جوامع انسانی به دلیل وجود متغیرهای گوناگون پیوسته و بدون درنگ درحال تغییر و دگرگونی هستند.
مسائل زیست محیطی، فناوری، توسعه اندیشه و اقتصاد در بستر گذر زمان موجب میشوند که باثباتترین جوامع نیز خواسته یا ناخواسته دستخوش دگرگونی شوند. یکی از زمینههای بسیار مهم بروز و نمایان شدن تغییرات اجتماعی در تفاوت میان نسلها خودش را نشان میدهد.
به دلیل وجود متغیرهایی که بدانها اشاره شد، هیچ جامعهای از تغییر گریزی ندارد و مقاومت در برابر تغییر موجب ایجاد گسست میان بخشهای متنوع جامعه ازجمله گسست بین نسلی و در موارد جدیتر گسست درون نسلی میشود. این دگرگونی تا بدان جاست که گاه تصور میکنیم با نسلی رودررو هستیم که ظاهرا میشناسیم، ولی برایمان بیگانه است.
دراین میان، آنچه میتواند زمینه ایجاد چالش و آسیب برای جامعه را فراهم آورد، دگرگونیهای اجتماعی نیست، بلکه بی برنامگی، نبود کنترل و بی تفاوتی در برابر تغییرات است.
آشکار است که انسجام هر نظام اجتماعی بر بنیاد ارزشهای مشترک یا به عبارت بهتر گفتمان مرکزی آن جامعه است. تنها نکتهای که میتواند پایداری، پویایی و حفظ یک نظام اجتماعی را تضمین کند، توجه جدی به صیانت از گفتمان مرکزی جامعه است. این بدان معنی است که هیچ گاه تحولات و دگرگونیهای اجتماعی نباید در گفتمان مرکزی جامعه تغییری ایجاد کند.
آشکار است که شیوه هویداکردن گفتمان مرکزی درپی تغییرات اشاره شده دگرگون خواهد شد، ولی بنیاد و مبنای معرفتی گفتمان هیچ گاه متحول نمیشود. به عنوان مثال اسلام به عنوان بنیاد گفتمان مرکزی جمهوری اسلامی در نظر گرفته شده است. پرواضح است که ارزشهای شالودهای اسلام هیچ گاه با تغییرات زمانه تغییر نمیکند، ولی شیوه بروز و طرح آن تغییر میکند.
پس در اینجا برجستهترین نکته این است که سیاست گذاران و کارگزاران هر نظام اجتماعی افزون بر توجه به اصل قطعیت دگرگونی اجتماعی، به حفظ و تقویت گفتمان مرکزی مدنظر خویش اهتمام ورزند. به شکل معمول در مواردی که پس از شکل گرفتن دگرگونیهای اجتماعی و به ویژه تغییرات نسلی با مشکل روبه رو میشویم، آنجایی است که نتوانسته ایم گفتمان مرکزی خویش را حاکم کنیم.
مسئله مهم این است که هیچ گاه نباید گرفتار خطای راهبردی تغییر گفتمان در اثر تغییر اجتماعی شویم، بلکه آنچه باید در نظر گرفته شود، هماهنگی تغییرات اجتماعی با گفتمان مرکزی مدنظر است.
نسلی که امروز در دهه هشتاد و نود با آنها روبه رو هستیم، نسلی است که به شدت و با سرعتی بیش از نسلهای دیگر در معرض تغییرات اجتماعی بوده است. میدانیم که سرعت دگرگونی جهان اکنون به دلایل گوناگون بیش از هر زمان دیگر است و به شکل طبیعی نسلهای کنونی نیز در معرض سنگینترین تحولات اجتماعی قرار دارند. یکی از آسیبهای بزرگ فرهنگی در ایران، نبود پایش و توجه جدی به منحنی دگرگونیهای فرهنگی در نسلهای جدید است.
به دیگر سخن، بدون رصد و درنظرگرفتن سیر تغییرات نسلی به ویژه در بیست سال پسین، امکان سیاست گذاری فرهنگی کارآمد برای نسلهای پیش رو وجود نخواهد داشت. تصور کنید در زمینههایی مانند فرهنگ عمومی، اساسا چه توجهی به این نسل شده است یا چه رویکردهای آینده نگر و آینده پژوهانهای را در برنامه ریزیها در نظر گرفته ایم؟
چگونه پهنههای برجستهای مانند ارتباطات، آموزش، سرگرمی و مواردی ازاین دست را مطابق نسل جدید این دههها بررسی کرده ایم؟
چند پروژه کلان بررسی مصرف فرهنگی و بررسی تغییرات زمینهای آن تاکنون انجام شده است؟ آیا بدون دست یافتن به این دگرگونیها و دقت کردن در آن میتوان نسل کنونی را در جهت ارتقای سرمایه اجتماعی به کار گرفت؟
نکته مهمتر این است که تا چه میزان برای پاسداری از گفتمان مرکزی خویش که همان اسلام سیاسی است، کوشیده ایم؟ چه اندازه توانسته ایم تصویر درستی از دال مرکزی جمهوری اسلامی در اذهان این نوجوانان ایجاد کنیم و جهان بینی ایشان را بر بنیاد این گفتمان سامان دهیم؟آشکار است چنانچه در سطرهای نخست اشاره شد، بدون تقویت این گفتمان در اذهان نسلهای دگرگون شده نمیتوان در جهت تقویت انسجام اجتماعی حرکت کرد.
خوشبختانه به دلیل بنیاد هویت دینی جامعه ایرانی و پیوند ژرف اسلام با حافظه تاریخی، شاید ما در کمترین وضعیت خطر نسبت به کشورهای بی بنیاد اعتقادی و فرهنگی قرار داشته باشیم، ولی آشکار است که امروز باید سیاست ورزان و کارگزاران، بیش از هر زمان دیگری باید به درنظرگرفتن دگرگونیهای نسلی توجه و برای ترویج گفتمان مرکزی به زبان نسلهای امروزین کوشش کنند.
کلید این کار هدایت مصرف فرهنگی در جامعه در راستای تولید کالا، خدمات و اندیشه بر بنیاد گفتمان اسلامی خواهد بود.