یکی از موضوعهایی که این روزها به شکلی پربسامد در ادبیات همگانی بخشهای گوناگون جامعه تکرار شده و درباره آن نیز اظهارنظر صورت گرفته و مبنای نتیجه گیری میشود، پندارهای به نام «خشم اجتماعی» است. ترسیم تصویری که ایران را در آستانه بروز خشم اجتماعی نشان دهد، اشتباهی راهبردی و خلاف واقعیت موجود است و از سوی کسانی ارائه میشود که پیامدهای مدنظر خویش را از ترسیم چنین وضعیتی دنبال میکنند. ایشان میکوشند تا جایگاه جامعه را در حالتی اضطراری و اورژانسی نمایش دهند و از این راه نهادهای گوناگون رسمی را به عقب نشینی از اصول خویش وادار کنند.
به عنوان نمونه با القای این انگاشت اشتباه که ایران در حالت بروز خشم اجتماعی است، کوشش میکنند تا نهادی قانون گذار مانند مجلس شورای اسلامی را به عقب نشینی یا سکوت درباره برخی وظایف وادار کنند یا زمینه تغییر رویکرد تلویزیون را در روند اجرای برخی برنامهها فراهم آورند. البته این بدین معنی نیست که نهادهای یادشده بدون اشتباه بوده اند و روندشان بی کم وکاست درست است، بلکه بحث بر سر این است که در این وضعیت زمانی، عقب نشینی از برخی اصول، این توهم را در دشمنان اصلی ایجاد میکند که با القای وضعیت اورژانسی میتوان نظام را وادار به عقب نشینی کرد.
خشم اجتماعی، خشمی است فراگیر که پیامد و حاصل فرایندها و ماهیت فضاهای برآمده از جهان مدرن است. به طورکلی مدرنیته زمینه شکل گرفتن و به تدریج بروز خشم را در فرد و سپس تعمیم و وسعت یافتن آن در بخشهایی بزرگ از جامعه را فراهم میآورد. به عنوان نمونه توسعه بی بنیاد ابزارهای ارتباطی بدون توجه به پشتوانههای فلسفی و معنایی آنها بیش از آنکه ارتباطات به معنای واقعی آن را توسعه داده باشد، مایه تنهایی بیشتر انسانها و فاصله گرفتن ایشان از خود، جامعه و هویتشان شده است. اضطراب برآمده از این امر موجب شکل گرفتن خشم خواهد شد.
البته خشم زمانی خشم اجتماعی خواهد بود که به شکلی یکپارچه و فراگیر خود را در میان گروههای گوناگون مردم نشان دهد و به یک فراگیری سراسری و مشترک میان ایشان بدل شود. جامعه ایرانی به دلیل اینکه در معرض آسیبهای مدرنیته است، زمینه ایجاد خشم را دارد، ولی اکنون چیزی به نام خشم اجتماعی با ویژگی فراگیربودن و بروز در میان همه گروهها دیده نمیشود. بر پایه کندوکاوها و دیده ها، بخش بزرگی از کسانی که در این روزها به خیابان آمده و رفتار غیرمعمول از خود نشان داده اند، متولدان دهه هشتاد هستند. یعنی گروهی که بیشتر از هر گروهی در معرض آسیبهای مدرنیته بوده است. ازاین روی مشخص است که اکنون چیزی به نام خشم اجتماعی وجود ندارد.
افزون بر آن باید گفت خشم اجتماعی به دلیل مشترک بودن بنیاد ایجاد و فراگیربودن درنهایت به خشونت فراگیر منجر میشود. آنچه در روزهای پیشتر در چارچوب خشونت دیدیم، به شکلی سامان یافته و هدفمند از سوی گروههای معارض و مخالف جمهوری اسلامی صورت گرفته و جنبه مردمی نداشته است. ازاین روی نمیتوان ازآنچه دیدیم، با تعبیر خشونت اجتماعی استفاده کنیم، بلکه بیشتر اقداماتی تروریستی و خرابکارانه با سرپوش خشم بوده است.
برخلاف تصویری که این روزها برخی روشن فکران در مطبوعات و حتی رسانه ملی ارائه میدهند و درباره ازمیان رفتن سرمایه اجتماعی دم میزنند، باید گفت آنچه اتفاق افتاده است، به هیچ عنوان زمینه ساز جنبش اجتماعی نوین نیست.
زیرا این جنبشهای حاصل جهان پساصنعتی، ویژگیهای خاصی دارند که ارتباطی با وضعیت معاصر ایران ندارد. به نظر میرسد این جنبشهای نوین اجتماعی که ماهیت اعتراضی نیز دارند، احتمالا در آینده نزدیک در همان کشورهای توسعه یافته غربی شکل گیرد که بیشتر نیز هدف مهم رجعت به سنت را پی خواهد گرفت.
باید به خوبی دقت کنیم که موارد مهمی مانند ویژگیهای ذاتی جهان مدرن، دگردیسی پنداره اصالت، بی توجهی به دستگاههای معرفتی، ضعف نظام تربیتی، دورشدن از نظام ارزشهای دینی و مواردی ازاین دست میتواند زمینههای ایجاد خشم را فراهم آورد. آشکار است که سیاست گذاران و کارگزاران باید به این بنیادهای بنیادین توجه و در راستای تقویت آنها برنامه ریزی کنند.
برای حفظ پیوستگی اجتماعی کارگزاران باید وظایف خود را صادقانه و متعهدانه پیگیری کنند و البته در صورت خطا، نقد شوند، ولی در کنار ایشان مردم نیز به عنوان هم وندان شکل دهنده جامعه باید از وظایف و نقشهای اجتماعی خویش آگاه باشند و آنها را به انجام رسانند. چنانچه این وظایف و نقشهای کارگزاران از یک سو به خوبی ایفا نشود و از سوی دیگر مردم نیز در ایفای نقش خود کوتاهی کنند یا هماهنگی بایسته میان بخشهای گوناگون شکل دهنده جامعه وجود نداشته باشد، به مرور زمینه شکل گرفتن خشم اجتماعی فراهم میآید و این چیزی است که دشمنان انقلاب اسلامی دنبال میکنند.