علیرضا میرنژاد | شهرآرانیوز - نام آیتا... مدرس که به میان میآید، بعضی از ما اقداماتش در مجلس و رویاروییهایش با رضاخان و انگلیسیها را به یاد میآوریم، یا سالروز شهادتش که روز «مجلس» نامگذاری شده، یا خیابانی که در شهرمان به نامش شده است و شاید هم یاد تصویر آن روحانی سیاستمدار و ضد استبداد روی اسکناسهای دهتومانی بیفتیم. در روزگار کنونی که یک نماینده قوه مقننه به سرباز مأمور قانون سیلی میزند، شاید سیلیخوردن مدرس از نماینده رضاخان افسانه بنماید. در زمانهای که مدرس در مجلس با اقدامات رضاخان مخالفت میکرد، مزدور سلطنتطلب برای خوشخدمتی به سردار سپه، به او سیلی زد. ملکالشعرا بهار در سرودهای با عنوان «جمهورینامه» به این موضوع پرداخته است. سیلی که هیچ، مدرس در فعالیتهای مبارزاتیاش بارها مورد ضربوشتم و تهدید و تبعید و در نهایت ترور واقع شد و در آخر هم به شهادت رسید.
سیدحسن قمشهای طباطبایی مشهور به مدرس که نسبش به امام حسن مجتبی (ع) میرسد، در مقاطعی متولی مدرسه سپهسالار، عضو انجمن ولایتی، نایبرئیس انجمن ملی و عضو فقهای ناظر بر مجلس ملی، نماینده مجلس در دوره دوم تا ششم، نایبرئیس مجلس چهارم و وزیر عدلیه و اوقاف دولت موقت ملی نظامالسلطنه مافی بود. مدرس ۷ سال در نجف مشغول تحصیل بود و مقام اجتهادش را علمای نجف تأیید کردند. مجتهد آن روزگار روزهای پنجشنبه و جمعه هرهفته به کارگری مشغول بود و درآمدش را در ۵ روز دیگر مصرف میکرد. داراییاش در هنگام شهادت عبارت بود از ۳۰ ریال وجه نقد (که ۱۲ ریال آن خرج تکفین و تدفینش شد) یک جلد قرآن، یک عینک، یک عصای چوبی، یک حوله حمام، یک سجاده نماز و یک پیراهن کرباس.
بهجز کتابهایی که درباره دوران قاجار و مجلس مشروطه و حکومت رضاخان نوشته شده و نام شهیدمدرس در آنها آمده است، حدود بیستسی کتاب راجع به شخصیت اونگاشته شده است. در بخشی از کتاب «حکایت مرد تنها» میخوانیم: «باری، ورود این حقیر به مجلس شورا مصادف بود با اوضاع پریشانی که سراسر ایران را دربر گرفته بود. کابینهها یکی از پی دیگری میآمد و میرفت. یکی طرفدار روس بود و دیگری خاطرخواه انگلیس. این یکی را انگلیس برمیانداخت و آن دیگری را روس و در این میان رعیت بیچاره محروم از دیگ آش مشروطه که گمان میبرد برای او بار گذاشتهاند، گرسنگی میکشید و فریادش به جایی نمیرسید.» کتاب «شهید آیتا.. سیدحسن مدرس در شعر فارسی» نیز گزیدهای از اشعار محیط طباطبایی، حسین لاهوتی، ملکالشعرا بهار، شفق، مشفق کاشانی و... است در مدح و رثای شهید آیتا... سیدحسن مدرس.
آیتا... مدرس بهصراحت در مجلس اعلام میکرد: «شما مگر ضعف نفس دارید؟! ما بر هرکس قدرت داریم. از رضاخان هم هیچ ترس و واهمهای نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم، رئیسالوزرا را بیاوریم سؤال کنیم، استیضاح کنیم، عزلش کنیم. همچنین رضاخان را استیضاح کنیم، عزل کنیم. قدما گفتهاند که چندکس دعایش مستجاب نمیشود؛ یکی کسی که نفرین کند در حق نوکرش. زیرا باید اخراجش کند. حالا ما هم اشخاصی هستیم که نفرین میکنیم...»
آیتا... مدرس در جواب عبدا... مستوفی که اقدامات رضاخان را در دوران رئیسالوزرایی مثبت میدانست، گفته بود: «سگ هرقدر هم خوب باشد، همینکه پای بچه صاحبخانه را گرفت، دیگر به درد نمیخورد و باید از خانه بیرونش کرد.»
او همچنین گفته بود: «اختلاف من با رضاخان بر سر کلاه و عمامه و این مسائل جزئی نیست. من درحقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده، مخالفم»؛ «رضاخان بهوسیله مأموری پیغام داده بود که من دخالت در سیاست نکنم و به عتبات بروم. گفتم به رضاخان بگو مدرس گفت من وظیفه خود را دخالت در سیاست میدانم. اینجا هم جای خوبی است و به من خوش میگذرد. تو را روزی انگلیسیها کنارت گذاشته و به جایی پرتاب میکنند. اگر قدرت داشتی و توانستی، بیا همینجا. هرچه باشد، بهتر از تبعیدگاهها و زندانهای خارج از ایران است. ولی میدانم که من در وطنم به قتل میرسم و تو در غربت و سرزمین بیگانه خواهی مرد.»
شهیدمدرس رهبر مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ بود و باشجاعت مقابل آن ایستاد. او درباره مخالفتش با این قرارداد میگوید: «آن چیزی که استنباط میکنم در این قرارداد بد است، همان ماده اولش میباشد که میگوید ما انگلیسیها استقلال ایران را به رسمیت میشناسیم. این مثل این است که یکی بیاید و به من بگوید سید، من سیادت تو را به رسمیت میشناسم.»؛ «ما نسبت به دولتهای دنیا دوست هستیم؛ چه همسایه، چه غیرهمسایه، چه جنوب، چه شمال، چه شرق و چه غرب و هرکسی متعرض ما بشود، متعرض آن میشویم؛ هرچه باشد، هرکه باشد، بهقدری که ازمان ساخته است. همین مذاکره را با صدر اعظم عثمانی کردم، گفتم اگر یک کسی از سرحد ایران بدون اجازه دولت ایران پایش را بگذارد در ایران و ما قدرت داشته باشیم، او را با تیر میزنیم و هیچ نمیبینیم که کلاهپوستی سرش است یا عمامه یا شاپو.»
جنبههای گوناگون زندگی سیاسی شهیدمدرس آنقدر پررنگ است که گاهی باعث غفلت از دیگر فعالیتهایش شده است. ازجمله نگرانیهای مدرس درباره تجددخواهی و فرنگیمآبی رضاخان بود که در اینباره گفته است: «قریبا چوپانهای قریههای قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات خودنمایی میکنند، اما در زیباترین شهرهای ایران، آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم ایران پیدا نخواهد شد. ممکن است شمار کارخانههای نوشابهسازی افزون گردد، اما کوره آهنگدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تکایا بهعنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیل رمانها و افسانههای خارجی که درواقع جز تحسینکرد فرنگی چیزی نیستند، بهوسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد گشت، بهطوری که پایه افکار و عقاید و اندیشههای نسل جوان، از دختر و پسر، تدریجا بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگرخواهند شناخت، مثل آنکه آن چیزها لازمه متمدن بودن است!»
«خداوند دو چیز را به من نداد؛ یکی ترس و دیگری طمع. هرکس با مصالح ملی و امور مذهبی همراه باشد، من هم با او همراهم و الا فلا.» «فردی، چون من که عمامهاش بالش و عبایش روانداز اوست و به لبی نان قانع است، هرکجا رود، بهراحتی زندگی برایش میسر و راحت است.»
«اگر من نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهار عقیده میکنم و هرحرف حقی را بیپرده میزنم، برای آن است که چیزی ندارم و از کسی هم نمیخواهم. اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع را کم نمایید، آزاد میشوید. باید جان انسان از هرگونه قید و بندی آزاد باشد تا مراتب آزادگی خویش را حفظ نماید. وقتی کسی به دنیا دل بست، باید بنده مردم جهان گردد و من هیچگاه راضی نیستم بهخاطر خود و هوای دل، استقلال و آزادی انسانی را فدای جهان و جهانیان کنم.»
امام خمینی (ره): «در زمانی که قلمها شکسته، زبانها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمیکرد. در آن روزگار که درحقیقت حق حیات از مردم ایران سلب شده بود، این عالم ضعیفالجثه با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان، صفا و حقیقت و زبانی همچون شمشیر حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایات را آشکار کرد.»
رهبر معظم انقلاب: «شناخت رضاخان و پیشبینی عاقبت شومی که سلطه و سلطنت او میتوانست به بار آورد، در آغاز برای همگان آسان نبود. کمترکسی میتوانست از ورای آن همه تظاهر و ادعا که همچون نقابی صورت کریه رضاخان را پوشانده بود، چهره او را تشخیص دهد»؛ «اگر کسی مثل مرحوم مدرس رضوانا... علیه سرسخت بود، کتکش میزدند، محبوسش میکردند، تبعیدش میکردند و بعد هم بهدست قلدری مثل رضاخان، با دهان روزه در ماه رمضان شهیدش میکردند.» آیتا... مسعودیخمینی: «یکبار آقای پسندیده [برادر امام]نقل میکردند که من در خدمت آقای مدرس بودم و ایشان میخواستند تدریسشان را شروع کنند. بنده به ایشان عرض کردم آقا، این مبارزات شما به جایی نمیرسد. شما دارید خودتان را اذیت میکنید. مرحوم مدرس در جواب فرمود من اگر ۵ نفر را دراختیار داشتم که دنبال صناری نبودند، ایران را میگرفتم.»
ملکالشعرا بهار: «کشور عزیزمان ایران مردان اصلاحطلب، شجاع و فداکاری مانند امیرکبیر، سیدجمال، امینالدوله، سیدعبدا... بهبهانی، سیدمحمدکاظم طباطبایی، سیدجمال اصفهانی و ملکالمتکلمین و غیر ایشان بسیار داشته و دارد، اما مدرس چیز دیگری بود»؛ «مدرس مجتهد مسلم بود. فقیه و اصولی بزرگ بود. به تاریخ، منطق و کلام آشنا بود و در سخنرانی و خطابه در عهد خود همتا نداشت و، چون عوامفریب نبود و غرور نداشت، پاکدامنی و ثبات عقیده در او بیاندازه قوی بود. هیچگاه درصدد دفاع از حملهها و تهمتهایی که به او زده میشد، برنمیآمد.»
دکتر محمدحسین مدرسی، خواهرزاده شهید مدرس: «شاهزاده فرمانفرما بهوسیله یکی از محارم خود پیغام میدهد که به آقای مدرس بگویند اینقدر پا روی دم من نگذارد. وقتی این پیغام به مدرس میرسد، میگوید به شاهزاده بگویید مدرس گفت من هرجا پا بگذارم، دم حضرت والاست. مرا در این امر تقصیری نیست.»
میلسپو آمریکایی، مستشار مالی و رئیس خزانهداری که در سال ۱۳۰۱ در استخدام دولت ایران بود، پس از خاتمه خدمتش در ایران در کتابش با عنوان «کار آمریکا در ایران» درباره شهید مدرس چنین نوشته است: «مشخصترین چهره و رهبر روحانیون در مجلس، مدرس میباشد که اخیرا بهعنوان نایبرئیس اول مجلس انتخاب شده است. شهرت مدرس بیشتر در این است که برای پول ارزشی قائل نیست. او در خانه سادهای زندگی میکند که جز یک قالیچه، تعدادی کتاب و یک مسند، چیز دیگری در آن وجود ندارد. لباس روحانیون را میپوشد و مردی است فاضل. در ملاقات با او محال است کسی تحتتأثیر سادگی و هوش و قدرت رهبری او قرار نگیرد.»