میخواهم از ابوذر بنویسم، جشنواره ابوذر که آرزوهایم برایش، جان یافتن ابوذر است در قلم رسانهنگارانی که به تعهد برای ملک و ملت مینویسند. قلمهایی که قد میکشند تا قامت رشید کند ایران و ایرانی، تا سایهگستر شود درخت توسعه و رنگ بگیرد سفره پیشرفت. قلمهایی که باور دارند بهترینها را باید برای مردم خواست که ایرانیان شایسته بهترینها هستند. میخواهم تقدیر کنم از قلمهایی که حق قلم را با حقگویی و پیش از آن، حقجویی ادا میکنند. کسانی که شمع میشوند و میسوزند تا فرصت ساختن میهن فراهم شود. میخواهم از رسانهنگاران بنویسم که همه عمر خویش را «وقفِ عامِ خدمت» و نوشتن از مسائل دیگران میکنند. چشم میبندند بر مشکلات خویش و چشم میشوند برای یافتن راههای برونرفت برای مردم. باید هم نوشت و بعد از این هم خواهم نوشت، اما قطعا ابوذرهای رسانهای امروز هم، چون به روزهای سوم و چهارم و پنجم دیماه میرسند، دلشان یاد کربلا میکند و کلماتشان، همه کلماتشان تجدید وضو میکنند برای نوشتن از کربلای ۴. از عملیاتی که در ۳ دی ۱۳۶۵ شروع شد، ولی هنوز به پایان نرسیده است و در فصلهای گوناگون شاهد مراحل مختلف آن بودیم. یک مرحله مهمش بازگشت ۱۷۵ شهید غواص بود که با دست بسته از زیر خروارها خاک به بیداری و هوشیاری دوباره ما مبعوث شدند. آمدند و باز بسیارمان را سر خط آوردند. آمدند و هنر را تعالی بخشیدند و قلمها را پرداختند و چشمها را شستند و دلها را غبارروبی کردند و لبها را به خوانش حقیقتها کمال بخشیدند. وقتی این روزها فرامیرسد، نمیتوانم قلم بر کاغذ ببرم و به این حقیقت نپردازم که کربلای ۴ را نه با جنگهای کلاسیک و متعارف جهان که فقط باید با عاشورا سنجید. عاشورایی که سرها به نیزه شد و تنها زیر سم اسبان رفت و در کربلای ۴ هم کم نبودند سرهایی که اگر به نیزه نشدند، از تن جدا شدند و تنهایی که تنها ...