غلامرضا آذری خاکستر | شهرآرانیوز - بر اساس افسانههای ایرانی، هوشنگ، پادشاه پیشدادی، نویسندگان و کاتبان را به رسمیت شناخت و آنان را گرامی داشت. مردم جشن گرفتند و آن جشن به یاد ارجمندی قلم، بر جای ماند. به نوشته ابوریحان بیرونی نیز نیمه تیرماه، روز ستاره تیر یا عطارد است و، چون عطارد، کاتب ستارگان است، میتوان این روز را روز نویسنده نامید.
پس از ورود اسلام به ایران، بر ارزش و اهمیت قلم افزوده شد. شاهد این مدعا سوگند آفریدگار به آن است: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ؛ به مناسبت همین ایام هم گذری داشتیم بر روزگار یکی از قدیمیترین انجمنهای ادبی شهر مشهد که پایه گذاران آن علما و ادبای مشهور خراسان بودند. پیشینه این گروه که «اصحاب سراچه» نام داشتند، به اواسط دوره قاجار میرسد. آنها با الگوگیری از «اصحاب صفه» خود را اصحاب سراچه میخواندند و در اندیشه اصلاح جامعه برآمدند.
در اواسط دوره قاجار، در مرکز شهر مشهد، سراچهای بود که تعدادی اهل ذوق و عرفان و ادب، در آن محفلی داشتند که اصحاب سراچه خوانده میشد و اعضا در آن، افکار، اشعار و نظریات خود را با حضور «حاج میرزا حبیب خراسانی» که جامع علوم بود، در میان میگذاشتند. در واقع این نخستین محفل شعری شهر مشهد در دوره قاجار است که در منابع و گزارشهای تاریخی از آن یاد شده است.
بنا به نوشتۀ شادروان «حسن حبیب» در مقدمۀ دیوان «حاج میرزا حبیب خراسانی»، داستان اصحاب سراچه حکایتی است که تقریبا به سالهای ۹۱-۱۲۹۰ هجری قمری، باز میگردد. بسیاری از خراسانی ها، به ویژه آنان که با اهل علم و روحانیت، سروکار داشته اند و از این حکایت به اجمال حرفهایی شنیده اند و از آن حرف ها، خاطره مبهمی به یادشان مانده است، تا ۴۰ سال پیش، کم و بیش، عدهای هنوز در قید حیات بودند لیکن از این موضوع چنان صحبت میکردند که گفتی از رازی سر به مهر و رمزی سر بسته سخن میگویند، مبادا افشا شود و نشاید از پرده برون افتد.
در این مقدمه، سپس در ادامه درباره فعالیت و راز این گروه مطالبی آمده است: «سبب خودداری ایشان از تذکر این موضوع این بود که در جریان قضیه، مشتی زهدفروش و عدهای حسود دست به هم داده، اصحاب سراچه را متهم به صوفی گری نموده، میگفتند که از جاده شریعت جعفری منحرف شده اند. طریقتی را که مردانی همانند سنائی، مولانا، بایزید و بوسعیدها پرورده بود. بعدا که بعضی یاران سراچه، محبوبیتی عظیم و نفوذی فوق العاده به دست آوردند، دوستداران ایشان، خوش نداشتند حکایت را بازگو و آن یاوههای بهتان آمیز را یادآوری کنند.»
سراچه در مرکز شهر مشهد، پهلوی مسجد جامع گوهرشاد و حرم مطهر قرار داشته است. از دو ساعت به صبح مانده که در حرم مطهر گشوده میشد، یاران سراچه یکان و دوکان، مشرف شده، این گوشه و آن گوشه تهجد خود را در حرم برگزار کرده، تا نماز صبح مشرف بودند.
روزها را اغلب روزه میگرفتند و در افطار از غذاهای چرب و سنگین و گاه از غذاهای حیوانی پرهیز میکردند. همچنین از سجایاشان این بود که از بیماران مسکین خبرگرفته و در درمان، خوراک و پوشاکشان دستگیری میکردند. هر روز عصرهم، هنگامی که هوا خوش بوده، گشت وگذاری به خارج شهر داشته، فرسنگی پیاده روی و هوا خوری میکردند. بسیار هم آنان را دیده بودند در حالی که در ایوان کوه سنگی یا خواجه ربیع نماز عصر به جماعت میگزاردند. یکی شان به امامت ایستاده و دیگران اقتدا میکرده اند.
رفته رفته، این طرز رفتار و کردار، شگفتی مردم را برانگیخته، خاص و عام خلق، به چشم اعجاب و اخلاص به این جمع نگریسته و عظمت روشی را که در نکوکاری پیشه ساخته بودند، به خوبی دریافته بودند. این بود که تجار متدین، اعیان و اشراف و مردم، پیام فرستاده، تمنا میکردند که در کمک به فقرا ایشان را هم شرکت دهند تا هرکس در خور توانایی خویش مساعدت کند.
اما چه کسانی پایه گذاران اصحاب سراچه بودند؟ بزرگترین اعضا و افراد اصحاب سراچه عبارت بودند از: «مهدی خدیو گیلانی»، «حاج میرزا حبیب مجتهد خراسانی»، «ملاغلامحسین شیخ الاسلام مشهد»، «حاجفاضل خراسانی»، «سید علیخان درگزی»، «سید زین العابدین رئیس الطلاب سبزواری»، «سید محمد امین الحکماء سبزواری»، «سید محمود قدسی تونی» و...
«خدیو» یا «میرزا مهدی گیلانی» یکی از پایه گذاران اصحاب سراچه و یکی از دانشمندان، شعرا و عرفای نامدار عهد ناصری بود. در باب زندگانی او روایت است که: «میرزا مهدی بزرگ شده گیلان بود و از جوانی در راه فراگیری دانش گام نهاد و در این راه زحمت بسیار کشید و به فارسی و عربی شعر میسرود. چند سال در نجف اقامت کرد و پس از پایان تحصیل عازم کاظمین شد. در آن شهر با غلامعلی خان هندی از مشایخ طریقت که حلقه ارشاد داشت، ارادت یافت و مرید او گشته، در این شهر ماندگار شد.
غلامعلی خان هندی پس از ۳ سال بدرود حیات گفت و همسر و فرزندش بی سرپرست ماندند. میرزا مهدی خدیو با بیوه مرشدش ازدواج و کفالت و تربیت فرزندش را بر عهده گرفت. او سپس همراه خانواده و چند تن از دوستان ارادتمندش از جمله حاجی میرزا سید زین العابدین رئیسالطلاب سبزواری، حاج میرزا حبیب مجتهد خراسانی و حاج غلامحسین شیخ الاسلام مشهد با برنامه و قرار قبلی عازم مشهد مقدس شدند و در همین شهر برای همیشه اقامت کردند. در ایامی که اصحاب سراچه مورد تکفیر قرار گرفتند، جمعی درصدد کشتن میرزای خدیو برآمدند. در نتیجه اصحاب سراچه متفرق شده و میرزای خدیو نیز از بیم عوام چندی از مشهد دور شد تا آبها از آسیاب افتاد. سرانجام میرزا مهدی خدیو گیلانی در سال ۱۳۰۹قمری، دار فانی را وداع گفت و در مشهد به خاک سپرده شد.»
«سید حسن امین» در پژوهشی دلایل مخالفت و تبعید اصحاب سراچه را چنین بیان کرده است: «تشکل اجتماعی، اندیشهها و تبلیغات اصلاح طلبانه اصحاب سراچه و شیوه زندگی ایشان، مایه بروز اختلاف جدی بین فرهنگ سنتی علمی و سیاسی با آنان شد. به طوری که بدخواهان، این گروه را تکفیر کرده و برخی عوام را علیه اصحاب سراچه شوراند. تا آن که اوضاع چنان شد که جان خدیو و اصحاب سراچه در خطر افتاد، بنابراین عبدالوهاب آصف الدوله شیرازی، والی خراسان، عدهای از اصحاب سراچه از جمله میرزا حبیب و حاج فاضل را به درگز و کلات تبعید کرد.» نویسنده تاریخ معاصر مشهد معتقد است: «تبعید رهبران سراچه به درگز و کلات موجب شد تا مردم مشهد در پشتیبانی از اصحاب سراچه و به ویژه شخص میرزا حبیب مجتهد خراسانی و حاجی فاضل، به مخالفت با آصف الدوله برخیزند.» این مخالفت خود در ادامه سبب شکلگیری نخستین قیام مردم مشهد (قیامبرعلیه آصف الدوله والی خراسان) شد.
میرزا حبیب خراسانی از دیگر شخصیتهایی بود که پایه گذار اصحاب سراچه است. وی در سوم فروردین ۱۲۲۹ خورشیدی متولد شد. میرزا حبیب در نجف اشرف و سامرا تحصیل کرد. حاج میرزا نصرا...، میرزای شیرازی، میرزای رشتی و فاضل دربندی از جمله استادان وی محسوب میشوند.
حشر و نشر میرزا حبیب با عرفا، بیشتر از طریق میرزا مهدی گیلانی بود. او در بغداد تحت تعلیم مرشدی هندی به محافل صوفیان شیعه و سنی، آمدوشد داشت. میرزا حبیب ۲ سال پس از روی کار آمدن مظفرالدین شاه منزوی شد و تا پایان عمر، یعنی سال عزل محمدشاه، خلوت نشین بود. در این دوران بسیاری از علما وارد سیاست شدند و بسیاری از شعرا نیز به روزنامه نگاری روی آوردند و جان بر سر این کار نهادند؛ اما میرزا حبیب گویی نه شاعر بود و نه عالم؛ به سیر انفس مشغول بود. بنا به محتوای گزارشی، ایشان هرچند از روی دوراندیشی و احتیاط با هردو جریان کنار میآمد و سازش نشان میداد، ولی با توجه به تجربههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که داشت، به طور کامل، هیچ یک از دو جریان را پذیرا نبود. او همچنین از رویکردهای روشنفکرانه به مسائل دینی و فرهنگی نیز دوری میجست.
در ایام انقلاب مشروطه حتی چندباری که خدمتش رسیدند تا دست خطی مبنی بر وجوب تبعیت از مشروطه بگیرند، با وجود تأیید ضمنی انقلاب راضی نشد که نوشتهای بدهد و در نهایت بیرونی خانه خود را در مشهد، که محل رجوع عموم بود، در اختیار مشروطه خواهان و انجمن ایالتی گذاشت که تأییدی باشد بر مشروطه خواهی او؛ اما خودش در این راه قدم از قدم برنداشت. وی در پایان عمر تصمیم گرفت که ایران را ترک کند و به مدینه برود؛ اما مشروطه خواهان مخالفت کردند؛ زیرا میترسیدند میرزا خارج از ایران علیه مشروطیت اعلامیه بدهد و حتی قصد داشتند او را ترور کنند. سفر لغو شد و میرزا حبیب از میانه راه بازگشت.
پس ازاین، در مجلسی که سران مشروطه خدمتش رسیدند، پس از نوشیدن یک استکان چای ناگهان و به طرز مشکوکی فوت کرد، بنابراین میرزا حبیب خراسانی در ۲۲ شهریور ۱۲۸۸ به دیار باقی شتافت. بررسی فعالیت اصحاب سراچه حاکی از آن است، این انجمن با دو مقوله در ارتباط بوده است، نخست؛ مخالفت با فعالیتها و مسلک آنان در مشهد. دیگر آنکه با توجه به حضور شخصیتهای مهم در انجمن سراچه، جریانهای سیاسی درصدد نزدیکی به آنها و بهره گیریهای سیاسی بودند که چندان موفقیت آمیز نبوده است.
عکس نمایه: جمعی از اعضای انجمن ادبی خراسان - سال ۱۳۳۳۸.
ردیف جلو از چپ به راست: شهاب فردوسی، دکتر نوح خراسانی، دکتر قاسم رسا، محمود فرخ، دکتر علی اکبر فیاض، دکتر فخرالدین شادمان، آقای جعفری استاندار وقت، آقای کوثری مدیرکل آموزش و پرورش، ابوالقاسم نوید، دکتر جمال رضایی
ردیف دوم از چپ به راست: احمد کمال پور، دکتر غلامحسین یوسفی، عبدالرحیم کبیری، مهدی صدیق وزیری، بهادری، گلشن آزادی، عبدا... کشاورز
ردیف آخر از چپ به راست: سرگرد عبدالعلی نگارنده، صائبی، غلامرضا صدیق، تقی بینش، حسین امیری، علیرضا آریان، علی باقرزاده (بقا) و غلامرضا قدسی