صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایتی از کارگاه اشتغال معلولان جسمی و ذهنی | پرتوان و سرشار از امید

  • کد خبر: ۹۰۳۴۹
  • ۱۱ آذر ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۸
در این کارگاه که ۱۵ نفر را در دو شیفت روز‌های زوج و فرد مشغول کرده است هر کس با یک آسیب دست وپنجه نرم می‌کند. برخی از بچه ها، در تمرکز دچار مشکل هستند و مدام کارگاه را ترک می‌کنند. برخی دیگر دچار فلج مغزی هستند. برخی از نظر بهره هوشی دچار چالش اند و برخی دیگر مشکلات جسمی حرکتی دارند.

فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ لباس‌های آراسته اش توجهت را جلب می‌کند، همین طور تلفن همراه گران قیمتش. صورت اصلاح شده و مو‌های شانه خورده اش را هم می‌شود به این فهرست اضافه کرد. محمد سی ساله به نظر می‌رسد، یک مدیر فروش تمام عیار. از آن‌هایی که تا لب‌تر کنی، تاریخچه و گزارشی از اهم فعالیت‌های مجموعه شان را می‌ریزند روی دایره. به قول آن ور آبی ها، کالا‌ها و خدماتشان را خوب پرزنت می‌کنند؛ عزتمندانه و بدون ذره‌ای اصرار برای گرفتن سفارش. واژه‌ها را سنجیده انتخاب می‌کنند و «خواهش می‌کنم» و «در خدمتتان هستیم» از دهانشان نمی‌افتد. حواسشان به همکاری‌های آتی هست و برای دادن شماره تلفنشان پیش قدم هستند. از فعالیت‌های شخصی شان که بپرسی، خیلی راحت می‌گویند مشغله شان زیاد است و حسب فرمایش مدیریت مجموعه، مسئولیت فروش، یکی از کار‌هایی است که باید شخصا به آن بپردازند.

جور دیگری هم می‌شود به محمد نگاه کرد، همان کاری که خیلی هایمان می‌کنیم. می‌شود او را جوانی با معلولیت شدید دید که توی کوچه دیوانه خطابش کرده اند، به او سنگ زده اند و زخمی اش کرده اند، به این جرم که برخی حرکات دست هایش ارادی نیست. او نمی‌تواند درست راه برود، کُند حرف می‌زند و برای فهمیدن حرف هایش باید کمی دقت به خرج داد. محمد با اجناسی که برای فروش به دفتر روزنامه شهرآرا آورده است، حامل پیام توانمندی کسانی است که از صمیم قلب باورشان نداریم.
آشنایی ما با مؤسسه خیریه امید فردای معلولان توس که محمد و دیگر افراد کم توان جسمی و ذهنی در آن مهارت یاد می‌گیرند و کار می‌کنند، این طور رقم می‌خورد.

خدمت در برابر خدمت‌

می‌شود تا رسیدن به مقصد، حرف‌های محمد درباره کارهایشان را در ذهن مرور کرد، همین طور تصویر پارچه‌های دست بافت و سایر محصولاتی را که در بسته بندی‌های تروتمیز و با قیمت‌های منصفانه یکی یکی پیش رویمان می‌گذاشت. «شاید برخی مددجو‌ها بخواهند بدون تلاش، درآمدی به دست بیاورند و از خدمتی استفاده کنند. از آن طرف هم شاید باشند خیریه‌هایی که با عملکرد نادرستشان باعث تن پروری در مددجویانشان بشوند، اما خیریه ما این طور نبوده و از ابتدا این سیاست را دنبال کرده است که جلوی گداپروری را بگیرد. استراتژی ما خدمت در برابر خدمت است. ما می‌گوییم هر فردی با هر سطح از توانایی جسمی و هر معلولیتی که داشته باشد، می‌تواند کار انجام بدهد. خود من ابتدا هیچ کاری بلد نبودم، حتی فروشندگی. حالا یاد گرفته ام.»

باورش سخت است که این حرف‌های حساب شده را از جوان دیپلمه‌ای بشنویم که زبان در دهانش خوب نمی‌چرخد و با دشواری صحبت می‌کند. آن قدر که اگر ماسکش را زیر چانه ندهد و حرکات لب هایش را نبینی، درک آن دشوارتر هم می‌شود. باور آن سخت است، اگر نگاهت در سطح باشد و خود را صرفا به دلیل سلامت جسمانی، برتر از دیگرانی بدانی که ظاهری متفاوت با تو دارند.

ما می‌توانیم

عمار یاسر ۲، مؤمن ۱۰، پلاک ۵. به مقصد رسیده ایم. حیاط ساختمان و باغچه‌های رهاشده اش تماشا ندارد. پیداست از آخرین باری که به آن رسیدگی شده است، سال‌ها می‌گذرد. از پشت درِ شیشه‌ای ساختمان، محمد را می‌بینیم که بیرون را تماشا می‌کند. شادی صادقانه اش دیدن دارد وقتی زودتر از بقیه متوجه ورودمان می‌شود و دیگران را خبر می‌کند. اینجا یک کارگاه اشتغال و نمایشگاه درست وحسابی است.

نگاهی گذرا به اطراف سالن، اتاق‌ها و کار‌های هنری رنگارنگی که در گوشه وکنار آن به چشم می‌خورد، می‌گوید که چیز‌های دیدنی و شنیدنی بسیار است و فرصت برای تعارفات معمول خیلی کم.
به کارگاه پارچه بافی راهنمایی شده ایم که شلوغ و درعین حال آرام است. در فضایی روشن از آفتاب پاییزی، هر مددجو سرگرم کار خودش است. مربی هم بالای سر بچه هاست؛ راهنمایی شان می‌کند و باذوق از ما می‌خواهد نمونه کار هنرجویانش را ببینیم. بود و نبود روشنایی اتاق، برای مرتضی تفاوتی ندارد. او بیست و شش ساله است و در دنیایی کاملا تاریک زندگی می‌کند.

با این شرایط، سرعتش در بافتن پارچه سفید با حاشیه آبی، تحسین برانگیز است. دو سال طول کشیده است تا چم وخم پارچه بافی را خوب یاد بگیرد، اما مربی اش می‌گوید صرف این زمان ارزشش را داشته و مرتضی حالا باعث افتخار این مجموعه است. مرتضی تجربه بافت پارچه با حاشیه‌های رنگارنگ را هم دارد؛ بااین حال از همه مهارت شگفت انگیزش همین قدر می‌گوید که اگر با پشت کار بنشیند می‌تواند صبح تا ظهر دو متر پارچه ببافد. پارچه‌ها را خیریه به صورت تضمینی می‌خرد؛ هرچند که در این دو سال کرونایی و با تعطیلی نمایشگاه‌های عرضه محصولات، برای فروش آن به مردم دچار چالش است.

وسیله ایاب وذهاب مهیا نیست

در این کارگاه که ۱۵ نفر را در دو شیفت روز‌های زوج و فرد مشغول کرده است هر کس با یک آسیب دست وپنجه نرم می‌کند. برخی از بچه ها، در تمرکز دچار مشکل هستند و مدام کارگاه را ترک می‌کنند. برخی دیگر دچار فلج مغزی هستند. برخی از نظر بهره هوشی دچار چالش اند و برخی دیگر مشکلات جسمی حرکتی دارند.

مربیان این مرکز حال بچه‌ها را خوب درک می‌کنند، چون تحصیل کرده اند و تخصص این کار را دارند. برخی هم خود، فرزند کم توان جسمی دارند و ارتباط هر روزه شان با این بچه‌ها باعث شده است درد و رنج آن‌ها را درد و رنج خودشان بدانند.
مدیرعامل خیریه که از معلمان آموزش وپرورش استثنایی است می‌گوید در ارزیابی هایشان از هنر‌ها و حرفه‌های مختلف به این نتیجه رسیده اند که پارچه بافی هم می‌تواند افراد با معلولیت‌های مختلف را تحت پوشش قرار بدهد، هم تهیه وسایل آن از عهده خیریه برمی آید و هم بازار فروش آن فراهم است.

فرشته، ولی زاده این را هم می‌گوید که هزینه هر دستگاه ابتدایی پارچه بافی حداقل ۷ میلیون تومان است و اگر خیریه بضاعت مالی داشت، می‌توانست دستگاه‌ها را اضافه کند و با آموزش و کارآفرینی، به افراد کم توان بیشتری حس خوب مفید بودن را هدیه بدهد. همین طور اگر منابع مالی در اختیار داشت، می‌توانست دستگاه‌ها را طوری مناسب سازی کند که پدال‌ها دستی باشد تا آن‌هایی که از ناحیه پا دچار مشکل اند نیز امکان استفاده داشته باشند. فعلا همه این‌ها در حد رؤیاست. دغدغه این روز‌های خانم، ولی زاده و همکارانش، بچه‌هایی هستند که تماس می‌گیرند و می‌خواهند از آموزش‌های خیریه استفاده کنند. نمی‌توانند، چون خانه هایشان آن سوی شهر است و به خاطر شرایط جسمی، ذهنی و وضعیت مالی خانواده هایشان، نه امکان استفاده از وسایل حمل ونقل عمومی را دارند، نه شرایط استفاده از سرویس.

تلخی شنیدن از این نداشته‌ها با هدیه بی مقدمه یکی از بچه‌های کارگاه، برای لحظاتی از ذهنمان پاک می‌شود. سید محمد چند روز پیش از سفر عتبات عالیات برگشته است و تا به خودت بیایی، یک مهر تربت را گذشته است کفت دستت.
کم توان ذهنی است و خودش را در حالی چهل ساله معرفی می‌کند که اطرافیان می‌گویند ۳۴ سال بیشتر ندارد. این طور متوجه می‌شویم که خودش را به دیگران بزرگ‌تر از سن واقعی اش معرفی می‌کند، چون از پدرش شنیده چهل سالگی سن ازدواج است؛ همین قدر صاف وساده.

خادمان بی نام ونشان

اینجا خادم بی نام ونشان کم ندارد. برایشان مهم نیست که اسمشان جایی درج نشود. به قول اهل معرفت، سر و کارشان با «اوستا کریم» است. مثل خانم یونسی و همسرش که بدون عواید و چشمداشت، هر کاری بتوانند انجام می‌دهند. همین چند روز پیش که خیریه به محل کنونی اسباب کشی داشت، کلاس کاری و منیت هایشان را زیر پا له کردند و نقش نیرو‌های خدماتی را ایفا کردند. خادمان این خیریه می‌گویند برای خودشان و خانواده شان حاضر نیستند به کسی رو بیندازند، اما حساب بچه‌های خیریه جداست. برای این‌ها حاضرند به هر مسئول و خیری رو بزنند، بلکه گرهی از گره‌های خیریه باز شود.

فضای آرام و نمایشگاهی که در گوشه سالن از دست سازه‌های مددجویان دیده می‌شود مرهون تلاش کاری دسته جمعی است. از هر هنری ردی به جا گذاشته اند تا بگویند کار‌های زیادی از آن‌ها ساخته است اگر کسی باورشان کند؛ مثلا قلاب بافی، گل سازی، عروسک‌های نمدی و کمی آن سوتر نمونه‌هایی از نقاشی روی پارچه، پته دوزی، سرمه دوزی، بافتنی، دوخته‌های سنتی، شمع سازی، سفالگری، جواهردوزی و...

میان این همه نقش و رنگی که هرکدام یک دنیا حرف برای گفتن دارد، چشمت جست و خیز‌های ساره را شکار می‌کند که پای دار قالی مادرش بازی می‌کند. او شش ساله است و در تکلم مشکل دارد. خیریه برای او و مادرانی که فرزند معلول دارند و نیازمند حمایت‌های مالی هستند، برنامه‌هایی دارد تا نیاز‌های مالی و درمانی شان عزتمندانه تأمین شود. فقط بخشی از ایده‌ها اجرایی شده است و افزایش مددجویان از ۲۵۰ نفر کنونی به بیش از آن با حمایت خیران ممکن است.

ساختمان متروکی که نونوار شد

چند ماه پیش برای تهیه گزارشی از مشکلات و ظرفیت‌های محله عمار یاسر اینجا بودیم، درست مقابل همین ساختمان آجرنما و درِ آهنی اش. آن روز تابلوی رنگ پریده‌ای که سر در بنا نصب بود، جزئیات جالبی را با ما در میان گذاشت. صحبت‌های مدیر توسعه محله هم روی مشاهداتمان صحه گذاشت، اینکه مِلک از آن بهزیستی است و با وجود نیاز مبرم محله به کاربری‌های فرهنگی خدماتی، چند سالی می‌شود که متروک مانده است.
همان زمان با رئیس بهزیستی شهرستان مشهد تماس گرفتیم و این قول را شنیدیم که تا مرداد، ساختمان از حالت متروکه خارج می‌شود.

با چند ماه تأخیر، این اتفاق افتاده و به تازگی، ساختمان به خیریه‌ای که محمد در آن کار می‌کند، واگذار شده است؛ خیریه‌ای که از بهزیستی مجوز گرفته است تا به جامعه هدف بهزیستی خدمت کند و حالا باید برای کارآموزی به معلولان در این ساختمان، ماهانه حدود دو میلیون تومان اجاره بپردازد. آن طور که نایب رئیس این خیریه توان بخشی می‌گوید قرارداد یک ساله است و با انعقاد قرارداد پنج ساله به شرط افزایش بیست درصدی اجاره بها در هرسال نیز موافقت نشده است.

شیرینی جانمایی مؤسسه‌ای که دغدغه توانمند کردن معلولان را دارد، آن هم در محله‌ای کم برخوردار، برایمان کم رنگ شد و جای خود را به سؤالات متعدد داد، وقتی جزئیات یادشده را لابه لای حرف‌های کارکنان خیریه شنیدیم، آن هم با کلی توصیه و اصرار که «لطفا ملایم بنویسید» و «از فلان مسئول بهزیستی بابت تعاملی که داشت تشکر کنید.»

برای اینکه یکه به قاضی نرویم، سراغ مدیر روابط عمومی بهزیستی مشهد می‌رویم. مرتضی یعقوبی می‌گوید از دست اندرکارانی بوده که از محل بازدید داشته و برای خروج آن از حالت متروکه تلاش کرده است. او درباره دلیل دریافت کرایه با مبلغ یادشده از خیریه‌ای که در عمل، به انجام وظایف بهزیستی کمک می‌کند، این طور استدلال می‌کند که خیریه امکان جلب مشارکت خیران را دارد، همین طور گاهی از مددجویان معلولش هزینه دریافت می‌کند.
او ادامه می‌دهد: وقتی ساختمانی دولتی را در اختیار مؤسسه‌ای قرار می‌دهیم، طبق شیوه نامه‌های سازمان بهزیستی و کمیسیون ماده ۲۶ مجبوریم قرارداد اجاره ببندیم. مبلغ آن بر اساس دستورالعمل هاست و این طور نیست که از بنگاه قیمت بگیریم.

یعقوبی این را هم می‌گوید که هزینه نگهداری ساختمان برای بهزیستی خیلی بیشتر از این حرف هاست.
از مدیر روابط عمومی بهزیستی مشهد می‌پرسیم چطور در این سال‌ها که ساختمان متروک بود، مبحث قوانین حقوقی و استیفای حقوق دولتی مطرح نبود و با واگذاری آن به یک خیریه توان بخشی، بر رعایت این دستورالعمل‌ها تأکید می‌شود؟ او می‌گوید:، چون آن زمان تحویل کسی نشده و در اختیار خود سازمان بود.
امکان برگزاری جلسه‌ای سه جانبه با حضور خیریه، شهرآرا و بهزیستی برای حل وفصل موضوع از دیگر پیشنهاد‌های اوست.

صحبت‌های مدیر روابط عمومی بهزیستی مشهد در حالی است که فرشته، ولی زاده، مدیرعامل مؤسسه خیریه امید فردای معلولان توس، به شهرآرا می‌گوید این اظهارات ناشی از فقدان اطلاعات لازم و انجام نشدن حتی یک بازدید از کارگاه و مددجویان ما از سوی بهزیستی است. او با ارائه توضیحاتی درباره ادعای دریافت وجه از مددجویان، این را هم می‌گوید که مشارکت‌های اندک دریافت شده از سوی خیران، مصارف متعدد و اولویت دارتری مثل درمان، اشتغال، توان بخشی و بسته‌های کمک معیشتی مددجویان دارد و اگر مشارکت‌ها شایان توجه بود، مددجویان خیریه یک سال در سرما و گرمای باغ گیاه شناسی کارگاه خود را دایر نمی‌کردند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.