رأفت و محبت هر دو از مفاهیمی هستند که در همه نظامهای دینی الهی و غیرالهی وجود دارند؛ اما تفاوت آنها فقط در مصادیقشان با یکدیگر است. ریشههای این محبت در نظام اسلامی را میتوان در قرآن کریم جست وجو کرد. بر اساس قرآن، همه نظامهای اخلاقی مبتنی بر نوعی جهان بینی هستند. جهان بینی اسلامی برگرفته از توحید است و در این مسیر خداوند متعال انسانها را به یک هدف والا ارجاع داده و سعادت بشر را براساس آن تضمین کرده و بنای این سعادت را بر فطرت قرار داده است، به طوری که فرمود: فطرت الهی فطرتی است که انسانها را بر آن قرار داده است (روم:۳۰). اما چگونه میتوان به این سعادت رسید؟
همان گونه که بیان شد، همه موجودات، چون در مسیر ابدیت قرار دارند، طالب سعادت ابدی هم هستند و، چون انسان به خود و وجود خودش عشق میورزد، به دنبال کسب سعادت نیز هست. سعادت نیز همان است که خدای تعالی به تبعیت از آن رهنمون کرده است: کسی که از خدا و رسولش اطاعت کند، به طور ابدی داخل در بهشتی که آبهایی در آن جاری است میشود و این همان رستگاری و سعادت عظیم است (نسا:۱۳).
همه موجودات برای سعادت خویش در تکاپو هستند. سعادت یک گل آن است که تلاش کند به کمال خویش، یعنی غنچه شدن و سپس گل و خوش بوشدن برسد، وگرنه قبل از اینکه به کمال و سعادت خود برسد، پژمرده میشود و فرومی ریزد. به همین دلیل، شاعری در یک غزل زیبا و بسیار دلکش سروده است:
سبزه به گرمی نفسی میزند/وان نفس از بهر کسی میزند
عشق طلب کن که به جایی رسی/وز قدم او به نوایی رسی
هر که شناسا و خود و دوست نیست/خاک به مغزش که به جز پوست نیست
انسان اگر در مسیر عشق ورزیدن برای رسیدن به ابدیت حرکت کند، میتواند کارهایی خارق العاده انجام دهد که در تاریخ ماندگار شود و در قیامت مانند ستارهای بدرخشد. اگر به اصحاب انبیا و حضرات معصومان (ع) به ویژه یاران حضرت سیدالشهدا نظری اجمالی بیفکنیم، خواهیم دید که به جز عشق به سعادت و ابدیت هیچ چیز دیگری نمیتوانست آنان را به آن ازخودگذشتگی وادار کند. در چند کلاس بالاتر آن، عشق خود امام حسین (ع) به خدای خود، او را به بی نهایت رسانید. پس این عشق و دوستی است که انسانها را به سوی سعادت ابدی رهنمون است. البته بدیهی است عشقهایی که از امور مادی باشد، اینها عشق نیست، بلکه سایهای از عشق است که بسیار زودگذر خواهد بود، چون مادی است و امور مادی هم دائم درحال تغییر و دگرگونی است. سعدی حکایتی دلکش بیان میکند که شاید بهتر بشود تفاوت عشق مادی را از غیر آن تشخیص داد. این عشق در امور مادی اتفاق میافتد، ولی غرضش امر غیرمادی است که در مسیر رسیدن به سعادت و رضایت ابدی گام برمی دارد. او در این حکایت چنین میگوید:
یکی در بیابان سگی تشنه یافت/برون از رمق در حیاتش نیافت
کُلَه دلو کرد آن پسندیده کیش/چو حبل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میان بست و بازو گشاد/سگ ناتوان را دمی آب داد
خبر داد پیغمبر از حال مَرد/که داور گناهان ازو عفو کرد
الا گر جفاکاری اندیشه کن/وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
کسی با سگی نیکویی گم نکرد/کجا گم شود خیر با نیک مرد
پس درِ خیر هیچ گاه روی کسی بسته نیست؛ کافی است فقط با یک نیت درست عاشقانه فعل از آن فرد صادر شود که سعادت اخروی را به دنبال خواهد داشت. اگر حتی لیوان آبی به یک کودک یا کسی که محتاج آن است، با نیت الهی داده شود، سعادت او در این کار خیر تضمین شده است. پس اگر قرار است از ما فعلی صادر شود و کاری را برای خود و خانواده و پدر و مادر و همسایه و همشهری و هم وطنمان انجام دهیم، چه نیکوست که نیت الهی کنیم و با عشق به ابدیت و بی نهایت، آن فعل از ما صادر شود تا سعادت ابدی نیز برایمان تضمین شود. درنتیجه، معلوم خواهد بود که انسان با چنین رفتاری حتی در این دنیا نیز احساس رضایت خواهد کرد.