآغا» نامی که پرستار و به واسطه همسرش «محمدباقرعزب» وارد این مجموعه شده بوده است، به همراه «گلبادامخانم» تا پایان عمر در بخش زنان دارالشفا با مزد و مواجب اندک کار میکند. دارالشفا بعدها به دستور «میرزاجعفرخان مشیرالدوله قاجار» به باغی که موقوفه آستانه بوده و در بالاخیابان قرار داشته منتقل میشود و کم کم توسعه پیدا میکند. این مجموعه بعدها دارای بخش زنان، اطفال و بیماران سرپایی و بستری میشود و نامش در فهرست بیمارستانهای مجهز مشهد قرار میگیرد.
از مهمانسرای حضرتی در اسناد دوره صفوی تا اوایل قاجار با عنوان «مطبخ معموره» یاد شده است. در این دوران مطبخ آستان قدس از بخشهایی مانند خونچهخانه، شربتخانه، خبازخانه و ادویهخانه تشکیل میشده که به مجموع آنها کارخانه میگفتهاند.
ناگفته نماند که پیش از این (دورهصفوی) هم پذیرایی از زوار فقیر و مسکین و در راه ماندهها در حرم باب بوده و گویا آستانه هر روز برای این افراد که تعداد آنها کم نبوده، آشی میپخته که به «آش فقرا» مشهور بوده است. این مجموعه از دوره ناصری شیلان (کارخانه) و بعد «کارخانه مبارکه» نام میگیرد و در دوره پهلوی اول نیز در اسناد با عنوان «مهمانسرای حضرتی» ثبت میشود.
مهمانسرای حضرت، از یک دوره تاریخی دارای نظم و قوانین ثبت شده درباره پذیرایی از زوار و میهمانان عالیرتبه است؛ در طومار علیشاهی که یکی از قدیمیترین اسناد باقیمانده از حرم است، عادلشاه افشار مقرراتی برای کارخانه وضع و حتی اجناس لازم طبخ غذای روزانه را با تعیین نوع و مقدار هزینههای آن سیاهه میکند که طبق آن فهرست صبحانه و ناهار، شام و حتی شربت و میوه آن بسته به ماه و فصل مشخص بوده است. این اسناد همچنین میگویند که عمدهترین غذای آستانه پلو قیمه و آبگوشت بوده و اشربه هم با شیره و گلاب و زعفران شیرین و عطردار میشده است.
ناگفته نماند که بخش اعظم هزینههای مهمانسرای حضرتی از گذشته از پیش، نذر و نذورات و وقفها تأمین میشده است. «کلنل ییت» سیاحی که در دوره قاجار به مشهد آمده، در سفرنامه اش نوشته که درآمد سالیانه آستان قدس از نذورات و اوقاف، ۲۰ هزار پوند است که ۸ درصد آن صرف طبخ غذای زوار در آستانه میشود.
اما مهمانسرای حضرتی کجا بوده است؟ حکیمالممالک در کتاب «روزنامهسفرخراسان» پس از توصیف صحن نو، نوشته که: «کارخانه و شربتخانه در این صحن و پایین پای مبارک قرار دارد.» در طومار عضدالملک نیز آدرس کارخانه حضرتی که گویا ساختمان جدیدالبنایی بوده در بست بالا نوشته شده است و این یعنی که پیش از این کارخانه حضرت که به دو بخش کارخانه زواری (محل طبخ غذای زوار) و کارخانه خادمان (محل طبخ غذای خادمان) تقسیم میشده، در مکان دیگری قرار داشته است. تورق اسناد میگویند که پیش از دوره قاجار و در دوران افشاری به دلیل جنگهای پیوسته و یورش دشمنان به شهر، کارخانه حضرتی برای مدتی تعطیل میشود، اما بعد از آن و تغییر مکان، رونق دوباره را از سر میگیرد.
سقاخانه «اسمال طلا» معروفترین سقاخانه حرم است که به همت نادرشاه افشار نقش و نگار خورده است. پیش از این سقاخانه، سنگآبهایی در صحن عتیق قرار داشتند که هر صبح به دست خادمان پر میشدهاند تا صرف آشامیدن شود یا آستین وضوی زائری راتر کند، اما حرم به جز این سقاخانه چند سقاخانه دیگر هم داشته که یکی از آنان «سقاخانه ایوان طلا» بوده است. این سقاخانه در رواق اول متصل به ایوان طلا قرار داشته و طبق اسناد در دوران تولیت میرزامحمدحسینالحسینی تعمیر شده است.
«ادیبالمعی» در سال ۱۳۰۲ هجری قمری، درباره آن مینویسد: «سقاخانه ایوان طلادر حوضخانه سرپوشیده میباشد و جلوی آن سنگاب مدور بزرگی قرار دارد که از هر بنایی در حرم قدیمیتر است. مرحوم حاجی سیفالدوله برادر شاهزاده عضدالدوله میخواست این حوضخانه را بر هم زند و آن را فرش کرده و مقبرهای به جای آن برای خود بسازد که موفق نشد. چندی چنین ماند تا آنکه «میرزا حسین خان مشیرالدوله سپهسالار» حکم کرد حوضخانه این سقاخانه را شکافتند و آب در وی ریختند. روایت است که در صفه آن، کتیبهای وجود داشته که امروز از آن نشانی نیست.»
«سقاخانه میان عمارت» دیگر سقاخانه حرم بوده که نامش در اسناد سال ۱۲۷۳ هجری قمری دیده میشود و گویا «آقا سید محمد» نامی سقای آن بوده است. اسنادی مبنی بر هزینه کرد برای این سقاخانه که معلوم نیست در کجای حرم قرار داشته و تا چه زمانی برجای بوده، وجود دارد.
«سقاخانه موتمنالسلطنه» چهارمین سقاخانه حرم است که تاریخ ساخت آن مشخص نیست، اما در دوره پهلوی اول و در زمان تولیت محمد، ولی اسدی به سال ۱۳۰۷ خورشیدی، خراب میشود و بر جای آن در صحن نو سقاخانه دیگری میسازند.