صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

داستان دختربچه‌ای که پس از ابتلا به سرطان، نویسنده می‌شود

  • کد خبر: ۷۳۷۲۵
  • ۲۰ تير ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۹
باران، دختر کوچکی که چند سال از عمرش را در مبارزه با بیماری سرطان سپری کرده است، تجربه‌اش را از این دوران در قالب یک کتاب به‌نام «رنگ‌های زندگی در مسیر مبارزه با سرطان» در دست انتشار دارد.

به گزارش شهرآرانیوز - باران، دختر کوچکی که چند سال از عمرش را در مبارزه با بیماری سرطان سپری کرده است، تجربه‌اش را از این دوران در قالب یک کتاب به‌نام «رنگ‌های زندگی در مسیر مبارزه با سرطان» در دست انتشار دارد.


متن گفتگو با باران، دختر کوچک مبتلا به سرطان، و پدر او منتشر شده است؛ کودکی که از مبارزه با سرطان درس گرفته، قلم به دست گرفته و تجربه‌های خود را در یک کتاب منتشر کرده است.


پدر باران می‌گوید که کتاب‌خواندن از عادات روزانه خانواده او نبوده است و باران کوچک، کمتر او یا مادرش را کتاب‌به‌دست دیده است. پس علاقه این دختر کوچک به کتاب‌خواندن و نوشتن داستان از کجا آمده است: «از وقتی به بیماری سرطان مبتلا شدم، بازی‌کردن با بچه‌های دیگر برایم جذابیتی نداشت. به من می‌گفتند به اتاق بازی بیمارستان امام‌خمینی (ره) بروم و با بچه‌ها بازی کنم، اما من این کار را دوست نداشتم. چندباری هم به این اتاق رفتم، اما جذب اتاق بازی و بازی‌ها نشدم. یادم هست انتهای راهرو بخش ما کتابخانه‌ای بود که من یکی از مشتریان ثابتش شده بودم.»


این آغاز داستان باران، کودک امروز محک و نویسنده آینده ایران است. باران یکی از چند کودک محک است که به نویسندگی علاقه نشان می‌دهد و کتاب را به‌عنوان همدم برگزیده است. برای پدر باران داستان این‌چنین آغاز می‌شود: «زمانی که متوجه بیماری فرزندمان شدیم، باران با مادرش خارج از ایران زندگی می‌کرد و من ایران بودم. در ترکیه آزمایش‌های تشخیصی بیماری سرطان انجام شد و باران به ایران برگشت. آزمایش‌ها در ایران بیماری را تأیید کرد و دخترمان در بیمارستان امام خمینی (ره) بستری شد. آن‌وقت باران ۹‌ساله بود. یک روز که برای انجام کار‌های معالجه باران به بیمارستان رفته بودم، باران زیر پوشش و حمایت مؤسسه محک قرار گرفت.»


هر کودک و خانواده‌ای در برخورد ابتدایی با بیماری، واکنشی متفاوت نشان می‌دهد. برای باران کوچک این آگاهی از بیماری، گوشه‌گیری و تمایل به تنهایی را به ارمغان آورد. باران برای رهایی از این حس نگرانی و اضطراب، راه‌حلی جادویی پیدا کرد؛ کتاب‌خواندن: «در انتهای راهرو بخش ما در بیمارستان، کتابخانه کوچکی بود که فقط تعداد کمی از بچه‌ها برای گرفتن و خواندن کتاب به آنجا می‌رفتند. من به این کتابخانه می‌رفتم و تک‌تک کتاب‌ها را برمی‌داشتم، نگاه می‌کردم و بعد کتابی برای خواندن انتخاب می‌کردم.

 

در این کتابخانه همه‌جور کتاب بود؛ از کتاب‌های علمی گرفته تا داستان‌های خیالی و شگفت‌انگیز. به داستان‌های خیالی علاقه بیشتری داشتم و بیشتر آن‌ها را برای خواندن انتخاب می‌کردم. من قبل از ابتلا به بیماری سرطان هم هر روز کتاب می‌خواندم، اما زمانی که به این بیماری مبتلا شدم، به خواندن کتاب بیش از گذشته علاقه‌مند شدم. من کتاب‌خواندن را از دوم دبستان شروع کردم، زمانی که دیگر خواندن و نوشتن را کاملا یاد گرفته و به آن مسلط شده بودم. پدر و مادرم برایم قصه‌های زیادی تعریف می‌کردند، اما همیشه دوست داشتم داستان‌ها را خودم بخوانم.»


باران تصمیم گرفت خودش هم دست‌به‌قلم شود و «رنگ‌های زندگی در مسیر مبارزه با سرطان» را بنویسد. او درباره دلیل نوشتن این کتاب می‌گوید: «زندگی من تا امروز همراه با مبارزه با سرطان بوده است و دوست دارم دیگران بدانند زندگی همراه با مبارزه چه شکلی است.»

 

منبع: خبرآنلاین

 

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.