واقعۀ کربلا و قیام عاشورا از رویدادهای عظیم تاریخ اسلام است که نقش بسیار مهمی در احیای دین اسلام و توسعۀ آن در همه اعصار و در سراسر عالم داشته و آثار تبلیغی و تربیتی آن باگذشت زمان نیز بیشتر شده است. یکی از چهرههای ماندگار و نقش آفرین قیام عاشورا؛ حضرت رقیه (س)، دختر سه ساله امام حسین (ع)، است. او که تربیت یافتۀ مکتب اهل بیت (ع) است با صبر، خویشتن داری، فرصت شناسی، ایثار، عطوفت دخترانه و کلام شیرین خود توانست حقانیت لشکر اباعبدا... (ع) را به تصویر کشیده و چهرۀ خبیث و ظالمانۀ یزید و سپاهیانش را تا حد زیادی رسوا سازد.
در کتاب المناقب از لحظه رویارویی حضرت رقیه (س) در آخرین دیدارهای خود با پدرش چنین نقل شده است: حضرت سکینه در روز عاشورا به خواهر سه سالهای که به احتمال قوی همان حضرت رقیه باشد، گفت: «بیا دامان پدر را بگیریم و نگذاریم برود و کشته شود.» امام حسین (ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آن گاه رقیه صدا زد: «بابا! مانعت نمیشوم. صبر کن تا تو را ببینم!» این کلام مهربانانه و درعین حال جان سوز حضرت رقیه (س) با وجود سن کم، حاکی از صبر و خویشتن داری و معرفت اوست. امام حسین (ع) او را در آغوش گرفت و او را بوسید.
در این هنگام آن نازدانه ندا داد: پدر! بسیار تشنه ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است. در آخرین دیدار امام حسین (ع) با حضرت رقیه (س) که لحظۀ وداع ایشان بود نیز چنین نقل شده است: یکی از سربازان دشمن میگوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم. دیدم امام حسین (ع) پس از وداع با اهل بیت خود به سوی میدان میآید.
در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهای لرزان، دوان دوان به دنبال امام حسین (ع) شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن پدر را گرفت و صدا زد:ای پدر! به من بنگر، من تشنه ام. طبق روایت شنیدن این سخنان جان سوز از کودکی تشنه کام توسط پدر، بسیار جانکاه بود و اشک را از دیدگان امام حسین (ع) جاری ساخت.
در حقیقت این ابراز نیاز شدید دختری خردسال به آب در عین خضوع و آرامش و متانتش در پیشگاه پدر سبب درک مظلومیت ایشان و ظلم بی رحمانۀ سپاه یزید بود که بر همگان روشنتر شد. در کتاب شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار آمده است: عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمهها ریختند، در درون خیمهها بیست وسه کودک از اهل بیت را یافتند.
آنان به عمرسعد گزارش دادند که کودکان بر اثر تشنگی در خطر مرگ هستند. عمرسعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتی نوبت به حضرت رقیه رسید، ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد. یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا میروی؟ فرمود: «پدرم تشنه بود. میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.»
او گفت: آب را خودت بخور؛ پدرت را با لب تشنه شهید کردند! حضرت رقیه درحالی که گریه میکرد فرمود: «پس من هم آب نمیآشامم.» این ابراز همدردی با پدر از دختری خردسال بیانگر اوج معرفت و ایثار اوست که با وجود تشنگی جانکاهش این چنین اعتراض خود و مظلومیت پدر را به گوش خلق میرساند. در خرابۀ شام نیز وقتی با گریه سراغ پدرش را میگرفت به دستور یزید سر مقدس امام حسین (ع) را برایش بردند و او که تازه متوجه شهادت پدر خود شده بود سر پدر را برداشت و بغل کرد و شروع به سخن گفتن با سر پدر کرد.
او پدر را بوسید و به شدت میگریست تا اینکه از شدت گریه بی هوش و بی جان بر زمین افتاد. دیگرکسی نالههای شبانه رقیه را در فراق پدر نشنید. اهل بیت با دیدن این واقعه به شدت متأثر شدند و ناله سر دادند. گویند در این روز تمام اهل دمشق نیز گریان بودند.
حضرت رقیه (س) با فرصت شناسی خود زمانی که با سر پدرش درددل میکرد باز هم سبب رساندن ندای مظلومیت اباعبدا... (ع) به گوش همگان بود و شهادتش نیز این ابلاغ و روشنگری اش را به کمال رساند.