شهرآرانیوز - ادبیات افغانستان، شاخه پرباری از ادبیات فارسی است و آثار شاعران و نویسندگان افغانستانی، برگهای زرینی از دفتر پربرگ ادبیات معاصر فارسی است؛ چنان که بهفرموده رهبرمعظم انقلاب در سخنرانی اخیرشان، «افغانستان کشور برادر ماست؛ همزبان، همدین، از لحاظ فرهنگی همفرهنگ...» بنابراین طبیعی است که بخش مهمی از پژوهشهای ادبی نیز به این بخش از آثار ادبی اختصاص یابد.
در این روزها که مردم افغانستان درگیر بحرانهای سیاسی و اجتماعی فراواناند و نامشان بیشازپیش در رسانهها مطرح است، یکی از پژوهشگران عرصه ادبیات کودکونوجوان که مطالعات ویژهای در حوزه ادبیات کودک افغانستان داشته است، یادداشتی را در این باره به شهرآرانیوز داده است که با هم میخوانیم.
اگر لالاییها را در دسته ادبیات عامیانه قرار دهیم و با احساسی مادرانه بخوانیم: «اللو گل ریحان/ نگو چوچی مه گریان/ اللو گل نسرین/ چوچه در خو شیرین/ اللو اللو اللو/ اللو اللو اللو...» در واقع پا در گلزار ادبیات کودک کشوری گذاشتهایم که با تاریخی کهن همواره درگیر جنگ و نابهسامانی بوده است. ادبیات کودک در افغانستان چه به زبان فارسیدری و چه به زبان پشتو، بیشتر از ادبیات عامیانه آن سر برآورده است. ادبیات عامیانه سینهبهسینه در میان مردمان یک سرزمین جریان مییابد و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. این نوع ادبیات در واقع سنگبنای ادبیات کودک در افغانستان است. شاید بتوان گفت شاخه بزرگی از ادبیات کودک این سرزمین را متنهای شفاهی آن میسازند که فراوان با روحیه کودکان این سامان سازگاری دارد و آنان را به دوران خوش کودکی رهنمون است.
ادبیات کودک در افغانستان امروز چندان با آنچه در گذشته بهنام کودکان بوده، تفاوتی نکرده است. کودک در افغانستان امروز و هم دیروز، بزرگسالی است که از نظر جثه کوچک است. این بدان مفهوم است که کودک باید، چون بزرگسال نقشهای سنگینی را در زندگی بپذیرد و از این رو به آموزش نیاز دارد. آموزش محض، قوه تخیل و خلاقیت کودک افغانستانی را نشانه میگیرد و خط فکری او را بهعنوان یک کودک از بین میبرد.
در آغاز قرن بیستم میلادی، افغانستان شاهد تحولاتی اساسی در حوزه فرهنگ و ادبیات کودک بود؛ با حضور شخصیتهایی که ادبیات کودک را بهدرستی درک کردند و آثاری هماهنگ با ذوق کودکان از خود برجای گذاشتند. از جمله این نویسندگان میتوان به محمود طرزی، حافظ عبداللهقاری، عبدالعلی مستغنی و عبدالهادی داوی اشاره کرد.
در همین دوره آثار ارزشمندی از ادبیات عامیانه افغانستان برای کودکان بهزبان فارسیدری و پشتو چاپ و منتشر شد. نیز در انجمن نویسندگان، گروهی به بررسیهای نظری در باب ادبیات کودک پرداختند و آثاری برجا گذاشتند. در همین دوران بود که رژیم کمونیستی روسیه، حاکم بر افغانستان، از نویسندگان خواست تا با نوشتن مطالب دلخواه آنان ایدئولوژیهای خاصی را برای کودکان افغانستانی تبیین کنند، اما این نظرگاه ازسوی نویسندگان افغانستانی پذیرفته نشد و طرد شد. دهه ۷۰ میلادی سالهای خوبی برای ادبیات کودک افغانستان نبود.
کشور دوباره دچار جنگ و نابهسامانی شده بود و کودکان قربانیان همیشگی جنگ، از همه لحاظ و هم از نظر ادبیات بهدست فراموشی سپرده شدند. در دهه ۸۰ میلادی، اما دوباره فرهنگ رونق گرفت و جان تازهای به پیکر ادبیات کودک افغانستان دمیده شد؛ البته نه بدان معنا که باید.
امروزه نیز نهادهایی در عرصه ادبیات کودک در افغانستان فعالیت دارند، اما بیتردید باید چنین گفت که در حوزه ادبیات کودک افغانستان همواره کاستیهای فراوانی بهچشم میخورد.
بیشتر کودکان این سرزمین هنوز طعم واقعی کودکی را نچشیدهاند، کتابخواندن برای آنها رؤیاست و جنگ و خشونت بیشتر از هر قشری از میان کودکان قربانی میگیرد. کودکان افغان هنوز با پدیدههای محرومیت از حقوق، تحمل کار سخت و تحقیر روبهرو هستند. با آنکه شخصیت کودکان در دوران کودکی شکل میگیرد و تولید اثرهای علمی ویژه کودکان، ارزشها، تقویت روحیه پذیرش دیگری و ترویج فرهنگ صلح را آموزش میدهد، اما بخشی از کودکان یتیم افغانستان در مناطق نامناسب پیرامون شهرها زندگی میکنند و هرگز فرصت آموختن ندارند و ادبیات کشور خود را نمیشناسند.
اینک که دوباره این کشور ناآرام شده است و کودکانش سرگرداناند، این وظیفه مهم برعهده ادبیات است که بهعنوان یکی از گستردهترین حوزههای دانش و فرهنگ بشری، به ثبت و ضبط احوال بپردازد و اندیشیدن را به کودکان بیاموزد. با این حال و در پس همه اینها، شاید بسیاری این پرسش را مطرح کنند که آیا کشور جنگزدهای همچون افغانستان، میتواند ادبیاتی با عنوان «ادبیات کودک» داشته باشد؟
* محدثه مؤذنیراد | پژوهشگر ادبیات کودکونوجوان