نجمه موسویزاده | شهرآرانیوز؛ بعضی مکانها، وقایع و اتفاقات برای همیشه در ذهن آدمی ثبت میشود، این اتفاقها حتی در گذر زمان هم فراموش نمیشوند و رنگ نمیبازند، موسفیدکردههای منطقه ۷ روزهایی را به یاد میآورند که شهر در خفقان به سر میبرد، اجازه هیچگونه اعتراضی وجود نداشت و کوچکترین حرکتی با بگیر و ببند همراه بود. هنوز هم با گذشت ۴۳ سال زمانی که پای صحبت آنها مینشینیم چنان با آب و تاب از کارهایی که انجام دادهاند و یا صحنههایی که به چشم دیدهاند تعریف میکنند که میتوانیم با جزئیات آنها را مجسم کنیم. این گزارش به برخی فعالیتهای انقلابی مردمان منطقه در روزهایی اشاره دارد که خیابانهای شهر بوی خون و قیام علیه رژیم شاهنشاهی را میداد.
از پاییز سال ۱۳۵۷ با شدت گرفتن فعالیتهای انقلابی، مسجد امین در محله عنصری به یکی از مکانهای رفت و آمد مبارزان علیه رژیم تبدیل میشود. محمدرضا نوروزی، عضو هیئت امنای مسجد که در بحبوحه انقلاب نوجوان بوده است، آنروزها را اینگونه برایمان به تصویر میکشد: مرحوم حسین آستانهپرست یکی از مبارزان علیه رژیم بود که با رفت و آمد به مسجد مردم را از اتفاقات جدید باخبر میکرد، او با حضور در پایگاههای انقلابی مانند خانههای برخی افراد محله که جلسه تفسیر قرآن یا مراسم دعای ندبه، کمیل و توسل داشتند تلاش میکرد مردم را با ظلمهایی که حکومت میکند آشنا کند و از این طریق افرادی را که روحیه انقلابی دارند تشویق به فعالیت علیه رژیم کند.
نوروزی با اشاره به اینکه آنزمان فعالیتهای انقلابی مخفیانه انجام میشد و حتی داشتن عکس امام (ره) نیز جرم بود، میگوید: به خاطر دارم آن موقع که خانهها تلفن نداشت مغازه خواروبارفروشی پدرم با فاصله کمی از مسجد قرار داشت مغازه او یکی از مکانهای مورد اعتماد برای انقلابیها بود، آنها با استفاده از تلفن مغازه برنامههای خود مثل تظاهرات را با شهرستانهای اطراف هماهنگ میکردند همچنین از اوضاع سایر استانهای کشور باخبر میشدند تا اگر میخواستند کاری انجام دهند کاملا هماهنگشده و با خطر کمتری باشد.
محمود سیدیان یکی از کسبههای قدیمی بازار ۱۷ شهریور است. او توضیح میدهد: بعد از تشییع جنازه آقای کافی بود که انقلاب در مشهد با شور بیشتری دنبال شد و مردم دیگر ساکت ننشستند. آنزمان بیشتر محله ۱۷ شهریور خانههای مسکونی بود. مغازه داشت، اما نه به شکل الان که دور تا دور میدان ۱۷ شهریور را سراها و پاساژها تشکیل میدهد بازار رضا هم ساخته شده بود، اما تعداد مغازهدارانی که درآن فعالیت میکردند بسیار کمتر بود، فقط تعدادی مغازه و چند پاساژ قدیمی مانند پاساژ کویتیها، قائم و آسیا وجود داشت.
از زمانی که تظاهرات و راهپیماییها در شهر بیشتر شد بازاریان هم مانند بقیه مردم در این راهپیماییها شرکت میکردند حتی زمانی که تصمیم میگرفتند به نشانه اعتراض کسبه بازار را تعطیل کنند اینجا هم همین اتفاق میافتاد. برخی کسبههای قدیمی نقش مهمی در انقلاب داشتند آنها به مردمی که هنگام تظاهرات فرار میکردند یا افراد انقلابی که ساواک دنبال آنها میگشت پناه میدادند.
سیدیان روزی را به یاد میآورد که همراه با چند کسبه دیگر مغازههای خود را بستند و برای تشییع جنازه مرحوم کافی راهی حرم شدند جمعیت به حدی زیاد بوده که جنازه مرحوم کافی از چشمها دور میشود بعدها میشنود که مخفیانه و شبانه او را دفن کردهاند.
حسین مسعودی بزرگشده خیابان دانش است. با هیجان خاصی از تظاهرات ۱۲ آذر ماه سال ۵۷ حرف میزند: تظاهرات از سمت حرم به چهارراه دانش کشیده شده بود. جمعیت آنقدر زیاد بود که نیروهای گارد ارتش نمیتوانستند جلو مردم را بگیرند، آنزمان بیستساله بودم، زمانی که به چهارراه دانش رسیدم تانکهای ارتش راه مردم را سد کرده بودند تقریبا جلو جمعیت ایستاده بودم که متوجه شدم سرهنگی که در محل حضور داشت به سربازانش دستور شلیک به سمت مردم را داد.
یکی از این سربازها از دستور فرمانده خود سر باز زد و همانجا با شلیک فرمانده جان خود را از دست داد. با صدای شلیک گلوله و کشته شدن سرباز جمعیت تا حدودی متفرق شده بود، اما از بین جمعیتی که جلوتر ایستاده بودند مردی با سرهنگ دعوا کرد که چرا سرباز را به شهادت رسانده است زمانی که سرهنگ اعتراض آن مرد را دید از شدت عصبانیت به او شلیک کرد، مرد که به دنبال پناه گرفتن در یکی از کوچهها بود با شلیک دو گلوله در کوچهای از دانش شرقی جان خود را از دست داد. آنزمان نام او را نمیدانستیم، اما بعد فهمیدیم که «محمدعلی حنایی» نام داشته است، اسم او برای همیشه در بین مردم زنده ماند و چند سال پیش هم شهرداری این خیابان را به نام او نامگذاری کرد.
علی اصغر امینیان، عضو هیئت مؤسس انجمن اسلامی وحدت مسجد حجت در محله عنصری، یکی از پایگاههای اصلی انقلابی را کوچه شهید حسینیان فعلی یا همان کوچه گلچین سابق بیان میکند و توضیح میدهد: مسجد حجت در آن دوران نقش محوری داشت و امام جماعت آن مرحوم موسوی یکی از انقلابیون بود. کوچه گلچین هم از قدیم با روضهخوانیهای ماهانهاش معروف بود و این موضوع در بحبوحه انقلاب، بستری را برای انقلابیون فراهم میکرد تا اطلاعیهها و اتفاقاتی که در بقیه شهرها میافتد در همین جلسات روضهخوانی به یکدیگر منتقل کنند. جلسه دوره تفسیر قرآن در منزل آقایان ایماندوست، اردکانی و کاردان در همین کوچه برگزار میشد به طوری که در پوشش این جلسه، برای حضور در راهپیماییها و یا اینکه چگونه باید با ساواکیهایی که برای دستگیری میآیند مقابله کرد طرح و نقشه کشیده میشد.
بعد از مهرماه سال ۵۷ حکومت نظامی در کشور انجام میشد این موضوع باعث شده بود تا جوانان محله و ساکن کوچه گلچین به دلیل اینکه این کوچه از جایگاه فرهنگی و سیاسی خاصی برخوردار بود برنامهریزی جدیدی انجام دهند. امینیان روزهای سرد دی و بهمن آن سال را به یاد میآورد که در سه نقطه کوچه «اول، وسط و آخر» افرادی دو به دو یا سه به سه میایستادند که اگر نظامیها و یا ساواکیها برای دستگیری کسی آمدند مردم را باخبر کنند و با بیرون آمدن اهالی از خانههایشان و شلوغکردن کوچه بتوانند انقلابیون را فراری دهند یا پنهان کنند.
شیفت افرادی که کشیک میدادند هر دو ساعت عوض میشد و جوانان بیشتر داوطلب اینکار بودند، اما هوا به اندازهای سرد بود که آنها از سطل یا استانبولی بنایی برای روشن کردن آتشی کوچک و گرم کردن خودشان استفاده میکردند.
مسجد حقیقی یکی از قدیمیترین مساجد محله مقدم است که توسط مرحوم میرزاعلی حقیقی ساخته شده است. حسین ناصریمقدم یکی از مبارزان انقلابی بوده که در کنار مسجد حقیقی مغازه گلدوزی داشته است. زمانی که با او همکلام میشویم با تأکید بر اینکه داشتن عکس امام (ره) یا هر گونه اعلامیه به این معنا بود که سر و کارت با کرام الکاتبین است، میگوید: آن زمان ۳۲ ساله بودم و پر از شور و حال جوانی، در بحبوحه انقلاب توسط یکی از دوستانم با آقای صفایی نامی آشنا شدم که یکی از انقلابیون بود در مکانی کنار مسجد فیل پای صحبتهای او مینشستم و از طرفی اعلامیههایی را که میآورد میگرفتم و در بین مردم توزیع میکردم.
سال ۵۷ فضای متفاوتی در کشور وجود داشت و جوانان میخواستند به نوعی قدمی بردارند، اما دستیابی به اعلامیه خیلی سخت بود از طرفی انقلابیون نمیتوانستند دست هر کسی اعلامیه بدهند، چون اعتماد کردن دشوار بود. بیشتر این اعلامیهها مخفیانه پخش میشد. ناصریمقدم اعلامیهها را بین کتابهای مفاتیح و قرآن میگذاشت و تعدادی از آنها را نیز در بین کتابهای قرآن در مساجد پررفت و آمد محله مثل مسجد حقیقی میگذاشت. تا زمانی که انقلاب به پیروزی رسید کسی در محله چهرههای انقلابی را نمیشناخت.
سید اصغر قاسمیان ۶۴ ساله مغازهاش مقابل مسجد امام علی (ع) در خیابان کوشش است. او از روزی برایمان تعریف میکند که شهر چهره دیگری از مبارزه علیه حکومت را به خود دیده است: زمانی که خبر رسید آیتا... قمی آزاد شده و قرار است به مشهد بیاید مردم از همه جای شهر برای استقبال از او راهی بولوار فرودگاه (جمهوری کنونی) شدند، چون وسیله نقلیه زیاد نبود جمعیت پیاده در این بولوار بسیار زیاد بود وقتی چند شعار علیه حکومت داده شد ارتش از ترس جمعیت زیاد و اینکه شلوغی ایجاد شود دخالت کرد.
قاسمیان که همراه یکی از دوستانش به نام «جواد امترضا» در مراسم استقبال شرکت کرده بود با زیادشدن درگیری و صدای تیراندازی از یکدیگر جدا شده و هر کدام سمتی پناه گرفتند تیراندازی به اندازهای زیاد بود که برخی از این تیرهای هوایی به مسجد امام علی (ع) در خیابان کوشش برخورد میکند و دیوار مسجد را سوراخ و پنجرهها را میشکند همان موقع برای حفظ جان مردم درهای مسجد باز میشود و به زنان و مردان پناه میدهند. زمان زیادی از ظهر نگذشته بود که همسر جواد با قاسمیان تماس میگیرد و میگوید شوهرش به خانه بازنگشته است، خانواده جواد تا نیمههای شب به دنبال او میگردند تا اینکه در یکی از بیمارستانها زخمی پیدایش میکنند جواد که پشت ستون برق مخفی شده بود تیر به پایش اصابت کرده و به دلیل خونریزی زیاد به بیمارستان برده شده بود زمانی که خانوادهاش میخواهند او را از بیمارستان مرخص کنند ارتش این اجازه را نمیدهد و میگوید باید پول فشنگ را پرداخت کنند.
مدرسه علمیه پیروان حضرت زهرا (س) در محله کوشش نیز یکی از پایگاههای انقلابی خواهران بوده است. چند نفر از اهالی قدیمی این محله برایمان نقل میکنند این مکان که ابتدا کاربری مکتب و سپس حوزه علمیه داشته است بهطور نامحسوس به مرکزی برای تبلیغات علیه رژیم شاه تبدیل میشود. مرحوم فاطمه زندی، مدیر آنزمان این مدرسه، یکی از بانوان انقلابی بوده که فعالیتهای پرخطری را انجام داده است.
سال ۵۶ در یکی از کلاسهای خصوصی تفسیر قرآن، مخفیانه نامهای به مرحوم حاج خانم زندی میدهند ماجرا از این قرار بود به رسم هرساله عدهای از طاغوتیها به قصد گلباران مجسمه شاه از مقابل تکیه پزندگان به محل مجسمه حرکت کرده بودند. به دنبال این حرکت، شاگردان مکتب عصمتیه نیز از خیابان خسروی نو به طرف مجسمه به راه افتادند وقتی ماجرا را به حاج خانم زندی خبر دادند، او هم فوری کلاس را تعطیل کرد و با عدهای از بانوان حاضر در آن جلسه به سمت محل مجسمه راه افتاد.
یکی از اقدامات بانوان مکتب پیروان حضرت زهرا (س) مربوط به ماه رمضان سال ۵۷ میشود زمانی که ساواک تعدادی از بانوان مکتب دیگری به نام مکتب اسلامشناسی حضرت زهرا (س) را دستگیر میکند. بانوان مکتب پیروان حضرت زهرا (س) در حمایت از آنها کلاس درس خود را تعطیل و به نشانه اعتراض به چهارراه لشکر میروند آنجا نیز ۱۱ نفر از شاگردان این مکتب دستگیر میشوند بعد از این غائله بقیه بانوان بعد از افطار به منزل آیتا... سیدعبدا... شیرازی میروند همان شب آنقدر با شهربانی رایزنی میشد تا بالأخره با آزادی دستگیرشدهها موافقت میکنند. سال ۵۷ مرحوم زندی در منزل خود اعلامیههای امام (ره) را تکثیر میکرده است زمانی که ساواک به او مشکوک میشود با شناسنامه جعلی ناچار میشود مشهد را به مقصد کرمان ترک کند، اما همچنان جلسات در خانهها ادامه داشت و بانوان در کنار تلاوت قرآن فعالیتهای انقلابی انجام میدادند.
علیاصغر مهدیزاده یکی از اهالی قدیمی محله طرق است. او از مسجد قلعه (شهید بهشتی کنونی) و مسجد بربرآباد (امام خمینی کنونی) در این محله به عنوان مرکزی برای فعالیتهای انقلابی یاد میکند و توضیح میدهد: آنزمان که مردم دانش سیاسی زیادی نداشتند امام جماعت مسجد امام خمینی (ره) فعلی حاج آقا شریعتی بود که در بین نماز از اوضاع کشور صحبت و مردم را برای حضور در راهپیمایی تشویق میکرد، به خاطر دارم نیسان قرمز رنگی داشتم که اهالی محله را با خودم به سمت میدان شهدا میآوردم تا بتوانند در تظاهرات شرکت کنند.
مهدیزاده، چون صدای رسایی داشته در تظاهرات و راهپیماییها شعارها را با صدای بلند میگفته و بقیه مردم پشت سر او تکرار میکردند، یکی از خاطرات جالب او مربوط به انداختن عکس امام (ره) داخل خانههای اهالی میشود، میگوید شبها مخفیانه عکس امام (ره) را داخل خانهها میانداختیم، اما از آن طرف چند روز بعد افرادی که طرفدار شاه بودند عکس شاه را داخل خانهها میانداختند با نزدیکشدن به پیروزی انقلاب انداختن عکس شاه کمتر شد.