صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خلوت، هدیه سفر است

  • کد خبر: ۸۱۷۹۳
  • ۰۳ مهر ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۵
حمید سلطان آبادیان

حقیقت این است که در گیرودار بی‌سرانجام و پرهیاهوی زندگی شهری، در زیر آسمانِ سیاه و دودآلود، در پیچ‌وخم راه و بیراهه‌های دنیای مجازی، در مرداب دغدغه‌ها و اضطراب‌های زندگیِ ساکن و در بحرانِ ارتباطات بی‌سرانجام و شکست‌های ممتد عاطفی، فرصتی برای «خلوت» مهیا نمی‌شود.
فرصتی برای با «خود» بودن، به خود اندیشیدن و خود را مرور کردن، فارغ شدن، تازه شدن و از نو متولد شدن.
معنای خلوت در عرفان، دوری گزیدن از خلق برای متوجه ساختن دل‌وجان به حضرت حق و سخن گفتن با او برای نیل به مقام قرب است.

معنای ساده‌تر برای این واژه، فرصتی است که انسان برای خود مهیا می‌کند تا به‌دور از تمام افکار موهوم و دل‌مشغولی‌ها و دغدغه‌های روزمره، در آن لحظات با خودش تنها شود و به خود و اعمالش و چراییِ هستی‌اش بیندیشد؛ البته که منظور از خلوت، تنها دوری گزیدن از خلق و انزوا و عزلت نیست؛ بلکه گاهی انسان در میان جمع است؛ اما توانایی این را دارد که ذهن خود را برای اندیشیدن و تفکر، پاک‌سازی کند و لحظاتی هرچند کوتاه در خویشتنِ خویش اندیشه کند.
خلوت، مجالی است برای تمرکز و تفکر، خودشناسی، رهایی از مردم و محاسبه خویش.

«سفر»، در کنار تمام دستاورد‌های معنوی و مادی‌اش، خواسته و ناخواسته، این خلوت را برای مسافر به ارمغان می‌آورد. برای بعضی، این اتفاق یک توفیق اجباری است؛ اما برای بسیاری از مسافران، اصلِ سفر برای رسیدن به خلوت معنی پیدا می‌کند. همین‌که مسافر بار برمی‌بندد و جاده برایش آغوش باز می‌کند، رهایی آغاز می‌شود. دل کندن از تمام دل‌بستگی‌ها ذره‌ذره شکل می‌گیرد و تصویری تازه را در درونِ مسافر از هستی‌اش شکل می‌دهد. مسافر با هر قدمی که از داشته‌هایش دور می‌شود به خود، نزدیک‌تر می‌گردد.
خلوت، نیاز است. نیازی برای رسیدن به آرامش حقیقی.

چیزی که از آن زمان که انسان هست شده تا هم‌اکنون، به دنبالش می‌گردد، می‌دود، کنکاش می‌کند، طلب می‌کند و کمتر آن را می‌یابد. سفر، گام بلندی است برای رسیدن به خلوت. مسافر وقتی آسمانِ شب را نزدیک‌تر از همیشه و باشکوه‌تر از آنچه در تصور دارد، با چشمانش به درون می‌کشد، درک می‌کند و دانه‌دانه سلول‌هایش از هیجانِ این وسعتِ شگرف و زیبایی بی‌انت‌ها در میان کهکشان گم می‌شوند، کم‌کم، آهسته‌آهسته، همراه با رطوبت گرمی که چشمانش را تار می‌کند، خود را پیدا می‌کند.

این خودی که پیدا می‌شود در میان این عظمت لایتناهی ستاره می‌شود، سیاره می‌شود، ماه می‌شود، کهکشان می‌شود، آسمان می‌شود، نیست می‌شود و طی این طریق، آنی می‌شود که دیگر نمی‌توان از هستی جدایش کرد. خلوت، گاهی این‌گونه شکل می‌گیرد و تولد در همین مسیر آغاز می‌شود. جاده نماد کنکاش و جست‌وجو و حرکت است، مسافر را به‌پیش می‌خواند و راه را برایش باز می‌کند.

فراز‌هایش، فرود‌هایش، پیچ‌وخم‌هایش، هرکدام داستانی دارد برای جوینده‌ای که می‌اندیشد و به‌پیش می‌رود. طبیعت، نشانه است. طبیعت با تمام نشانه‌هایش، خلوتِ مسافر است. از ژرفنای دره تا بلندای قله. از وسعت کویر تا بیکرانِ آسمان. از دلِ جنگل تا چشمه جوشان. وقتی آدمی در سفر، خلوت را تجربه می‌کند، زندگی در سکون و ایستایی را تاب نمی‌آورد، برایش سخت می‌شود. بی‌قراری می‌کند و دلش برای رفتن و دوری می‌تپد.

برای مسافری که شرایط سفر برای او مقدور نمی‌شود، سخت‌ترین فقدان، از دست دادن خلوت است. گرچه یکی از خصوصیات سفر، در معنای واقعی‌اش، همین است که ذهن را طوری آماده و پرداخته می‌کند که حتی در میان جماعتی شلوغ و ازدحامی از دیگران و در میان جنجال و های‌وهوی‌های بی‌سرانجام، آمادگی خلوت و فارغ شدن از همه‌چیز و همه‌کس را پیدا کند و هر‌از چندگاهی به مسافری که از سفر مانده، یادآوری می‌کند که آسمان را در آن شبی به یاد بیاور که خلوتِ تو بود در بی‌کرانه هستی، و آنچه اندیشیدی، و آنچه بودی و آنچه شدی؛ و اینگونه در اوج ایستایی و سکون هم، دوباره حرکت و سفری درونی آغاز می‌گردد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.