معصومه متیننژاد | شهرآرانیوز؛ برای خرید کارت عروسی قرار گذاشتهایم. عادت دارم پیش از بقیه در محل خرید حاضر شوم. دوری میزنم و انتخابهایم را علامتدار میکنم تا بهخاطر سختگیری که دارم، بقیه کمتر اذیت شوند. چشمم به کارتهایی با نامهای مختلف میافتد: دعوتید به جشن طلاق، از پوشک گرفتن کودک، تاتیتاتی، تعیین جنسیت، دندانی و... تصور اینکه روزی بیایم و برای همه این کارتها سفارش بدهم، به خندهام میاندازد.
کنجکاو میشوم تا استقبال مردم از این نوع کارتها و جشنها را بدانم. فروشنده میگوید: بهاندازه جشن عروسی و حجاج فراگیر نشده است؛ ولی استقبال مردمی هرسال بیشتر از پیش میشود. متعجبم که چگونه وضعیت اقتصادی تأثیر معکوس بر این مسئله داشته است که جواب فروشنده کمی قانعم میکند: این چیزها برای برخی واجبتر از نان شب است. حتی اگر قرض کنند هم نباید از کسی کم بیاورند. آنچه در این موضوع بیشتر از همه آزارم میدهد، بیمحتوایی این جشنهاست که بعضی از آنها حتی سابقه آن طرف آبی هم ندارد و برخی همه هموغمشان را گذاشتهاند که در این مراسمهای الکی خوش اسم و رسمی در بین فامیل و آشنا به هم بزنند. موضوع را که با رضا زیبایی، روانشناس، در میان میگذارم از کاربرد واژه «الکی سرخوش» هم خندهاش میگیرد و هم استقبال میکند. اگر شما هم مایلید درباره این آدمها و این مراسمهای الکیخوش بیشتر بدانید، پیشنهاد میکنم، گزارش ما را بخوانید.
بد نیست پیش از اینکه به سراغ دلایلی برویم که سبب این تغییرهای چشمگیر در نظام ارزشی جامعه شده است، نگاهی به کارکردهای چنین مراسمی از گذشته تا به امروز داشته باشیم. جشن عروسی، ولیمه سفرهای زیارتی، تولد بچه و خرید خانه، عقیقه و مراسم عزاداری و روضه، بستهای کامل از مراسمهایی است که در گذشته نهچندان دور در جامعهمان شاهد برگزاری آنها بودیم.
در بیشتر این مراسم که از پشتوانههای معنوی هم برخوردار بودند، میزبان باهدف صلهرحم و شکرگزاری نعمتی که شامل حالش شده است، سفرهای پهن و دیگران را در شادی یا حال خوشی که داشت، شریک میکرد؛ ساده، بیریا و بدون تکلف. افرادی هم که به این مراسم دعوت میشدند بدون خرج اضافی و هرگونه دغدغهای به همان سادگی و بیآلایشی، هدیهای تهیه میکردند برای برخی مراسم خاص مانند عروسی یا تولد بچه و راهی این میهمانیها میشدند. هدیهای هم که میهمان برای این نوع از مراسم تهیه میکرد، فقط جبران محبت میزبان بود و کمک مالی برای همراهی با او در شرایط جدیدی که قرار گرفته است.
ولی این روزها همه چیز رنگ و بوی دیگری دارد؛ نه از آن نیتهای پاک و خالصانه میزبان خبری است و نه از خوشحالی میهمان برای دعوت به مراسمی که او را مکلف به خیلی کارها، مانند خرید لباس و هدیهای سنگین میکند. به عبارت سادهتر به همان اندازه که میزبان سعی دارد، در این مسابقه چشموهمچشمی کم نیاورد، میهمان هم باید از دیگر میهمانان عقب نیفتد؛ و حالا سروکله این مراسم عجیب و بیمحتوا پیدا شده که با بسیاری از ارزشهای فرهنگی، دینی و اخلاقی ما در تضاد است، مانند جشن طلاق که در زشتی عمل طلاق در آموزههای دینی از آن به منفورترین حلال یاد شده است و هنوز هم برای بخش زیادی از جامعه تابو محسوب میشود یا جشن از پوشک گرفتن بچه با تهیه کیکهایی که اشکال آنها در معرض دید عموم بودن هم ناپسند است، چه رسد به خوردن آنها. بگذریم از زرق و برقهایی که در این مراسم وجود دارد و جز اسراف و تجمل و چشموهمچشمی اسمی دیگری نمیتوان روی آنها گذاشت.
تغییر نظامهای ارزشی در جامعه و کمرنگشدن سنتهای آیینی در کمتر از دو دهه نشان میدهد اتفاقهای زیادی افتاده که از دید متولیان امر بهدور بوده است؛ جایگزینی تجملگرایی با سادهزیستی، مصرفگرایی با صرفهجویی، چشموهمچشمی با مراعاتکردن، ازخودبیگانگی با پایبندی به آدابورسوم و بهرخکشیدن دارایی و شأن اجتماعی با صلهرحم. واقعیت این است که آنچه شاهد آن هستیم، مجموعه عواملی است که این وضعیت را رقم زده است. در ادامه به برخی از این علتها اشاره گذرایی داریم.
فاصلهگرفتن برخی طبقههای اجتماعی از متوسط جامعه که حاصل درآمدهای بیضابطه و کلان است، سبب میشود تا این عده به دنبال تفریح و لذتهای مختلف و متفاوتی مانند برگزاری جشنهای اَلَکیسرخوش باشند.
نمونه آن متداول شدن برگزاری جشن تولد در بین همه قشرهای جامعه است. این مسئله برای برخی تا جایی پیش میرود که حتی از این جوامع هم پیشی میگیرند و جاخالیهای زندگیشان را با فعالیتهایی مشابه با آنچه از آن طرف آبیها میبینند، پر میکنند.
وقتی نظامهای ارزشی در جامعه تغییر میکند و متولیان امر برای آن فکری نمیکنند، نتیجه آن، این میشود که واقعه دردناکی مانند طلاق، حتی اگر به دنبال یک خیانت و طلاقی توافقی باشد، برای عدهای باید با جشن همراه باشد تا عقدهها و دردهای نهانشان را اینچنین بپوشانند.
نوعی چشموهمچشمی وجود دارد که در آن فرد مدام در حال اندازهگیری و مقایسه داشتههای خودش با دیگران است و در این رقابت فخرفروشی بیمارگونه نباید در هیچ شرایطی از دیگری کمتر باشد.
خیلیها نقصها، ناکامیها و کمبودهای زندگیشان را با موضوعهای بیارزشی میپوشانند که بیشتر به چشم مردم میآید، برای نمونه در طول عمر فرزندش برای او حتی ۱۰ کتاب هم نخوانده، ولی ۱۰۰ جشن مختلف برگزار کرده است تا کمبودهای فرزندش را اینچنین جبران کرده باشد.
وقتی در جامعهای این رفتارها گسترش یابد، مردم به سمت رفتارهای بیمارگونه بیشتر سوق پیدا میکنند. در علم روانشناختی نظریهای داریم که میگوید: هرچه خودتان نیستید، بیمارتر هستید و هرچه به خودتان نزدیکترید، فرد سالمتری محسوب میشوید. رفتارهای هیستریک (نمایشی) زیادی که در جامعه میبینیم، مانند آرایشهای غلیظ، پوشیدن لباسهای جلف و خریدهای افراطی نتیجه همین تغییر رفتار است.
وقتی برنامه خاصی در زندگی نداشته باشیم، اوقات فراغت و بیکاریمان زیاد و همین موضوع آسیبزا میشود. وقتگذاشتن برای چیزهای بیارزش و خریدهای زیاد و بریز و بپاشهای افراطی کمترین پیامد آن است.
گفتیم که بخش زیادی از سرخوشیهای الکی که امروز در جامعه شاهد آن هستیم و حتی برخی را به سمت برگزاری مراسم ماه گرد با هزینههای هنگفت هم سوق داده، به علت تغییر نظامهای ارزشی در جامعه است که برای تعدیل و بازنگری در آن دستکم به یک سرمایهگذاری ۱۰ ساله نیاز است، مانند؛
حذف فعالیتهای کاذب و بدون کارکرد مانند مدرکگرایی یا واسطهگری از جامعه که نوعی رفتار نمایشی هستند و افراد را به سمت تظاهر پیش میبرند.
پررنگتر کردن آیینهای سنتی و جایگزینی و ترویج جشنهای پرمحتوا مانند جشن کتاب یا تکلیف که میتواند به ارزشهای جامعه رنگ و بوی دیگری بدهد.
تحول در بخش تربیتی نظام آموزش وپرورش که یک ضرورت فوری است و تا زمانی که نتوانیم باورها و نگاههای بنیادی را در جامعه تغییر بدهیم، همه فعالیتهایمان بینتیجه است.
سرمایهگذاری بیشتر روی سلامت روان با گستردهتر کردن پوششهای بیمهای، تربیت جدیتر روانشناسان و گسترش خدمات رواندرمانی دولتی.
چند سال پیش یکی از هتلهای لوکس تهران در حرکتی تبلیغاتی و پس از بازسازی تصمیم میگیرد پانصد تا ششصد زوجی را که در این هتل جشن عروسیشان را برگزار کردهاند، به یک دورهمی دعوت کند. نتیجه جالبتوجه این است که از این تعداد زوج فقط پنجاه شصت زوج توانسته بودند، پس از پنج سال زندگی مشترکشان را حفظ کنند. زوجهایی که میلیونی برای مراسم شب عروسیشان هزینه کرده بودند. به طور حتم، برگزاری چنین جشنهایی را باید الکیترین جشنهای زندگی ما آدمها دانست که برای شروع آن بیشتر از بقایش هزینه میکنیم و هدف واقعی از برگزاری چنین جشنهایی را نمیدانیم.