صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

هشدار غفران بدخشانی درباره وضعیت زبان فارسی در افغانستان

  • کد خبر: ۸۹۳۱۲
  • ۰۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۷
غفران بدخشانی، شاعر شناخته‌شده افغانستان در مورد خطری که زبان فارسی را در افغانستان تهدید می‌کند، می‌گوید: «طالبان آمده و آن بالا نشسته است و به زبانِ پشتو فرمان می‌دهد و می‌تواند سر کسی را که به زبان فارسی سخن می‌گوید بزند و کسی هم نیست که او را پرسان کند که تو چرا به هویت من احترام نمی‌گذاری، تو چرا هویت مرا انکار می‌کنی؟!»

به گزارش شهرآرانیوز؛ در کلاب‌هاوسِ خبرآنلاین که با حضور جمعی از اهالی فرهنگ، هنر و ادبِ این کشور با موضوع «طالبان؛ خطر بزرگ برای میراث فرهنگی مشترک ایران و افغانستان» برگزار شد، غفران بدخشانی، شاعر و پژوهشگر ادبی و فرهنگی، از جمله مهمانان بود.

این شاعر افغانستانی که مقیم هلند است، در پاسخ به ابعاد و اندازه‌های خطری که با حضور طالبان در افغانستان، میراث فرهنگی مشترک ایران و این کشور از جمله زبان و ادبیات فارسی، آیین‌هایی چون نوروز، آثار باستانی و... را تهدید می‌کند، به طور مفصل توضیحاتی را ارائه کرد.

غفران بدخشانی، در چند ماه گذشته با شعر «من ایرانم» که برای هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی هم خوانده و فیلم آن در شبکه‌های اجتماعی خیلی دست به دست شده، به شهرت بسیاری رسیده است.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید متن کامل صحبت‌های غفران بدخشانی، شاعر معاصر افغانستان در مورد وضعیت زبان فارسی در این کشور و تهدید طالبان بر علیه آن است.

نام‌های فارسی، منع و با نام‌های پشتو جایگزین شدند

غفران بدخشانی با ارائه پیشینه‌ای تاریخی از وضعیت زبان فارسی در افغانستان، صحبت‌های خود را این‌طور آغاز کرد: «در دوره امیرعبدالرحمن‌خان و سال ۱۸۹۳ میلادی که مرزهای افغانستان امروزی با دولت هند و بریتانیای آن زمان ترسیم می‌شود وارد مرحله‌ای نو از هویت و سرزمینی به نام افغانستان و هویت کاذب افغانی می‌شویم. در آن زمان البته هنوز نشانی از زبان پشتو و دشمنی‌های علنی با زبان فارسی وجود نداشت تا این که شخصی به نام محمود طرزی پدیدار شد. پدر طرزی تبعیدشده امیرعبدالرحمن‌خان بود، او در ترکیه عثمانی بزرگ شد، حسابداری و کتابداری کرد و در ۱۹۱۱ میلادی روزنامه‌ای به نام «سراج الاخبار» را پی افکند و شروع به ترجمه و نشر آثار از دیگر ملل کرد اما با به وجود آمدن محمدداوود، پسرعموی ظاهرشاه، آخرین پادشاه افغانستان که انسانی پارسی‌ستیز و از طرفداران بسیار سرسخت زبان پشتو بود خوانشی نو از برابرسازی زبان افغانی با زبان پارسی شکل گرفت و او یک دشمنی برنامه‌ریزی‌شده با زبان فارسی پی افکند. او در نخستین فرمانش می‌گوید تمام ماموران دولت موکلفند زبان افغانی را فرابگیرند و طی سه سال آینده، زبان افغانی باید جانشین زبان فارسی و زبان انگلیسی در افغانستان شود. این پروسه با نامگذاری جاده‌ها به زبان پشتو، جاده‌ها، تپه‌ها، کوه‌ها و دره‌هایی که نام‌شان ترکی یا ازبک یا فارسی بود آغاز می‌شود. نام پول افغانستان از روپیه کابلی به افغانی تبدیل می‌شود. نام بانک افغانستان و خطوط هوایی هم همین‌طور و خلاصه پشتونیزه‌کردن افغانستان تبدیل به برنامه اصلی دولت می‌شود. هرچند پشتوها یکی از اقوام ایرانی هستند و زبان‌شان زبان‌ ایرانی است و شاعران پشتونی بر سر همین سفره نشستند و از همین سفره شعر آموختند، وزن آموختند به غنامندی زبان فارسی افزودند اما این دشمنی وجود داشته و دارد.»

در افغانستان زبان دانشگاه و زبان علم، زبان فارسی است

او ادامه می‌دهد: «طالبانِ اول آمدند تنها و تنها به پشتو سخن می‌راندند اما دیدند که در مناطق فارسی‌نشین افغانستان که اکثریت افغانستان است نمی‌توانند با این خوانش جای پایی برای خود باز کنند، این‌ها شکست خوردند اما در ۲۰ سال گذشته سرمایه‌گذاری کردند و کوشیدند از شهرهای تاریخی افغانستان که همه فارسی‌نشین برای خود سرباز بگیرند و طالبِ فارسی‌زبان برای خودشان تربیت کنند. دلیل این که آقای مجاهد، سخنگوی فلان‌کس هم آمده است و به فارسی سخن می‌راند این است که اکثریت مطلق افغانستان اصلا به پشتو حرف نمی‌زنند و زبان حاکم در افغانستان زبان پارسی است، زبان میان‌تباری زبان فارسی است، زبان دولت، زبان فارسی است، زبان مکتب‌ومدرسه، زبان دانشگاه، زبان علم، زبان فارسی است و این‌ها، طالبان اگر توان داشتند که تمام کارشان را با زبان پشتو انجام دهند، زبان فارسی از همین فردا منع می‌شد.»

روند انکار، روند هویت‌زدایی، روند بیداد، در مقابل زبان و هویت فارسی یک برنامه است تا بتوانند کم‌کم هویت و تاریخ بومی این سرزمین را ریشه‌کن کنند و اگرچه محال است و جنون است و خیال اما آن‌ها کوششان را می‌کنند که به هر گونه ممکن این زبان، این هویت و این تاریخ را کتمان کنند

بدخشانی می‌گوید: «شما اکنون در حال حرف زدن در مورد طالبان هستید اما در دوره دموکراسی، در دوره آقای کرزی، در دوره آقای غنی و... هم واژه‌هایی مانند دانشگاه، دانشکده، دانشمند و...منع بودند و به خاطر بلندکردن لوحه دانشگاه در کابل، جوان بدخشانی و جوان بلخی به قتل رسیدند و جان باختند. لوحه بلند کردند و لوحه دوباره پایین شد. طالبان کوشیدند در ۶۰، ۷۰ سال گذشته به تمام بذرهای هویتی ما، به هویت غنی و باشکوه خراسانی ما، به هویت ایرانی ما، به هویت تباری ما، به هویت بومی و اصلی ‌ما که ما را به یک تمدن بزرگ گره می‌زند که در آن‌جا قابل انکار نیستیم تیشه بزنند و بخشکانندش.»

می‌خواهند هویت و تاریخ بومی افغانستان را ریشه‌کن کنند

بدخشانی می‌افزاید: «در دوره کمونیست‌ها در افغانستان دانشمندان و استادان دانشگاه کابل وقتی مقاله‌ای در پیوند با زبان فارسی می‌نوشتند منتظر فرصتی می‌ماندند تا این مقاله را در تهران یا دوشنبه بخوانند چون در درون افغانستان اجازه نشر و پخش و گسترش مقاله‌های فارسی نبود. در دوره‌های کوتاهی تغییرات کوچکی به وجود آمد و دوباره برگشت به همان زورگویی و استبدادی که در برابر زبان فارسی بود. این دوره طالبان اما مثل ۲۰ سال پسین نیست که ما برویم به جاده‌ها بریزیم، پرچم بالا بگیریم و بگوییم ما از زبان و هویت‌مان دفاع می‌کنیم حالا اتفاقا بدتر است، طالب آمده و آن بالا نشسته است و به پشتو فرمان می‌دهد و می‌تواند سر کسی را که به زبان فارسی سخن می‌گوید بزند و کسی هم نیست که او را پرسان کند که تو چرا به هویت من احترام نمی‌گذاری و چرا هویت مرا انکار می‌کنی؟! حالا کاملا یک سلطه و یک بیداد است که قابل انکار نیست. آن‌ها در نخستین کارهایشان جدا از این که داشته‌های فرهنگی ما را از بت‌های بامیان تا موزه ملی افغانستان را شکستند و خراب کردند، تندیس عبدالعلی مزاری را که از رهبران جامعه هزاره بود شکستند و فرمان دادند تمام جاده‌هایی که در افغانستان به نام عبدالعلی مزاری و به نام احمدشاه مسعود است حذف و با اصول اسلامی و اصول افغانی نامگذاری شود. این روند انکار، این روند هویت‌زدایی، این روند بیداد، در مقابل زبان و هویت فارسی یک برنامه است تا بتوانند کم‌کم هویت و تاریخ بومی این سرزمین را ریشه‌کن کنند و اگرچه محال است و جنون است و خیال اما آن‌ها کوششان را می‌کنند که به هر گونه ممکن این زبان، این هویت و این تاریخ را کتمان کنند.»

طالب، جنگل را بیابان می‌کند و ما در برابرش مسئولیم

بدخشانی هم‌چنین گفت: «ما هزار و چهارصد سال است که مسلمانیم اما پیش از این هم در این خطه بوده‌ایم ما موسیقی‌مان مشترک است، ما نان‌مان مشترک است، ما لباس‌مان مشترک است، ما دردمان مشترک است، ما سرنوشت‌مان مشترک است، ما آینده و گذشته‌مان مشترک است و در این میان می‌بینید که ناصرخسرو سرانجام که در خراسان جا بر او تنگ می‌شود به بدخشان می‌رود. اسلام خراسانی، اسلام آمیخته با ارزش‌های تصوفی، اسلامی که در آشتی است با هستی و با زندگی، اسلامی که در آشتی است با موسیقی، با زیبایی، مسلما اسلام ما همین‌گونه بوده و با خوانش تاریخی عربی‌اش هم متفاوت بوده است و ما هنوز هم این فرق را می‌بینیم و می‌بینیم که در سی، چهل سال گذشته برخی خوانش‌های افراطی که خاستگاه‌شان هم معلوم است از کجا و با چه هدفی به سرزمین ما آمدند. ما در ۲۰ سال گذشته برای نخستین بار با گروهی روبه‌رو شدیم که می‌گوید نوروز حرام است و اشاره می‌کند و چند حدیثی می‌آورد از حضرت پیغمبر که این جشن ترویج آیین گبر و زرتشتی است و این‌ها در تضاد با ارزش‌های اسلامی است. در حالی که از مشهد تا بدخشان، از خراسان تا خجند و توس و خلاصه هرکجا روییده نوروز، تنش را جان از خراسان بزرگ است که مسئله نوروز در آن تجلیل می‌شود و محدود به افغانستان و تاجیکستان و... هم نیست و با آمدن طالب هم از بین نمی‌رود هرچند محدود می‌کنند. ما باید این آیین‌ها را جدی بگیریم و به قول فریدون مشیری: صحبت از پژمردن یک برگ نیست/ فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست/ فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست/ فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست/ در کویری سوت و کور/ در میان مردمی با این مصیبت‌ها صبور/ صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق/ گفت‌وگو از مرگ انسانیت است... طالب با شمشیر آخته برگ را نمی‌خشکاند، جنگل را بیابان می‌کند و در برابرش مسئولیم.»

منبع: خبرآنلاین

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.