صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

بازی «یادم ترا فراموشِ» امیرحسین شورچه با مشهد و تاریخش همچنان ادامه دارد؛ او بعد از آلبوم موفق «بادیات» حالا در تدارک آلبوم سوم است و از دو تک‌قطعه‌ای که تازگی‌ها منتشر کرده می‌توان فهمید هنوز دو دغدغه‌‌ اساسی در موسیقی دارد: «روایت» و «تاریخ مشهد».

کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - بازی «یادم ترا فراموشِ» امیرحسین شورچه با مشهد و تاریخش همچنان ادامه دارد؛ او بعد از آلبوم موفق «بادیات» حالا در تدارک آلبوم سوم است و از دو تک‌قطعه‌ای که تازگی‌ها منتشر کرده می‌توان فهمید هنوز دو دغدغه‌‌ اساسی در موسیقی دارد: «روایت» و «تاریخ مشهد». شورچه به وضوح تاریخ مشهد را از نگاه خودش به یاد می‌آورد و این یادآوری به شکل درستی به هیئت قصه و روایت درمی‌آید. برای همین فکر می‌کنم دید او را –هرچقدر هم شخصی و گاهی خیالی باشد- خودِ مشهد هم به آغوش می‌گیرد. بلاغت تاریخی آهنگ‌های شورچه از روایت رنگ می‌گیرد و مهم‌ترین ویژگی آن‌ها بدون شک این است که گاهی از سخن یک راوی چندین‌هزارساله شنیده می‌شود و گاه از زبان یک راوی نزدیک که در بیشتر قطعات او یک پدیده، مکان یا زمان تاریخی را به‌شکل همدلانه‌ای برای مخاطب تعریف می‌کند. او بیش‌ از هرچیزی یک قصه‌گوی خوب است؛ به قول خودش قصه‌ قطعاتش از دل موسیقی بیرون می‌آیند. شاید این راه او باشد برای تأکید بر کلام.

داستان در کارهای شورچه به شخصیتی خوش‌صحبت می‌ماند که موسیقی به وجدش می‌آورد. در یک نگاه حداقلی حتی نام آلبوم‌های او هم به چیزی که برای او مهم است، اشاره می‌کنند: در آلبوم «مشهد قوال»، شهر را در مقام یک راوی آوازخوان می‌گذارد و در آلبوم «بادیات»، به باد شخصیت می‌دهد تا در مقام زمان و مکان به تاریخ مشهد سرک بکشد و در نقاطی که خودش اسمشان را بادیه‌ می‌‌گذارد خیال‌پردازی کند. اهمیت این‌ها برای او آن‌قدر زیاد است که حتی لحن خوانشش را برای ساخت یک راوی آگاه، بومی و البته دغدغه‌مند، کم‌تر فراز و فرود دهد. شاید برای برخی‌ها این لحن، متفاوت به نظر برسد و حتی در ابتدا درک تغییر کانون نگاه راوی کمی سخت باشد اما به شکل غریبی همیشه چیزی در قطعات او هست که شما را به شنیدن دوباره وادار کند؛ چیزی که ماهیتی افسانه‌ای و اسطوره‌ای دارد و عمیقا به تار و پود موسیقی می‌رود؛ چه آن‌جا که از «بهادرخان» می‌گوید و چه آن‌جا که از پشت قلعه مرمر، منتظر آمدن سواری است.

تک‌آهنگ جدید شورچه که یکی از قطعات آلبوم بعدی‌اش، «شیفت شب»، هم هست روایتی همدلی‌برانگیز دارد از زنی تنها که در «کوچه زردی» مشهد قدم می‌زند. اینجا هویت فرهنگی و تاریخی یک محله شهری به هویت تاریخی و فرهنگی یک سرزمین گره می‌خورد. درواقع مهم‌ترین نشانه‌های یک مکان آشنا دستمایه خلق یک قصه موسیقایی غریب می‌شوند. شورچه درباره این قطعه نوشته است:

«کوچه زردی»، کوچه‌ زندگی و عشق‌های فراموش شده است و نبضش با نبض کفترها و آدم‌هاش می‌زند. راسته‌ دست‌دوم‌فروشی‌ها و پاتق کفتربازهای شهر.

آنجا پر است از خاطرات انسان‌ها و زندگی‌ها و روایات فراموش‌شده. دوچرخه‌ نوجوانی که توی تصادف مرده. تخت‌خواب کسی که از این شهر مهاجرت کرده و میز ناهارخوری ده‌نفره‌ای که برای دو نفر انگار زیادی بوده. ولی در آن صبح اسفند، میان سرمای استخوان‌ترکان، پیرزنی با نگاه و قدم‌های مردد، دل به آن کوچه زد. با عزیزترین یادگاری زندگی‌اش، با کفتری سفید زیر چادری سیاه.

راوی قطعه همان ویژگی‌های معمول آثار شورچه را دارد با این تفاوت که محدودشدن شاعر به ذهن شخصیت قصه‌اش فرم تازه‌ای گرفته است. موسیقی و ریتم و لحن خوانش هم انگار قدم‌های خسته و ناامید پیرزن را همراهی می‌کنند. آهنگ دراماتیک امیرحسین شورچه، تنظیم خوب مسعود فیاض‌زاده و ضرب‌آهنگ مناسب درامز علی باغفر به یک همکاری موفق دیگر در جریان موسیقی مستقل مشهد تبدیل شده است.

اگر این جمله را که «موسیقی خوب موسیقی‌ای است که آیینه اجتماع باشد» در نظر بگیریم «کوچه زردی» تفسیرها و معانی‌ای مناسب احوالمان هم می‌گیرد. در نام‌گذاری این محله سه دلیل آورده‌اند که یکی از آن‌ها به مجاورت این کوچه با قبرستان قدیم سراب و حاشیه شهر برمی‌گردد. اولین‌بار در عهد قاجار بیماری یرقان یا زردی از این کوچه در شهر مشهد گسترش پیدا کرد و نام این بیماری روی آن مانده است. حالا خیلی راحت‌تر می‌توانیم خطاب دردمندانه زن به کفتر مرده‌اش را همدلی هنرمند با سرزمین و مردمش بدانیم:

آیینه ما بود

مجنون و سرخورده

با کفتری در دست

با کفتری مرده

کاکل به سر جانم

هم‌درد و درمانم

ای هم‌زبانم تو

سر در گریبانم

اینجا به زندانم

از آسمانم رو

غریب اینکه در زمانه شیوع ویروس کرونا و خانه‌نشینی و قرنطینه مردم می‌توانیم دلیل دیگر نام‌گذاری این کوچه را هم به کلام شورچه پیوند بزنیم. در «کوچه زردی» کارگاه های پارچه بافی، شعربافی و شال بافی هم بوده است و کارگران این کارگاه ها در طول روز در فضای تاریک و دور از نور خورشید می‌ماندند و کار می‌کردند؛ به همین دلیل چهره‌شان به زردی می‌رفته است. طبق این روایت، مردم به این محل و ساکنینش «زردی» و «کوچه زردها» می‌گفتند. البته که توصیفات و فضاسازی کلام می‌تواند مخاطب را به معانی دیگری هم رهنمون کند:

زنی میان دود

از کوچه مسدود

بر ابر قیراندود

چیزی نمی‌جوید

شورچه آلبوم دومش را درباره رویاهای بی‌سرانجام دانسته بود؛ رویاهای بی‌سرانجام شخصیت‌هایی که در همین شهر و در همین سرزمین مدام به مسیری بی‌مقصد و بی‌سرانجام در حرکتند؛ از کنار آدم‌های دیگر می‌گذرند، حتی از کنار ما، ولی کسی درکشان نمی‌کند. «کوچه زردی» نسخه دیگری است از شخصیت تنهای آهنگ «مردی از شهر ما» که «با تمام افسوس‌ها و گم‌گشته‌ها و تنهایی‌هایش همیشه تلاش می‌کرد؛ کسی که مجنونِ ماه بود و در هیئت پلنگی سوار بر دوچرخه به مقصدی نامعلوم رکاب می‌زد.» ولی زن «کوچه زردی» شاید در حمل غم، بیشتر به زنِ در انتهای جاده‌ی قطعه «لیلای رفتنی من» بماند، با این تفاوت که او دیگر در خواب و رؤیا نیست؛ او ماتم‌زده و دلتنگ در انتهای همه کوچه‌های شهر حاضر است؛ او تجسم همه ماست که چیزی را از دست داده‌ایم؛ آن چیز می‌تواند عزیزمان باشد، رویاهایمان باشد، و یا حتی سرزمینمان‌.


* نمایه مطلب: کاور آهنگ "کوچه زردی" که مجتبی ادیبی طراحی کرده است.


 
تیزر آهنگ کوچه زردی
 

دانلود و شنیدن آهنگ «کوچه زردی»

 

در ادامه بخوانید
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.