صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درد‌دل‌های یک دبستان

  • کد خبر: ۷۵۱۱
  • ۳۰ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۶
گزارشی از یک نیم روز که پای خاطرات و گله‌های معلمان دبستان روستای قرق چناران نشستیم
جاوید
دنیای کودکان آن‌قدر شیرین است که خیلی از آدم بزرگ‌ها را جذب می‌کند. سادگی و زیبایی دنیای آنان را که می‌بینیم کنارشان می‌مانیم و این زیبایی‌ها وقتی دوچندان می‌شوند که کودکانش دانش‌آموز باشند و دبستانش روستایی و آن هم از جنس عشایر اصیل. آن وقت فکر کنید چه براین کودکان گذشته است که معلم را سال‌ها کنارشان نگه می‌دارند و خاطر‌اتش را حفظ می‌کنند. گزارش این هفته ما روایت چند ساعتی است که پای صحبت‌ها، دغدغه‌ها و درددل‌های معلم‌های دبستان یک روستای عشایری از توابع چناران گذرانده‌ایم. شنیدیم و لذت بریدم و با تماشای کمبود‌ها افسوس خوردیم.
 
شبانه سقف و بنای مدرسه را خراب کردیم
«علیرضا جمالی» اولین آموزگاری است که در این گزارش پای حرف‌هایش می‌نشینیم. محمودی، مدیر روابط عمومی آموزش و پرورش چناران، که در این گزارش همراهی‌مان می‌کند، قبل از گفتگو از فعالیت‌های مفید و ورزشکار بودنش برایم چیز‌هایی گفته‌است. جمالی ۲۷ سال سابقه کار دارد که از این مدت ۲۵ سالش را در روستا‌ها خدمت کرده و حالا ۲ سالی است که در مدارس چناران مشغول به کار شده است.

وقتی از روستای قرق می‌پرسم، می‌گوید: سال تحصیلی ۸۰-۸۱ به عنوان مدیر آموزگار به روستای قرق رفتم. آن زمان خودم مدیر‌آموزگار بودم و یک معلم هم داشتم که به ۵۰ دانش‌آموز مدرسه درس می‌دادیم.

اولین و ماندگارترین کاری که جمالی برای مدرسه قرق انجام داد، اقدام ضربتی برای نوسازی مدرسه بود. در شرح ماجرا می‌گوید: تمام مدرسه ۲ کلاس کوچک و یک دفتر خشت و گلی بود که به دلیل قدمت زیاد، دیوار‌ها به شدت خرابی داشتند؛ به همین سبب تصمیم گرفتم درخواست نوسازی بدهم. مسئولان در بازدید از مکان مدرسه بر بازسازی تأکید کردند، اما شرط آن‌ها این بود که مدرسه به طور کامل تخریب و دوباره ساخته شود که در آن مدت باید در ساختمانی دیگر یا یک چادر، مدرسه را بر پا می‌کردیم. می‌دانستم ممکن است شرایط سخت‌تر شود، اما من مصر بودم که ساختمان را بازسازی کنم. پس از دستور سازمان نوسازی، خودم کلنگ برداشتم و شبانه با همکاری روستاییان سقف و بنا را خراب کردیم.

حتی یک ثانیه هم در ساختمان جدید نماندم
مدیر مدرسه با همکاری اهالی ساختمان را تخریب و به سازمان نوسازی تحویل می‌دهند و کار بازسازی شروع می‌شود، اما سختی‌های زیادی در راه است. جمالی ادامه می‌دهد: سختی اول این بود که جایی برای استقرار بچه‌ها پیدا نمی‌کردیم، چون هیچ ساختمان نیمه‌کاره یا بدون سکنه‌ای در روستا نبود، تااینکه یکی از اهالی ۲ کاهدان گلی‌اش را خالی کرد و به ما داد. به این ترتیب با بدترین شرایط ممکن، بدون روشنایی کافی، با چکه‌کردن سقف و ردشدن جانوران مختلف از کنار بچه‌ها تدریس را ادامه دادیم. در همان ۲ اتاق درس می‌دادم و، چون در آن روستا اقامت یا به اصطلاح بیتوته داشتم و شب‌ها همانجا می‎‌خوابیدم.

این مدیر باسابقه در ادامه صحبت‌هایش به کار دیگری که در آن سال‌ها انجام داده است، اشاره می‌کند و می‌گوید: نکته جالب این بود که همان سال راهنمایی ضمیمه را هم با پیگیری‌های زیادی راه انداختم که بچه‌های بازمانده از تحصیل را که ۲۵ نفر دختر و پسر بودند، جمع کردم. عصر‌ها درس‌های تخصصی را خودم می‌گفتم و یک خانم از سکنه روستا که فوق دیپلم داشت هم به عنوان حق‌التدریس به من کمک می‌کرد. بالاخره تابستان سال بعد ساختمان جدید مدرسه را تحویلمان دادند، اما من دانشگاه قبول شده بودم و از آنجا رفتم و فرصت نشد که حتی یک ثانیه هم در ساختمان جدید تدریس کنم!

مهم‌ترین خصلت روستاییان مهر و محبتشان است
جمالی از آنجا به روستا‌های مختلف و محروم رفت و کمک به این بخش از کودکان محصل را ادامه داد. اکنون هم نمونه واقعی یک فرد پرتلاش و فعال است. شیفت صبح در مدرسه ابتدایی ریاضی درس می‌دهد، شیفت عصر مدیر یک دبستان است و شب‌ها در یک مؤسسه خصوصی ریاضی تدریس می‌کند. دیگر اوقات، به خصوص تعطیلات را با ورزش و سفر به طبیعت می‌گذارند.

او در پایان صحبت‌هایش از حس و حال خوب زندگی با روستاییان می‌گوید: مهم‌ترین خصلتی که این‌همه سال از آن‌ها دیده‌ام مهر و محبت بی دریغ‌شان بود. هنوز هم وقتی برای کوهنوردی و طبیعت‌گردی به روستا‌ها می‌روم من را به خاطر دارند و با روی خوش از من استقبال می‌کنند. همین‌ها باعث شد هیچ‌وقت از کار کردن در روستا پشیمان نشوم و حالا خیر و برکت آن کارکردن صادقانه را در زندگی مشترکم می‌بینم که با همسر و ۲ فرزندم در آرامش زندگی می‌کنیم و با همین درآمد معلمی زندگی خوبی داردم. خداراشاکرم.

قبل از آموزش به نیاز‌های اولیه توجه می‌کردم
یکی دیگر از معلمانی که درروستای قرق خدمت کرد و هنوز هم پس از رفتن از آن روستا دغدغه دانش‌آموزان را دارد، امیر صادقی است. او اکنون در دبستان شهید جعفر زوارزاده که در محدوده کارخانه قند چناران است، خدمت می‌کند. مدرسه‌ای که می‌گویند ۶۷ سال قدمت دارد و در و دیوار‌ها و چهارچوب پنجره‌هایش مربوط به همان سال‌های تأسیس است.

صادقی درباره سال‌های خدمتش در قرق می‌گوید: سال تحصیلی ۹۵-۹۶ طبق تقسیم‌بندی به آن روستا اعزام شدم. ۲ سال مدیرآموزگار بودم و یک همکار دیگر هم داشتم. خاطرات شیرین و سختی‌های زیادی را درک کردم که هنوز از گفتن آن خوبی‌ها شادمان می‌شوم و وقتی به یاد مشکلات می‌افتم، حسرت می‌خورم. بخشی از شیرینی‌هایش هم‌نشینی با بچه‌های ساده و مهربان روستا و زندگی با اهالی خون‌گرمشان بود. بهترین خاطراتم مربوط به همان یک‌سالی می‌شود که آنجا بیتوته کرده بودم، یعنی مانند یکی از اهالی به حساب می‌آمدم و آن‌ها با روی گشاده مرا پذیرفته بودند.

وی در خصوص برنامه کاری‌اش در مدارس روستایی اضافه می‌کند: معتقدم تا نیاز‌های اولیه بچه‌ها فراهم نشود، آموزش بی‌نتیجه خواهد بود. به همین سبب اولین تلاشم این بود که در حد رفع نیاز‌های اولیه و ضروری آن‌ها تلاش کنم. به عنوان نمونه وقتی می‌دیدم یک دانش‌آموز در زمستان با دمپایی به مدرسه می‌آید، به دنبال کمک خیران می‌رفتم. خیرانی هم بودند که در ایام عید و شب یلدا کمک‌های نقدی و غیرنقدی‌ای همچون لباس و کفش برای بچه‌ها می‌فرستادند. گروه عطر خدا هم یک تیم خیر بودند که در خرید دارو یا پوشاک کمکمان می‌کردند. آن زمان ۱۵ دختر و ۱۷ پسردانش‌آموز داشتم.

از کمبود ساختمان دبیرستان تا اعتیاد و فقر
باوجود اینکه محل خدمت صادقی تغییر کرده است و حالا در شهر کار و زندگی می‌کند، از فکر مشکلات روستای قرق بیرون نیامده و لابه‌لای صحبت‌هایش به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کند: با حساب دانش‌آموزان پایه ششم امسال و همچنین آن‌ها که ترک تحصیل کرده‌اند، سال آینده ۲۴ دانش‌آموز متوسطه اول در این روستا می‌مانند که جایی برای تحصیل ندارند. آن‌هایی که بخواهند درس بخوانند باید به روستا‌های دیگر بروند یا به چناران بیایند که این هزینه زیادی را به خانواده‌هایشان تحمیل می‌کند. به این ترتیب دانش‌آموزان دختر صددرصد ترک تحصیل می‌کنند و از بین پسر‌ها هم تعداد بسیار کمی که خانواده توان حمایت از آن‌ها را دارد از روستا می‌روند. سرنوشت آن دختر‌ها هم ازدواج است. آن هم در سن بسیار پایین. صادقی ادامه می‌دهد: دیگر مشکل بزرگ روستاییان اعتیاد جوانان است که یکی از دلایلش بیکاری است. از طرف دیگر اهالی روستا آنتن دیجیتال ندارند که شبکه‌های تلویزیون ایران را دنبال کنند و بیشتر خانواده‌ها آنتن ماهواره دارند. داشتن ماهواره آسیب‌های زیادی همچون افزایش طلاق و مشکلات دیگر را سبب شده است که مسئولان هنوز برای آن کاری نکرده‌اند. نداشتن آسفالت، نبود آب شرب و رسیدگی ناقص به وضعیت بهداشت روستاییان را هم به دیگر مشکلات اضافه کنید.

کمبود‌های بچه‌ها آزارم می‌داد
۶ سال پیش معلم و مدیرآموزگار روستای قرق و چند سالی هم راهبر چند روستا بوده است. این روز‌ها با مدرک دکتری، مشاور دبستان است. «جواد وکیلی» بعد از معرفی‌اش می‌گوید:، چون اصالتا عشایرزاده هستم، مشکلات بچه‌ها را درک می‌کردم و کمبودهایشان خیلی آزارم می‌داد. به عنوان یک معلم نگرانی‌ام ابتدا فقر فرهنگی و علم‌آموزی بچه‌ها بود و دیگری فقر اقتصادی‌شان. از یک طرف می‌خواستم مفاهیم و دروس را آموزش بدهم، اما می‌دیدم بچه‌ای سرکلاس چرت می‌زند یا بیمار است و خانواده توان درمانش را ندارند. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم سالی که در آنجا بیتوته کرده بودم دانش‌آموزی را که می‌دانستم نهار نخورده است به اتاقم دعوت کردم و او از دیدن برنج تعجب کرده بود، چون چنین غذایی را هرگز ندیده بود.

این معلم ادامه می‌دهد: آن سالی که مدرسه را تحویل گرفتم، متوجه شدم که دانش‌آموزان از نظر پایه آموزشی خیلی ضعیف هستند و معلم قبلی با آن‌ها چندان کار نمی‌کرد. اولیا هم از این وضعیت ناراضی بودند. برای پایه‌های دوم و سوم تدریس را از کلاس اول شروع کردم. چند سالی که آنجا بودم سعی کردم با کتاب داستان و قصه گفتن آن‌ها را با اصول و مفاهیم زندگی آشنا کنم.
وکیلی درباره برخی فعالیت‌هایی که در دوران راهبری روستا‌ها انجام داده بود، اضافه می‌کند: ۳ سال راهبر آموزشی بودم و در آن سال‌ها کتابخانه سیار و آزمایشگاه سیار را در روستا‌های مختلف و محروم راه‌اندازی کردم. در حوزه روان‌شناسی که تخصص خودم بود ضمن آموزش اولیا و دانش‌آموزان، کلاس و کارگاه‌های مختلف برگزار کردم.

۲۰ میلیون هزینه خیران برای مدرسه روستا
صحبت‌هایمان که با معلم‌های قبلی به پایان می‌رسد، به سمت روستای قرق راه می‌افتیم تا از نزدیک همه آنچه را شنیده‌ایم، از نزدیک ببینیم. روستا در ۱۸ کیلومتری شهرستان چناران است و ۸۵ خانوار و ۴۲۰ نفر جمعیت دارد. حوالی ظهر در مقابل «دبستان عشایری شهید قربانی قرق» ایستاده‌ایم. بعضی از بچه‌های مدرسه با معلمشان به استقبال ما آمده‌اند، در ساختمان نوسازی که معلوم است دیوار‌های حیاطش تازه رنگ‌آمیزی شده و همه‌چیز نونوار است. محمدراعی، مدیرآموزگار جوان این مدرسه، همه جزئیات را مو‌به‌مو برایمان شرح می‌دهد.

سال ششم خدمتش است و اولین سال است که به این مدرسه آمده است. در ادامه می‌گوید: اینجا یک مدرسه عشایری است، یعنی فرزندان خانواده‌هایی که از اوایل خرداد تا اوایل شهریور یا اواخر مرداد برای چرای گوسفندان به مکان خوش آب و هوای دیگری کوچ می‌کنند. من امسال این مدرسه را تحویل گرفتم و یک ماه قبل از شروع مدارس یعنی از اول شهریورماه بچه‌ها را جمع کردم و مدرسه را با مرور درس‌های سال گذشته آغاز کردیم. این مدرسه ۳۷ دانش‌آموز دارد که در ۶ پایه، ۳ پایه صبح و ۳ پایه عصر درس می‌خوانند و شامل ۱۸ دختر و ۱۹ پسر هستند.

خوش‌شانس‌ترین مدیر هستم!
راعی با اشاره به اینکه در روستا بیتوته کرده است، تأکید می‌کند: مدرسه را در ۲ شیفت اداره می‌کنم و شب‌ها نیز به بچه‌هایی که پایه ضعیف‌تری دارند، درس می‌دهم. خودش را یکی از خوش‌شانس‌ترین مدیران می‌داند و درباره‌اش توضیح می‌دهد که چندروز قبل از شروع سال تحصیلی خبر دادند که خانم رضوان حکیم زاده، معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، به همراه مسئولان استانی قرار است برای زدن زنگ شروع سال تحصیلی عشایر به این مدرسه بیایند. من خوش‌شاس‌ترین مدیر بودم که در اولین روزخدمت رسمی‌ام معاون وزیر ومسولان استانی به مدرسه‌ام آمدند. حضور مسولان باعث شد مدرسه را مرتب کنیم و از آن وضعیت نامناسب خارج شود. وی ادامه می‌دهد: مجبور شدیم در مدت زمان خیلی کم مدرسه را بهسازی کنیم، اما هیچ بودجه‌ای وجود نداشت. دیوار‌های حیاط ظاهر خوبی نداشتند و کف حیاط هم یک زمین خراب داشت. به کمک گروه جهادی «فواد» برای رنگ‌آمیزی دیوار‌ها و در‌ها اقدام کردیم. برای تعمیرات و بازسازی بیش از ۲۰ میلیون تومان هزینه شد که یک ریالش هم از اداره آموزش و پرورش یا جیب مردم روستا نبود. گروه جهادی در ساخت کف حیاط کمکمان کردند تا تبدیل به این مکانی شد که می‌بینید. چند روز قبل از حضور مسئولان فقط روزی ۲ ساعت خوابیدم. اما نتیجه بسیار موفقیت‌آمیز بود.

تاکنون هیچ هزینه‌ای از پدر و مادر‌ها نگرفته‌ام
راعی با خوشحالی از موفقیت‌های دیگرش یاد می‌کند: از طرف دیگر توانستم از خیران ۵ تا ۶ میلیون کمک جمع کنم و برای بچه‌ها کیف، کفش و برای دختران لباس فرم تهیه کنم. شاید تنها مدیری هستم که تاکنون هیچ هزینه‌ای از پدر و مادر‌ها نگرفته‌ام. حتی کمد جایزه‌های بچه‌ها را هم با کمک خیران تهیه کردم. به دلیل اینکه روستا آب شرب ندارد و روستاییان آب شرب را از روستا‌های دیگر یا چناران می‌آورند، با تولیدکننده یکی از دستگاه‌های تصفیه آب صحبت کردم و خودش دستگاه را رایگان برایمان به روستا آورد.

این معلم که با پیگیری‌های مداومش توانسته است به اوضاع مدرسه سروسامانی بدهد، تأکید می‌کند: با اتفاق‌های افتاده مدرسه ما اکنون جزو بهترین مدارس چناران است و تنها کمبود‌های ما دستگاه کپی و کیت علوم است که قول‌هایی در این رابطه گرفته‌ام. اهالی اینجا خیلی هوای مرا دارند، شاید ۱۰ وعده در هفته مهمان سفره‌های آنان باشم. من هم هوای آن‌ها را دارم و برنامه‌ام این است که با کمک شهرداری چناران حیاط را آسفالت کنیم. شاید، چون جوان است پرانرژی است، یا، چون سال‌های اول خدمتش را می‌گذارند، یا شاید شخصیت فداکار و نوع‌دوستی داشته باشد، اما با تمام توان همه فکر و ذکرش اهالی روستا و مدرسه است. صحبتش را با یکی دیگر از دغدغه‌هایش تمام می‌کند: خیلی دلم می‌سوزد که نزدیک چناران و زندان قزل‌حصار هستیم، اما با فاصله ۱۰ کیلومتری اهالی اینجا گاز ندارند و هنوز در سرمای استخوان‌سوز روستا از نفت استفاده می‌کنند. من همه تلاشم را می‌کنم که برای روستا مفید باشم. عکاس به سراغ بچه‌ها می‌رود تا با معلمشان در یک قاب دسته‌جمعی عکس یادگاری بگیرند. سری به خانه دهیار می‌زنیم و بعد راهی جاده می‌شویم، اما حرف‌هایشان در ذهنمان مرور می‌شود.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.