صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

قصه‌هایی بومی با لهجه گلشهری

  • کد خبر: ۷۳۱۵۹
  • ۱۵ تير ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۵
اعضای انجمن «راویان داستان» می‌گویند که شخصیت‌های داستان‌هایشان نه ایرانی حرف می‌زنند و نه افغانستانی.
سید محمد عطائی | شهرآرانیوز؛ زبان فارسی غنی است. فارسی‌زبانان هر جای جهان که باشند پیوندی قوی با شعر و داستان و افسانه‌های کهن دارند. منطقه ۵ هم شهروندان ادیب و دوستدار ادبیات کم ندارد، آدم‌هایی که گاه و بی‌گاه به مناسبت‌هایی سوژه گفت‌وگوی شهرآرامحله بوده‌اند.
 
امروز هم در تقویم رسمی ایران «روز قلم» نام گرفته است. به همین مناسبت سراغ جمعی از داستان‌نویسان گلشهری آمده‌ایم که بیشتر آن‌ها مهاجر هستند. انجمن آن‌ها با عنوان «صندلی‌های روبه‌رو» معروف بود و در حال حاضر با عنوان انجمن «راویان داستان» شناخته می‌شود. گروهی که از دل آن افراد بسیاری با استعداد‌های درخشان سر برآورده‌اند.
 
جوایز و افتخارات بسیار و چاپ چندین کتاب توسط اعضای این انجمن نشان از پرباری آن دارد. این انجمن سکان‌دار ادبیات مهاجرت افغانستانی‌ها در مشهد است و بیشتر از آن، داستان‌های نویسندگانش پلی است میان ۲ فرهنگ افغانستانی و ایرانی که سعی در نزدیکی هر چه بیشتر مردمان فارسی زبان این ۲ کشور دارد.
 

سابقه طولانی داستان‌نویسی در گلشهر

قرارمان در خانه هنر مهاجران است. دور میزی روی صندلی‌های روبه‌روی هم می‌نشینیم و ساعتی گپ می‌زنیم. خیلی از اعضای انجمن نیستند، یعنی یا مشهد و ایران نیستند یا درگیر مشکلات و کارهایشان هستند و سخت دور هم جمع می‌شوند. این انجمن از ابتدای شیوع کرونا جلسات خود را مجازی برگزار می‌کند و جمع‌کردن تعداد زیادی از اعضا در این شرایط کار سختی است.
 
گروه مجازی آن‌ها حدود ۳۰۰ عضو دارد که شامل سلسله نشست‌های نقد داستان کوتاه، کارگاه‌های آموزشی و برگزاری همایش‌ها و نشست‌های دوستانه است. در شرح وضعیت آن گروه نوشته شده که جلسات آنلاین هر سه‌شنبه ساعت ۲۱ به وقت تهران برگزار خواهد شد. خیلی از اعضا در ایران نیستند و این اعلام ساعت به آن دلیل است.
 
محمد شریفی، ریحانه حسینی و هانیه ناطقی از اعضای فعال انجمن هستند که در این گفتگو حضور دارند.
 
محمد شریفی متولد ۱۳۵۹ است. او از بنیان‌گذاران انجمن و از افراد حلقه اولیه گروه است. محمد چندین دوره مدرس دوره‌های آموزشی داستان نویسی و نقد بوده است. رمان او امسال چاپ شده است، رمانی برای کودکان با عنوان «خواب خرگوشی».
 
نفر بعد ریحانه حسینی دبیر انجمن متولد سال ۱۳۷۰ است. البته تا چندی پیش مهدی هزاره این سمت را داشته، اما اکنون او به کشور ترکیه مهاجرت کرده است.
 
هانیه ناطقی هم ۳ سال است که مسئول روابط عمومی انجمن راویان داستان است. به گفته اعضا، او فعال‌ترین فرد انجمن است و متولد سال ۱۳۶۸. انجمن داستان‌نویسان مهاجر در ابتدا با چند نفر از علاقه‌مندان به عنوان هیئت مؤسس کار خود را از ۱۳۸۰ آغاز می‌کند. در ابتدا محمد شریفی، عباس رضایی نیکزاد و علی جعفری پای کار بودند. جلوتر که می‌آیند جمعیت انجمن بیشتر شده و هسته مرکزی هم ۶ نفره شده است. این انجمن فعالیت خوبی داشته، اما در سال ۱۳۸۶ به کار خود پایان می‌دهد.
 

شور و اشتیاق انجمن صندلی‌های روبه‌رو

محمد شریفی درباره شروع به کار انجمن صندلی‌های روبه‌رو می‌گوید: «سال ۱۳۹۲ دوستان زیادی مشتاق بودند که دوباره انجمنی برای ادبیات داستانی تشکیل بدهیم. همان زمان هم جلسات داستان کم نبود، ولی ما تصمیم گرفتیم گروهی تشکیل دهیم که مهم‌ترین هدفش آموزش و ارتقای داستان نویسی اعضا باشد.
 
انجمن صندلی‌های روبه‌رو نامی بود که برای جمعمان انتخاب کردیم و اسم با مسمایی بود، چون به جلسه نقد می‌خورد. سال ۹۲انجمن با این جمع شروع به کار کرد: من، علی جعفری، عباس رضایی نیکزاد، مهدی هزاره، هانیه ناطقی، رایحه بهاری، علی خاوری، روما و نجمه ابابیل.»
 
ریحانه حسینی هم می‌گوید: «در طول آن سال‌ها خیلی‌ها از ایران به افغانستان برگشتند یا به کشور‌های دیگر مهاجرت کردند. بعضی‌ها هم داستان‌نویسی را به صورت فردی ادامه دادند. بعضی‌ها هم ادامه ندادند مثل صدیقه کاظمی و آمنه محمدی و...».
 
خانم ناطقی هم حرف‌های دوستش را کامل می‌کند و می‌گوید: «مبارکه امینی الان استرالیاست، زهرا میرزایی به کابل برگشته است، مریم رضایی در نروژ و سید علی کریمی هم در روزنامه اطلاعات کابل است و... این‌ها همگی بچه‌های فعالی بودند که حالا ایران نیستند، شاید حدود ۱۰ نفر به افغانستان برگشتند و ۲۰ نفری هم به کشور‌های دیگر رفته‌اند.
 
بعد از آن با ورود اعضای جدید انجمن به فعالیت خود ادامه داد، اعضای آن ریحانه حسینی، رها رضاپور، زهرا نعیمی، سمیه فصیحی، منیره اخلاقی، آزاده محمدی، مرتضی حیدری، مهناز محمدی، فرخنده محمدی، حسین خاوری، نرگس احمدی، نسیبه امینی، نرگس امیری، زهرا موسوی، فاطمه خاوری و فاطمه رسولی که همگی از افتخارات انجمن هستند.»
 

افتخارات بسیار اعضای انجمن

شریفی درباره انجمن و تغییر نام آن می‌گوید: «در ابتدا انجمن با عنوان صندلی‌های روبه‌رو شناخته می‌شد که نام آن مناسبتی هم با فضای نقد و بررسی دارد، اما وقتی فعالیتمان گسترده‌تر شد و بخش آموزش و خوانش داستان فعال شد در حدود سال ۱۳۹۶ نام آن را به انجمن راویان داستان تغییر دادیم. از آن به بعد عنوان صندلی‌های روبه‌رو فقط برای جلسات نقد ما استفاده شده است. البته که هنوز گروه ما را به نام صندلی‌های روبه‌رو می‌شناسند.»
 
انجمن بسیار پرافتخار است. خانم ناطقی چند نمونه از جوایز و افتخارات اعضا را بیان می‌کند، می‌گوید: «داستان مهدی هزاره در جشنواره سیمرغ نیشابور شایسته تقدیر شناخته شد و در جشنواره ماورا برگزیده شد. داستان هانیه ناطقی به‌عنوان داستان برتر جشنواره هزارو یک شب لقب گرفت، داستان زهرا نعیمی مقام اول جشنواره توانا و تقدیر شده جشنواره هزارو یک شب و همچنین دارنده مقام سوم بخش آزاد جشنواره زام است، داستان‌های سمیه فصیحی مقام اول جشنواره هزارو یک شب، شایسته تقدیر جشنواره قند پارسی و مقام دوم جشنواره اکرم عثمان را به دست آورده‌اند.
 
همچنین داستان رها رضاپور شایسته تقدیر جشنواره قند پارسی، مقام دوم جشنواره عاشورایی کانون کلمه و مقام سوم جشنواره زام را به دست آورده است. ریحانه حسینی مقام برتر نخستین جشنواره ماورا و عباس نیکزاد هم مقام سوم جشنواره تولید ملی فردای روشن و مقام سوم بخش موضوعی جشنواره زام را کسب کرده است.
 
همچنین اعضای این انجمن کتاب‌هایی هم به چاپ رسانده‌اند که کتاب «نجف بیک» از مهدی هزاره، رمان کودک «خواب خرگوشی» از محمد شریفی، ۳ کتاب کودک از سمیه فصیحی و رمان کودک «معجزه موسی» اثر زهرا نعیمی از آن جمله است.»
 
علاوه بر این‌ها محمد آصف سلطان‌زاده از افغانستانی‌هایی است که اولین جایزه جشنواره هوشنگ گلشیری در بخش مجموعه داستان را برای اثرش به اسم «در گریز گم می‌شویم» از آن خود کرد.
 

جلسات مجازی و ارتباط با دیگر گروه‌ها

حسینی در ادامه می‌گوید در یک سال گذشته جلسات نقد را به‌طور مجازی برگزار کردند و این از بابتی مفید بوده است. او می‌گوید: «پیش از این جلسات نقد حضوری بود و محدود به مشهد، اما در گروه مجازی خیلی‌ها از شهر‌ها یا کشور‌های دیگر هم حضور دارند. دوستانی از نیشابور، تهران، اصفهان و... تعداد زیادی هم از داستان‌نویسان ایرانی در جمعمان حضور دارند و جلسات نقد پربارتر شده است.»
 
ناطقی هم می‌گوید: «خیلی از انجمن‌های شهر‌های دیگر که ایرانی هستند از طریق همین فضای مجازی با ما ارتباط گرفتند و همدیگر را شناخته و در جلسات یکدیگر شرکت می‌کنیم. انجمن آرخه کابل افغانستانی و انجمن‌های سیمرغ نیشابور، مکتب ادبی افشای تهران، انجمن داستان‌نویسان قم و خانه ادبیات اصفهان انجمن‌های ایرانی‌ای هستند که با یکدیگر در ارتباط هستیم و سه‌شنبه‌ها جلسه مشترک داریم. ما هر ۲ هفته مهمان جلسه مجازی نیشابور هستیم و همچنین جلسه داستان‌نویسان کابل. آن‌ها هم هر هفته مهمان جلسه ما هستند. این تنوع نظر باعث شده نقد‌ها بسیارعالی باشد و جلسات پربارتر شود.»
 

نگاه خاص و عجیب و غریب به مهاجران از بین رفته است

هانیه ناطقی در جلسات مکتب ادبی افشای تهران، به عنوان منتقد انتخاب شده و این نشانه همکاری و تعامل بین گروه‌هاست. او می‌گوید که جلسه آن‌ها مختص استادان است و با خنده می‌گوید که خجالت می‌کشد در حضور آن‌ها نقد کند. او ادامه می‌دهد: «شیوع بیماری کرونا خیلی‌ها را داغدار کرد و به شغل خیلی‌ها هم لطمه زد، ولی باعث شد ارتباطات گروه‌ها و انجمن‌هایی مثل ما در فضای مجازی گسترده شود. مثلا اعضای این گروه‌ها در شهر‌های دیگر حالا پس از ماه‌ها همکاری، لهجه ما در داستان‌هایمان را متوجه می‌شوند و ارتباط خوبی بین فرهنگ‌ها برقرار شده است. جدا از این توسط داستان‌ها و تعامل در بین اعضای این گروه‌ها، نگاه خاص و عجیب و غریب به مهاجران از بین رفته است.»
 
ریحانه حسینی هم به گوشه‌ای از تعامل و شناخت بهتر فرهنگ‌ها در این گروه‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: «پیش از این، آن‌ها تصورات اشتباه و نادرستی از جامعه مهاجر و افغانستانی‌ها داشتند، اما حالا متوجه شدند که به فرهنگ ما تعلق ندارد. داستان‌هایی که درباره مهاجران می‌نوشتند کمی با فرهنگ ما متفاوت است به عنوان مثال عرض می‌کنم که ما پشت سر مسافر آب نمی‌ریزیم و همین چندوقت پیش یکی از دوستان ایرانی در داستانی که به مهاجران اختصاص داشت این لحظه را به تصویر کشیده بود و گفتیم که این عمل متعلق به فرهنگ ایران است و ما این‌کار را نمی‌کنیم. این اتفاق فوق‌العاده است، چون قبلا ما فقط در جغرافیای زندگی خودمان و از اجتماع خودمان داستان می‌نوشتیم و حالا این طور نیست.»
 
شریفی می‌گوید: «خاصیت داستان همین است که شما مستقیم با فرهنگ عوام و خواص آشنا می‌شوید. نویسنده و خواننده داستان، با تمام مردم جهان تعامل می‌کند. ما حدود ۳ تا ۴ دهه در ایران زندگی کرده‌ایم و تا حد زیادی با فرهنگ ۲ کشور ایران و افغانستان آشنا هستیم و می‌توانیم پلی باشیم میان ۲ فرهنگ با ابزار هنر و ادبیات و داستان. این ارتباط سوء‌تفاهم‌ها را از بین می‌برد و همدلی می‌آورد. عموما مخالفان چشم دیدن همدیگر را ندارند، اما در فضای هنری و ادبی، ما با مخالف خودمان در جمعی یا گروهی می‌نشینیم و گپ و گفت داریم بدون هیچ گونه درگیری و دلخوری. داستان فضای دوستی است.

 

نقد و نقدپذیری زمینه رشد داستان‌نویسی است

شریفی در ادامه می‌گوید: افراد زیادی از دل انجمن برآمده‌اند که موفقیت‌های درخور تأملی دارند. زهرا نعیمی یکی از همین موارد است که در حال حاضر توانسته کتابی را چاپ کند و کتاب دومش هم زیر چاپ است. خانم فصیحی هم همین‌طور. جمع‌های ادبی و نقد می‌توانند پلکان ترقی باشند. نقد در کشور‌های پیشرفته جای خودش را باز کرده است. فردی که دکتری جامعه‌شناسی دارد، می‌نشیند کتاب فلوبر را نقد می‌کند یا بالزاک و دیکنز و... را و وضعیت جامعه را بررسی می‌کنند. تا زمانی که نقد و نقدپذیری در جامعه‌ای شکل نگیرد هنر به‌ویژه داستان‌نویسی در آن جامعه پیشرفت نمی‌کند. محافل نقد ادبی در همه جای جهان بوده و هست. در ایران هم بوده و در دوره‌هایی باعث شکوفایی ادبیات و داستان‌نویسی شده است.
 

جغرافیای داستان‌ها گلشهری است

درباره مراحل انتشار کتاب‌هایشان می‌پرسم و اینکه چه مشکلاتی در این مسیر دارند. حسینی می‌گوید: «درباره چاپ موانع پیش پای نویسندگان مهاجر برای ایرانی‌ها هم هست، اما کمی فضا برای ایرانی‌ها بهتر است.» شریفی می‌گوید: «مهاجر و غیرمهاجر ندارد و بیشتر مواقع، اولین کتاب را باید به هزینه خودت چاپ کنی. این از عهده مهاجر کم‌درآمد برنمی‌آید هر چند جایزه‌های زیاد‌ی گرفته باشد.» درباره فضای داستان‌های مهاجران گپ می‌زنیم که در حال حاضر بیشتر انعکاس‌دهنده وضعیت اجتماعی و نوع زندگی آن‌هاست.
 
حسینی می‌گوید: «در حال حاضر بچه‌ها از فضای همین گلشهر و مشهد در خلق داستان‌هایشان استفاده می‌کنند.
 
در گذشته اگر می‌خواستیم فضای داستان را به سمت افغانستان ببریم باید به توصیف پدر و مادرمان یا بزرگان از آنجا بسنده می‌کردیم که مطابق با واقعیت هم نبود، اما در حال حاضر خیلی از بچه‌ها به افغانستان سفر کرده‌اند و مدتی را در آنجا گذرانده‌اند این سفر‌ها باعث شده تا قسمت‌هایی از داستان که در افغانستان می‌گذرد با واقعیت آنجا تطبیق داشته باشد. اوایل نسل‌های اولیه درباره افغانستان می‌نوشتند و ما‌ها که آنجا به دنیا نیامده بودیم هم خودمان را ملزم می‌کردیم که فضای جغرافیایی داستانمان افغانستان باشد، بعد‌ها به مرور پذیرفته شد که ما از گلشهر و مشهد بنویسیم.
 
با آن وضعیت داستان‌نویسی گذشته خیلی کم پیش می‌آمد کسی جشنواره‌ای شرکت کند، اما در حال حاضر بیشتر بچه‌ها در جشنواره‌های داستان داخل ایران شرکت می‌کنند و افتخارات زیادی هم کسب کرده‌اند.»
 
خانم ناطقی هم نکته‌ای مهم را بیان می‌کند، می‌گوید: «جغرافیای بسیاری از داستان‌ها هم کشور ایران و هم افغانستان را دربرمی‌گیرد. چون خیلی از نویسندگان ما دانشجو هستند و دانشجویان مجبورند به افغانستان برگردند و بعد با ویزا وارد ایران بشوند تا در دانشگاه درس بخوانند. همان سفر کوتاه باعث شده که داستان‌ها گاهی میان ۲ کشور باشد.»
 
ناطقی درباره لهجه‌های داستان هم نکته‌ای می‌گوید: «این اوخر اتفاق قشنگی افتاده است. بچه‌های داستان‌نویس ما در داستان‌هایشان لهجه وارد کرده‌اند. لهجه‌ای که نه ایرانی است نه افغانستانی. ما به آن لهجه گلشهری می‌گوییم. اگر تلاش کنیم با لهجه افغانستانی بنویسیم که درست از آب در نمی‌آید و مورد پذیرش افغانستانی‌ها نیست و اگر بخواهیم با لهجه ایرانی بنویسیم که بازهم درست د ر نمی‌آید پس بهتر است با لهجه خودمان باشد.»
 

داستان دردهایمان را تسکین می‌دهد

صحبت پایانی خیلی طولانی و پر از زخم‌های سال‌های سخت گذشته برای مهاجران است. صحبت‌هایی طولانی و عمیق که مجال چاپ ندارد و بهتر است در دل داستان‌ها چکانده شود.
 
شریفی می‌گوید: «سال‌های سیاه جمع‌آوری وسایل خانه و عبور از مرز تا همین حال حاضر که هنوز هر از چندگاهی افغانی بگیری داریم وجود داشته است. ما اینجا نه ایرانی هستیم نه افغانستانی. اینجا به دنیا آمده‌ایم و زندگی کرده‌ایم و فرهنگ خودمان را داریم. اما نه در افغانستان نه در ایران پذیرفته نمی‌شویم. هویت زبانی و لهجه ما هرگز شکل نگرفت، چون لهجه ما و ادبیات فولکلور ما تمسخر می‌شد چه در افغانستان چه در ایران. داستان‌های اولیه دنیای مهاجرت درباره فضای تلخ تاریخی حاکم بر قوم هزاره و جنگ‌ها و قتل‌عام‌ها بود. کتاب‌های محمدحسین محمدی را ببینید که خودش در همین جا بزرگ شده است و از جنگ‌های داخلی و جنگ‌های طالبان می‌نویسد. همچنین محمدآصف سلطان‌زاده و همان کتاب در گریز گم می‌شویم که مربوط به دوران سیاه جنگ‌های طالبان است. این داستان‌ها فقط کمی درد مهاجران را تسکین داده است.»
 

زاویه‌دید‌های خاص انجمن ادبی جوانان افغانستان

محمد شریفی درباره اولین انجمن ادبی داستان‌نویسی گلشهر توضیح می‌دهد: «فعالیت‌های ما در ابتدا با عنوان انجمن ادبی جوانان افغانستان بود. جرقه تشکیل آن انجمن از سال ۱۳۸۰ خورد و تا سال ۱۳۸۶ فعال بود. در آن انجمن مسئولیت آموزش و دبیری نشست‌ها را برعهده داشتم.
 
مسئول آن آقای حبیب‌ا... صادقی بود که نویسنده کتاب «بادیگارد» است. آقای صادقی در جشنواره‌های دانشجویی مقام‌های زیادی کسب کرد. حامد علیزاده هم عضو فعال دیگر بود که تئاتر کار می‌کرد. آن موقع ما گروه تئاتر آسمان را داشتیم که ذیل انجمن کار می‌کرد. صادقی به کشور آمریکا و علیزاده به سوئد مهاجرت کردند.
 
از حلقه اولیه آن انجمن من و خانم ناطقی و آقایان نیکزاد و جعفری باقی مانده‌ایم و تا سال ۱۳۸۶ کار را ادامه دادیم. ما در انجمن ادبی هر هفته جلسه نقد داشتیم. در آن جلسه‌ها هر هفته اثر یکی از نویسندگان را در ۳ یا ۴ برگه تایپ می‌کردیم و به تعداد ۴۰ یا ۵۰ عدد چاپ می‌کردیم. اسم آن مجموعه «زاویه دید» بود که از شماره یک تا حدود صد چاپ شد و بار‌ها می‌خواستیم آن را در قالب یک کتاب چاپ کنیم. متأسفانه از سال ۸۶ سخت‌گیری‌هایی شد که ادامه کار را سخت کرد. آن موقع اداره اتباع اعلام کرد که حق ندارید مدرکی به اعضا بدهید، یا مثلا برگزاری کلاس‌های مختلط را ممنوع کرد.
 
 
نمی‌توانستیم کلاس‌های نقد را برای آقایان و بانوان جدا برگزار کنیم. به علت اینکه مکان مستقلی نداشتیم مجبور بودیم در مکان‌هایی که از طرف اداره اتباع مجوز داشت کلاس بگذاریم و با توجه به قانون جدید ادامه فعالیت انجمن ممکن نبود. آن انجمن بسیار قوی و مثمرثمر بود. یادم هست که آخرین جلسه آن انجمن در کتابخانه علامه طوسی خیابان درمانگاه گلشهر بود.»
 

گلشهر می‌توانست مکتب ادبی داشته باشد

حسینی معتقد است مهاجران زبان و لهجه خود را دارند. نه افغانستانی هستند و نه ایرانی. می‌گوید: «این فرهنگ مهاجران می‌توانست مکتب خود را داشته باشد و در پرتو هنر مهاجرت پیش برود، اما اتفاق نیفتاد. هویت مهاجران در ایران شکل نگرفت و پیرو آن نتوانست مکتب مهاجران را هم شکل بدهد. مهاجران همیشه درگیر آزادی بودند و با کارت آمایش در دست برای بقا می‌جنگیدند. هویت مهاجر در قالب هنر و ادبیات می‌توانست شکل بگیرد آن هم وقتی که هویت فردی تبدیل به هویت جمعی می‌شد. این درصورتی است که ما تا همین لحظه درگیر کسب هویت فردی هستیم و سال‌ها تهدید و تحقیر را تحمل کرده‌ایم. از همان ابتدا با کارت‌های سبزی که روی آن نوشته بود مخصوص آوارگان افغانی تا همین لحظه که در مرحله شانزدهم توزیع کارت‌های آمایش هستیم، ما که نمی‌دانیم فردا در این خاک هستیم یانه چطور می‌توانیم به دنبال هویت جمعی باشیم.»
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.