اخوان ثالث، اگر بزرگترین شاعر معاصر نباشد، بی تردید یکی از بنامترین و مشهورترین آن هاست. به تعبیر استاد دکتر شفیعی کدکنی یکی از معماران بزرگ زبان فارسی در عصر ماست که شماری از معماریهای او در زبان فارسی در زمره ماندگارترین اشعار معاصر است. او از دل سنت برآمد و با حضور در محافل و انجمنهای ادبی مشهد و سرودن شعرهای سنت گرایانه و طبع آزمایی در قالبهای غزل و قصیده و قطعه به عنوان شاعری توانا و خوش قریحه شناخته شد.
او بعدها به تهران رفت و قدم در راه مبارزات سیاسی و اجتماعی نهاد و در همین ایام با شعر و اندیشه نیمایوشیج آشنایی یافت. این آشنایی سبب شد تا به تدریج از فضای شعر کهن پارسی فاصله بگیرد و به نوگرایان و نواندیشان ادبی متمایل شود، تا آنجا که با انتشار دفتر زمستان به شاعری صاحب سبک و درخور اعتنا در میان شاعران نوگرای معاصر نابردار شد. با این همه، هیچ گاه از سرایش شعر به شیوه سنتی دست برنداشت و همواره دل در گرو سبک و سیاق کهن داشت. او حتی در شعرهای نوگرایانه اش نیز از واژهها و ساختارهای کهن زبان فارسی و نیز قصه ها، داستان ها، مثلها و موتیفهای ادبی و فرهنگی گذشته ایران زمین غافل نبود و در جای جای اشعار خود از آنها بهره میگرفت. بی تردید آنچه در کامیابی اخوان و تشخص شعری او نقش عمده داشته، آگاهی و شناخت او از فرهنگ و ادب کهن و تلفیق استادانه و ماهرانه آن عناصر با روشها و شیوههای مدرن و نوگرایانه بود.
اخوان، به قصه گویی و قصه پردازی علاقه داشت. بسیاری از بهترین و باشکوهترین شعرهای او مانند «کتیبه»، «قصۀ شهر سنگستان»، «نماز» و ... صورتی روایی دارند و گویی داستانی به نظم کشیده شده است. بی شک این ویژگی در شعر او بر پایه توجه به عنصر روایت و روایت پردازی در ادب کهن ایرانی شکل گرفته است. او نه تنها از این شیوه رایج و شناخته شده در میان ایرانیان و پارسی زبانان برای اثرگذاری بیشتر شعرش بهره گرفت، که معانی و مفاهیم و عواطف و احساسات مورد نظرش را در دل گفتگو ها، شخصیت پردازیها و صحنه آراییها جای داد و بدین طریق به شیوهای نو و راهی تازه در سرودن شعرهای نوگرایانه دست یافت.
اخوان، در اشعارش زبان فخیم و استوار خراسانی را با زبان گفتاری معاصر و تعابیر عامیانه درآمیخت و آمیزهای شگفت و البته سهل ممتنع ارائه داد که در نوع خود کم مانند و حتی بی نظیر است. این پیوند چنان دلنشین و جذاب از کار درآمده است که برخی او را احیاگر سبک خراسانی در شعر معاصر فارسی لقب داده و سبکش را «نوخراسانی» خوانده اند.
اگرچه تخلص شعری اخوان، «م. امید» بود، اما به شاعر نومیدی شهره است و اغلب تخلصش را نوعی وارونه گویی تعبیر کرده اند، حال آنکه ناامیدی اخوان که در بسیاری از سروده هایش پررنگ و نمایان است، در اصل روایت ناکامیها و سرخوردگیهای مردمی است که برخلاف آرمان خواهیهای سترگ و کوششهای فراوان راه به جایی نبرده اند و حتی گاه پاکی و صداقت و جوانمردی خود را نیز فدا شده دیده اند؛
بنابراین شعر او هم اندیشی و همراهی با جامعه و آرمانهای آن است و جلوههایی از واقعیتهای زندگی اجتماعی و آرزوهای بلند و والای انسانی را به نمایش میگذارد. حال اگر این واقعیت تلخ و دردناک است، از دست و زبان شاعر آزاده و حق جو چه کار برمی آید جز روایت آنها و البته نشان دادن اسطورههایی برای امید دادن و انگیزه بخشیدن به جامعه افسرده و ناامید.
اتفاقا در میانه اغلب شعرهای تلخ و نومیدانه اخوان که خواننده با فضایی سرد و تاریک و غمناک روبه رو میشود، به ناگاه روزنهای از نور و امید چهره میگشاید که هرچند کم فروغ است و در برابر لشکر تاریکی و غم چندان یارای ایستادگی ندارد، اما، چون درخششی است در فضایی کاملا تاریک، جلوه اش چشمگیر است و همه وجود خواننده را به خود مشغول میکند و به او میگوید که چشمه آرزو هنوز میجوشد و درخت امید جوانه میزند و قاصدک شاید این بار سرشار از شررِ شور و شعور باشد.
قاصدک هان، ولی ... آخر ...ای وای
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! ... کجا رفتی؟ آی!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز
مانده خاکستر گرمی جایی
در اجاقی – طمع شعله نمیبندم – خردک شرری هست هنوز؟