امامرضا (ع) درمیان پیشوایان شیعی به دو خصوصیت، متمایز است و همین امر، دستهای را به تحلیلها و تبیینهای گاه متناقض کشانده است؛ از همراهی امام با دستگاه خلافت مأمون تا ناهمراهی و شهادت ایشان بهدست خلیفه اقتدارجو.
امام به دو ویژگی از دیگران متمایز است: اول آنکه آشکارا وارد فعالیتهای سیاسی شد؛ اقدامی که از پس قیام عاشورا ازسوی هیچیک از ائمه (ع) استقبال نشد و دیگر، که مهمتر است، همکاری رسمی با دستگاه خلافت بود (پذیرش ولایتعهدی) که در زندگی دیگر پیشوایان هرگز دیده نمیشود. همین تمایزها تبیین عمل امام را با تناقض روبهرو کرد.
برخی آن را امری اختیاری و زاده مسئولیتپذیری امام دانستند، اما بیشتر نویسندگان شیعی، آن را از روی فشار و تابع اجبار ذکر کردهاند، تبیینی که درنهایت به بیاختیاری امام میانجامد و نظارهگر بیرونی را با این پرسش روبهرو میسازد که آیا میتوان انسانی با این عظمت را، برای پذیرش مقامی که خود بسی بزرگ است، مجبور کرد و اساسا چنین معاملهای میتوانست کارآمدی سیاسیاجتماعی داشته باشد؟ ظاهرا پاسخ مثبتی نمیتوان انتظار داشت، بنابراین این اقدام امام را در چارچوب نظری دیگری باید پایید.
از منظر این نوشتار، امام در کشاکش دو وجه شخصیتی بودگی و نمودگی (آنچه هست و آنچه مینماید) که اولی در پیشوایی حقیقتگرایانه او متجلی بوده است و دیگری در انتظارات پیروان و اعتبار یا آبرویی که ازطریق آنان ساخته شده بود، به حقیقت روی کرد و با همه هزینههای معنوی شخصیتی که برایش به بار میآورد به آن تن داد. برای مفاهمه بیشتر، انسانها به تعبیر شوپنهاور، دارای سه شخصیتاند که گاه چالشهای عمیقی میان آنها پدید میآید؛ بودگی یا شخصیت حقیقی او، نمودگی یا تصوری که دیگران از او دارند یا آنگونهکه در دیدگان دیگران شناخته شده است و سه دیگر، شخصیتی که با داراییها و موقعیتهای او پیوند دارد (داشتگی) که این قسم فعلا محل بحث نوشتار حاضر نیست.
بودگی انسانی یا همان حقیقت شخصیت او که به تعبیر شهیدمطهری، با خداجویی، کمالطلبی، تعالیخواهی و زیباییدوستی ساخته میشود، او را بهسوی کنشها و اقداماتی فرامیخواند که چهبسا با شخصیت دوم او در تعارض باشد؛ زیرا با عظمت یا شخصیتی که در دیدگان دیگران یافته ناسازگار است و این تنها انسانهای بزرگ و متعالیاند که بیپروا از داوریهای دیگران، به اتخاذ تصمیم روی میکنند.
انسانهایی که در جایگاه پیشوایی قرار میگیرند، بیش از دیگران درمعرض شخصیت نمودی خویش واقع میشوند، شخصیتی که در مواقع بسیاری، او را بهسوی اقدامات ناهمسوی با شخصیت حقیقی (بودگی) میکشاند. اساسا فروتنی و پارسایی چیزی جز این نیست که آدمی برمبنای بودگی خویش به ستیز با نمودگی برخیزد و آنچه را درست است، انجام دهد، نه آنچه دیگران از او میخواهند یا اعتبار اجتماعی او میطلبد و چنین انتخاب سختی تنها ازسوی بزرگمردان الهی برآمدنی است.
امامرضا (ع) در پذیرش ولایتعهدی، از یک سو، با نقش پیشوایی الهی خود روبه رو است که باید مسیر شکوفایی و پیشرفت افراد جامعه و پیروانش را هموار سازد و از سوی دیگر با نگاههای پیروان و اطرافیانش روبهروست که از ایشان کنارهگیری و ناهمراهی را میطلبند، چون بهزعم خویش، والایی (اعتبار اجتماعی) او را در چنین موضعگیریای میبینند.
اینان عموما پارسایی را در گریز از فعالیتهای سیاسی و ناهمراهی با حاکمان فهم میکنند. امام در این چالش و کشاکش، به آنچه ندای بودگی و پیشوایی او بود، پاسخ داد و پای در میدان سیاست و همکاری نهاد تا مأموریت رهبرانه خود را به انجام برساند، بنابراین او یک شخصیت بزرگ (قهرمان)، مختار و بااراده بود و بهرغم نگاههای دیگران، پای در فعالیتی خطیر گذاشت و به سهم خود توانست نقشی برجسته ایفا کند.