صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

دریغا «حکیمی» مسیحای دوران

  • کد خبر: ۷۸۳۷۸
  • ۰۲ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۳:۳۳
یوسف بینا - روزنامه‌نگار

در باب فضیلت‌های بی کران زنده یاد استاد محمدرضا حکیمی خراسانی، اهل فضیلت و معرفت داد سخن داده اند و آنچه را بایدوشاید گفته اند. پس از این هم بیشتر خواهند گفت و خواهند نوشت. این سرشت روزگار و سرنوشت بزرگان است که تا در میان ما زندگی می‌کنند و حیات جسمانی دارند، از انفاس قدسی آنان چنان که حق است بهره نمی‌بریم و ایشان را که از اوتاد و اولیای خدایند، همچون خود می‌پنداریم.

 

درحالی که ایشان در مقام تمثیل همان کوه یخ اند که فقط بخش کوچکی از برکات وجودشان در معرض دید ما قرار می‌گیرد و بیشتر پنهان است. استاد حکیمی از نسل بزرگانی بود که جامع علوم و معارف و فضایل بودند و از این منظر در قرن ما که قرن ابتذال و بی مایگی است، غریب‌وار و نادر می‌نمود. تبحر استاد در علوم نقلی و عقلی، ادبیات فارسی و عربی و معلومات عصری، از همان روزگار جوانی اش از او علامه‌ای ساخته بود که دوست و دشمن را به تحسین و شگفتی وامی‌داشت.

 

این سخنی به گزافه نیست. باید یکی بنشیند و از سر صبر و حوصله ببیند که لحظه لحظه زندگی استاد چگونه گذشته و در طول عمر پربرکتش چگونه توانسته است هم فقیهی مجتهد، هم متکلمی صاحب مکتب، هم محققی تمام عیار در علوم اسلامی، هم نویسنده‌ای فصیح سخن و هم شاعری سخته گو در فارسی و عربی باشد و همه این فضایل معنوی را از یک سو با یکدیگر و از سوی دیگر با مسائل اجتماعی و جهانی انسان معاصر درآمیزد و گنجینه‌ای از کتاب‌های گران بها بنویسد تا هم به گفته سعدی «متکلمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت افزاید» و هم به انواعی از نیاز‌های روحی انسان پاسخ گوید و همین جامعیت بی مانند است که لقب «استاد علامه» را برازنده نام «محمدرضا حکیمی خراسانی» می‌کند؛

 

تا آنجا که با وجود او و در قیاس با او نتوان این لقب را به کسی دیگر اطلاق کرد. این‌ها را باید در کنار وارستگی بی نهایت استاد گذاشت که زیستن مسیح وارش رواست که در باور اهالی این روزگار نگنجد؛ که ما از نور آفتاب گرمیم، خورشید را نمی‌دانیم.


استاد حکیمی خراسانی در نوجوانی و پس از آموختن سطوحی از علوم دینی در حوزه علمیه مشهد از محضر علمای بزرگ، قصیده‌ای به عربی در ستایش استادش ادیب نیشابوری سروده که در ضمن مقاله‌ای در کتاب «یادنامه ادیب نیشابوری» (۱۳۶۵، به اهتمام دکتر مهدی محقق، ص ۱۹) آمده و بهتر است برای عرض ارادت به مقام بلندش، بیت‌هایی از همین قصیده را که خود در ستایش استادش سروده است، دوباره بخوانیم:


و هل ادلک فی هذه الزمان علی
من لا نظیر له فی القوم کلهم
هو الذی فاق فی الآفاق مشتهرا
هو الذی صار فی الأمصار ذا شمم
هو الذی طار فی الأقطار شهرته
بالعلم و الفضل و الأوصاف و الشیم...
و درسه درسه فی جامعیته
من المعارف و الآداب و الحکم...
بحر الفصاحه فی حسن البیان تری
ألفاظه مثل دمع العاشق الألم
رب البلاغه یبدی فی مناهج‌ها
تلک المعانی التی تعلو علی النجم
مفسر الذکر کشاف دقائقه
أنوار تأویله التبیان للقیم...
مؤرخ جامع علامه فقم
نسابه جامع الآثار ذوالعظم...
یأتی الرجال رجالا نحو حضرته
من الأکابر و الأشراف و الصلم
یستأذنون للقیاه و قل یری
منه الإجازه هذا رفعه الهمم...


[آیا می‌خواهی در این زمانه کسی را به تو نشان دهم که در میان قوم بی مانند است؟ کسی که نام او در آفاق و منش او در شهر‌ها شهرت یافته، در علم و فضل و اخلاق مشهور جهان است، آثارش را به لحاظ جامعیت در معارف و ادبیات و حکمت فقط می‌توان با آثار خود او قیاس کرد، دریای فصاحت در گفتار نیک که سخنش همانند خون عاشق دردمند است، خداوند بلاغت که شیوه سخنان شیوایش معانی را تا آسمان برمی کشد، مفسر قرآن که روشنایی تفسیرش راز‌های کلام خدا را آشکار می‌سازد، تاریخ دان بلندمرتبه‌ای که رجال و انساب را به جامعیت می‌داند، کسی که بزرگ مردان به سوی او می‌آیند و از او رخصت حضور می‌گیرند و کمتر کسی را به حضور می‌پذیرد و این از بلندهمتی اوست...]

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.