شکیبا افخمیراد | شهرآرانیوز - این روزها مستند سریالی «خط باریک قرمز» روی آنتن شبکه مستند رفته است. اثری به کارگردانی فرزاد خوشدست، هنرمند مشهدی که پیش از این نسخه سینمایی اش در گروه هنر و تجربه اکران و با استقبال خوبی هم روبه رو شده بود، این فیلم با همراهی چند بازیگر شناخته شده مانند هنگامه قاضیانی و فرهاد اصلانی در کانون اصلاح و تربیت تهران ساخته شده است و دستاورد اکران سینمایی آن نیز تغییر در زندگی و آینده چند نوجوان بزهکار و نجات یافتن نوجوانی از اجرای حکم اعدام بوده است.
اما خوشدست که با ساخت مستند سینمایی «خط باریک قرمز» و پخش سریال آن در شبکه مستند توجهات زیاد به خود جلب کرده، این روزها از حضور در سینمای مستند ناامید شده است. سینمایی که به گفته خودش وطن او محسوب میشود. این سینماگر مشهدی تصمیم گرفته به سینمای داستانی روی بیاورد و به زودی نیز قرار است پروژه جدیدش را کلید بزند. با فرزاد خوشدست درباره پخش سریالش در این روزها گفتگو کرده ایم که در ادامه میخوانید.
به هرحال کرونا باعث شد تعداد زیادی از مخاطبان جدی سینما را از دست بدهیم و ریزش مخاطبی که در این مدت داشته ایم برای همه مشهود است. اما اگر بحث کمیت را کنار بگذاریم به لحاظ کیفی اکران خوبی داشتیم. ما توانستیم اکرانهای خاص برای آدمهای خاص داشته باشیم و فیلم را برای خود بچههای کانون و بچههایی که در فیلم بودند نمایش دهیم که تأثیر خوبی در روحیه آنها داشت.
از اول کار من یک مجموعه تلویزیونی بود. من با مدیر شبکه سه که آن زمان آقای علی اصغر پورمحمدی بود، قرار گذاشتم که یک فیلم ۹۰ دقیقهای با سناریو جداگانه از این سریال بسازم و اکران کنم و به جشنوارهها بفرستم که موافقت شد. متأسفانه بعد از رفتن آقای پورمحمدی، مدیرانی در کار وقفه ایجاد کردند، من تأکید میکنم که منظورم آقای علی فروغی نیست و افراد دیگری بودند که با ایجاد مزاحمت باعث شدند تا کار پیش نرود.
درهرحال در ابتدا برنامه ما این بود که سریال را تکمیل کنیم و تحویل بدهیم بعد سراغ تدوین فیلم سینمایی برویم. اما برعکس شد و به کمک نگار اسکندرفر تهیه کننده «خط باریک قرمز» اول نسخه سینمایی را تکمیل کردیم. بعد از اینکه اتفاقات خوبی برای فیلم افتاد، مدیران سیما دوباره درخواست کردند سریال را تکمیل کنیم و تحویل دهیم. آن زمان آقای محسن یزدی که قائم مقام آقای فروغی در شبکه سه بود کار را که دید تصمیم گرفت در شبکه مستند به نمایش گذاشته شود و الان دو هفته است که پخش آن شروع شده و ۳۸ هفته دیگر هم ادامه خواهد داشت.
محتوای سریال به لحاظ ساختار و چیدمان قصه با فیلم تفاوت دارد. هدف و نقطه گذاری نهایی یکی است، ولی مسیری که در سریال طی میشود متفاوت از فیلم است. من فیلم را خیلی دوست دارم، ولی به لحاظ دراماتیک سریال برایم خیلی جذابتر است. به یاد دارم زمان صداگذاری سریال، شاهین خاکپور صداگذار کار از من پرسید، چطور تصمیم گرفتی متریال را از میان این حجم از تصاویر و سکانسهای خوب برای ۹۰ دقیقه فیلم انتخاب کنی؟ راستش را بخواهید، کار سختی بود، اما امید داشتم که سکانسهای حذف شده در سریال دیده شود و این اتفاق هم افتاد.
این سریال یک دانشگاه است که مباحث سایکودرام، درام تراپی، آموزش بازیگری، بحثهای جامعه شناسی و آسیب شناسی اجتماعی را مطرح میکند و استقبال از آن در این مدت فوق العاده بود. من هرگز انتظارش را نداشتم بعد از دو هفته تا این میزان از کار استقبال شود. چون هنوز مقدمه داستان پخش شده و چند قسمت دیگر نیز باید پخش شود تا اصل ماجرا آغاز شود.
بله و یک جور دیوانگی و حماقت بود! یعنی ۵ سال وقت گذاشتن، با توجه به عدد و رقمهایی که در این کار هزینه شد و فرسایش روحی که برای من داشت، تأکید میکنم حماقت و دیوانگی بود و الان اگر به ۵ سال پیش برگردم اگر بازهم مطمئن باشم همین اتفاقی که امروز برای بچهها افتاده، بازهم رخ میدهد هرگز سمتش نمیروم و لحظهای وقتم را صرف انجام این کار نمیکنم. مگر انسان چقدر میخواهد عمر مفید داشته باشد که ۵ سال وقتش را برای چنین پروژهای بگذارد که هنوز هم تمام نشده است.
ما الان ۲۵ قسمت به شبکه مستند تحویل داده ایم و منتظریم اصلاحیه به ما بدهند تا بعد ۱۵ قسمت نهایی را تحویل دهیم. الان ۶ ماه است که سرمایه گذار فیلم سینمایی ام اعلام آمادگی کرده، ولی نمیتوانم پروژه را شروع کنم، چون هنوز درگیر پروژه قبلی و مصائب آن هستم. همچنین یک ماه دیگر قرار است فیلم را اکران آنلاین کنیم که آن هم درگیریهای خاص خودش را دارد و همه اینها درحالی است که هیچ گونه حمایتی چه به لحاظ معنوی و چه مادی از من و تیمم نشده است.
حمایت نکردن و بی سوادی تعدادی از مدیران به سینمای مستند مرا به این تصمیم واداشت. آنها با سینمای مستند بیگانه اند حتی اگر در رزومه شان تهیه کنندگی فیلم مستند باشد؛ و من به طور کامل این را درک کرده ام که این بیگانگی از شناخت نداشتن ناشی میشود. اینکه کسی در ایران برای سینمای مستند ارزش قائل نمیشود، مهمترین دلیلش ناکارآمدی مدیران است.
آنها سینمای مستند را سینمای بدبخت و بیچاره صدا میکنند و آن را سینمایی میدانند که نباید گیشه داشته باشد. حال وقتی کسی بخواهد این ساختارها را جابه جا کند، فیلمش بفروشد، جایزه بگیرد، جشنواره خارجی برود و مخاطب داشته باشد، مدیران سعی میکنند با او مقابله کنند و راه را برایش ببندند. برای همین است که من به سینمای داستانی رو آورده ام.
این شرایط مانند شرایط فردی است که از شهر و زادگاهش مهاجرت میکند و میرود و وقتی میخواهد روبه روی جهان دیگری قرار گیرد، از او میپرسند که آیا دوباره به زادگاه و کشورش برمی گردد؟ و این حس غمگین تلخی است. چون هیچ کس دوست ندارد زادگاهش را ول کند و برود. رفتن من از سینمای مستند به همین شکل است. مهاجرتی که دوستش ندارم، ولی چارهای هم ندارم. من نمیدانم به سینمای مستند برمی گردم یا نه و اکنون به این موضوع فکر نمیکنم.
ساختار مرکز گسترش سینمای مستند به شدت غلط است. یک ساختار بسیار بی هنر و بدون دغدغه به مسائل اجتماعی که چرایی آن را باید از خودشان بپرسید. بدون تعارف بگویم این مرکز یک دوره طلایی داشت که آن هم در زمان ریاست محمد آفریده بود. الان نیز شرایط به گونهای است که میتوانم بگویم، بخش بزرگی از تولیدات خوب مستند ما متعلق به تلویزیون است.
الان خیلی نمیتوانم جزئیاتی از این اثرم را بیان کنم، چون هنوز پروانه ساخت نگرفته ایم. ولی واقعیت این است که سینمای مستند به شدت نگاه من را به سینمای داستانی تغییر داده است، بنابراین این پروژه از فضاهایی که در مستند هایم وجود دارد خیلی دور نیست. فکر هم میکنم امسال ساخت این فیلم را شروع کنم، اما به احتمال زیاد به جشنواره فجر نخواهد رسید، چون فصل فیلم برداری فیلم زمستان است.