فاطمه شوشتری | شهرآرانیوز؛ تاریخ انقلاب پر از ناگفتههاست؛ همچون نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی. زنانی که وقتی خبر راهپیماییها و مقاومت آنها مقابل توپ و تانک استبداد پهلوی به امام (ره) رسید، ایشان تحسینشان کرد و فرمود: «زنان در صف اول، ایستادگی و مقاومتی از خود نشان دادهاند که در هیچ عصری چنین مقاومت و چنین شجاعتی از مردان ثبت نشده است.» زنان در آن سالها در برخی موارد حتی یک گام جلوتر از مردان بودند. گواه این ادعا هم راهپیمایی زنان مشهد در ۱۷ دی سال ۱۳۵۶ است.
آن سال به دستور امام خمینی (ره) اولین حرکت عمومی و مردمی را زنان مشهدی رقم زدند و به اعتقاد برخی تحلیلگران این حرکت آنها جرقه راهپیماییهای عمومی بود. حال در همه این سالها از این زنان که در کوران حوادث حضور داشتند و جزو محرکهای اصلی انقلاب اسلامی به شمار میآمدند، کمتر خاطرهای روایت شده است. همزمان با ایام دهه فجر، پای حرفهای یکی از همین زنان محله بالاخیابان (خیابان نوغان) به نام «زهرا دائمی» نشستیم که آن موقع اسم و رسمی نداشت و امروز هم ادعایی ندارد.
مبارزه علیه رژیم پهلوی به سالها قبل از ۱۳۲۷ و تولد زهراخانم برمیگردد؛ زمانی که رضاشاه روضهخوانی را قدغن کرد و مرحوم پدر زهراخانم جلو دستور او ایستاد و حسابی کتک خورد. پدر زهرا دائمی روحانی نبود، اما عمامه بر سر میگذاشت و وقتی رضاشاه قرار پوشیدن لباس یکدست را گذاشت، حاضر به عوضکردن لباسش نشد. کتک هم خورد، ولی قبول نکرد. آن زمان او هم روضهخوان بود و هم روضهدار و هرسال از همین مسجد امامرضا (ع) در نوغان هیئت میبرد به حرم امام رضا (ع). وقتی رضاخان روضهخوانی را قدغن کرد، پدر زهراخانم یکسال با چند هیئت تا حرم رفت و برای این کارش هم حسابی کتک خورد. دوران نوجوانی و جوانی او همزمان شد با مبارزات و راهپیماییهای عمومی مردم علیه رژیم پهلوی. زهراخانم با همراهی یکی از دوستان همسرش قدم در راه مبارزه گذاشت.
خودش میگوید: شوهرم علی ناجی بود و احمد نجاریان که بعدها در جنگ تحمیلی شهید شد، از دوستان نزدیکش بود. احمدآقا به خانه ما رفتوآمد زیادی داشت و وقتی مبارزات مردم در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ زیاد شد، خودش یکی از همین مبارزان شد. آن زمان من بیستساله و مادر ۲ فرزند بودم. هرزمان که به خانه ما میآمد، اعلامیه و کتاب و مجله میآورد و میگفت زهراخانم! خودت بخوان و آنها را به زنان محله هم بده. از طریق او مبارزات من هم شروع شد و یکی از زنان معتمد بیت آیتا... شیرازی شدم.
البته آن زمان یک و دو نفر از زنان محله که خودشان راهپیمایی نمیآمدند به من میگفتندتو مادر دو بچه هستی خودت را به کشتن میدهی و بچههایت یتیم میشوند. فکر نکن که با جمع شدنتان در خیابان و شعار دادن میتوانید شاه را بیرون کنید. اما ما توانستیم.
زهرا دائمی در سیزدهسالگی عروس خانواده ناجی در خیابان نوغان شد. پدرشوهر و ۲ تن از برادرشوهرهایش مبارز انقلابی بودند: عباس، برادر شوهرم که همه او را به نام عباس گوشتی میشناختند، محافظ آیتا... قمی بود. ساواک آنقدر بنده خدا را شکنجه کرد که عقیم شد، اما هیچوقت از راه مبارزه کنار نکشید. احمدآقا، اعلامیهها را برای پخش در محدوده نوغان و طلاب به دست من میسپرد.
سواد خواندن و نوشتن را در خانه و مکتب یاد گرفته بودم. بعد که میخواندم، آنها را زیر موزاییکهای حیاط پنهان میکردم و هرروز صبح و بعدازظهر چندتا برمیداشتم و بین زنهای محله پخش میکردم. البته، چون خیاط بودم، زنان محله به خانهام رفتوآمد میکردند و بین لباسها اعلامیهها را به آنها میدادم و میگفتم اگر شوهرتان مخالف آیتا... خمینی (ره) است، اعلامیهها را به آنها نشان ندهید.
من که آن روزها پرشور بودم، بهعنوان یکی از زنان پرشور در جمعکردن زنان طلاب برای راهپیمایی شناخته میشدم. همان پاییز یا زمستان سال ۱۳۵۷ بود که در بیت آیتا... شیرازی گفتند با حدود ۷ خانم هماهنگ کنم تا گروهی به زندان وکیلآباد برویم. فردای آن روز من و حدود ۱۰ زن و نیز خانم دیگری از اهالی پایینخیابان که هفتهشت خانم همراهش بودند، به بیت آیتا... شیرازی رفتیم. ساعت ۸ بود. صبحانهنخورده سوار خودرو شدیم و همراه مردها به زندان وکیلآباد رفتیم.
قرار بود با تجمع در این محل بانی آزادی تعدادی از زندانیها شویم. مسئول خانمها من بودم. به همهشان میگفتم اگر پاسبانها تفنگشان را محکم زمین زدند تا بترسید، جیغ نزنید تا متوجه ترستان نشوند. محکم بایستید و توکلتان به خدا باشد. آن روز از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۱ شب سرپا در زندان ماندیم و دلمان به صدای صلوات مردها گرم بود که گاهی صدایشان به گوشمان میرسید. ۲ روز رفتنمان باعث شد تا چهارپنج زندانی آزاد شوند.
زهراخانم علاوه بر ارتباط با مسجد ابوالفضلی، فقیهسبزواری و حضرت رقیه (س) طلاب و تکیه علیاکبریهای نوغان برای مبارزه علیه رژیم شاه، با چند حوزه علمیه بانوان هم در ارتباط بود. از نخستین تجمع بزرگ زنان در سال ۱۳۵۶ چنین یاد میکند: تاریخ دقیقش یادم نیست، اما خوب به خاطر دارم که همراه چند زن دیگر که همراهم بودند، نزدیک چهارراه شهدا به زنان قرآنبهدست و چادری پیوستیم.
آن روز زنان بیحجاب برای مجسمه شاه در میدان مجسمه (میدان شهدای کنونی) گل میآوردند. ما که نزدیک شدیم، خیلیها متفرق شدند. البته خودمان هم با آمدن مأموران مجبور شدیم فرار کنیم. یکسال پس از این ماجرا، راهپیماییها زیاد شده بود و ما زنها علاوه بر راهپیمایی، در اعتصاب غذا و روزههای سیاسی هم شرکت میکردیم.
خوب یادم هست برای اینکه از صبح تا شب روزه سیاسی بگیرم و در تجمعها حاضر بشوم، یک پلوپز به ۷۰۰ تومان خریدم تا در نبودم بچهها در خانه گرسنگی نکشند. روزهای آبان و آذر سال ۱۳۵۷ بود که استادهای دانشگاه و معلمها و پزشکها اعتصاب غذا کردند. رهبر معظم انقلاب و شهیدهاشمینژاد هم در سخنرانی دعوت کردند تا مردم به این اعتصاب بپیوندند. چندنفر از خانمها را جمع کردم و به بیمارستان رفتیم. وقتی رهبر معظم انقلاب سخنرانی کردند، اعتصاب آنها تمام شد. روزههای سیاسی را هم بیشتر در بیت آیتا... قمی میگرفتیم.
او با گفتن از همین خاطرات در آخر حرفهایش تأکید میکند که امام (ره) و علما مردم را راهنمایی کردند و همراهشان شدند و با کنارهمبودن زن و مرد انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
زهرا دائمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم از فعالیتهای انقلابیاش دست نکشید و مهمترین کارهای او تهیه لباس برای رزمندهها در ۸ سال جنگ تحمیلی و سرزدن به خانواده شهدا بود که همچنان این دیدارها ادامه دارد.
زهراخانم در کنار برنامهریزی برای راهپیمایی و پخش اعلامیه در میان زنان طلاب و نوغان، در کار دوختودوز هم بود: بخشی از اعلامیهها را از مرحوم خانم طاهایی در مکتب نرجس میگرفتم. مرحوم میگفت اعلامیهها را هنگام روضه داخل کفش نگذارید که صاحب کفش را به جرم آن بگیرند. سعی کنید به نحو دیگری به دستشان برسانید.
جز این، با همراهی همین زنان حوزه و روضهها برای زنان که قرار بود به راهپیمایی بیایند، ساقبند میدوختیم. چون زمستان و هوا سرد بود، کلاه و شالگردن هم برای مبارزان آماده میکردیم و احمدآقا آنها را به بیت مراجع میبرد یا به دوستانش میداد که پخش کنند. در روزهای نزدیک آمدن امام خمینی (ره) که راهپیماییها زیاد شده بود، زیر بارش برف هم تظاهرات میکردیم.